۱۳۹۳ تیر ۳, سه‌شنبه

استاد شیدا هنرمندی شوریده حال


ژوئن 25, 2014
شماره(181) چهارشنبه 4 سرطان 1393 / 25 جون 2014
ustad%20shaida-2
استاد شیدا درچهاردهی کابل به دنیا آمد و در خرابات زیست وآخرالامردراثرحادثۀ ترافیکی درشاهراه کابل ، چاریکار چشم ازجهان بست .
درسال 1295 خورشیدی در خانه خلیفه قربانعلی رباب نواز پسری به دنیا آمد که نامش را غلام دستگیر گذاشتند . خلیفه قربانعلی در دستۀ استاد قاسم افغان رباب می نواخت ویکی از هنرمندان ممتاز در رشتۀ خود بود .
غلام دستگیر، آوان کودکی را به دامان والدین خود درقریۀ موسهی چهاردهی به صباوت رسانیدو از سن ده ساله گی نزد کاکایش استاد نوروز به فرا گیری هنر موسیقی به شکل اساسی آغاز نمود . مدتی هم دست شاگردی به استاد غلام حسین پدر استاد محمد حسین سراهنگ دراز نموده وبه فرا گرفتن اساسات موسیقی پرداخت . سپس آگاهی اش را نزد استاد عبدالوحید خان درکشور پهناورهند به کمال رسانید .
غلام دستیگر در آغاز هنرمند شوریده حال بود. غزل های ناب شعرای ماقبل و معاصر را درقالب راگ ها می خواند و حین اجرای آهنگ ها حرکاتی هیجانی از خود نیز نشان می داد که نزد شنوندگانش به غلام دستیگر دیوانه مشهور بود. این شور و هیجان بالای شنونده گانش نیز بی تاثیر نبود وهمه را با خود مست می ساخت تا اینکه یکی ازعلاقه مندانش لقب « شیدا » را به او داد و این لقب هنری تا اخیر عمرش باقی ماند . استاد شیدا این مطرب سرمست واین خراباتی لولی وش به موسیقی و به خصوص به غزل خوانی کشور ما جان داد و باتنی چند موسیقی را در پیچ وخم های نم آلود ومرطوب کوچۀ خرابات به نوا در آورد و آنرا نام و نشانی بخشید .
استاد غلام دستیگر شیدا درسال 1346 خورشیدی با استفاده ازیک بورس هنری به شهر بنارس هند رفته وبه معلومات هنری اش در مکتب موسیقی آن شهر افزوده و بعد از شش ماه دوباره به کابل برگشت. استاد شیدا درکنسرت های داخل کشور وخارج از افغانستان نیز اشتراک نموده وحایزده مدال هنری در بخش غزل خوانی و تهمری خوانی گشته است. وزارت اطلاعات وکلتور وقت لقب « استادی » را نیز به وی اعطا نمود .
استاد شیدا در اکثر کنسرت هایی که به افتخار تجلیل جشن استقلال افغانستان در ماه سنبله هر سال دایر می شد در پهلوی استادان هندی مانند استاد امیر خان ، ولایت حسین خان ، بیم سنجوشی و غیره هنرنمایی می کرد و از خود سبک و مکتب مخصوصی داشت که بنام طرز شیدایی مشهور گشت.
استاد شیدا درکنسرت های خویش در جمله غزلیات وطرز های راکه با آواز گیرایش می سرایید یکی هم آهنگی بود از ساخته های استاد حفیظ ا لله خیال تحت مطلع « یار دمی بشنواین ناله و افغان من » که آن را با شور و هیجان خاصی می خواند. این آهنگ استاد شیدا آنقدر سرزبانها بود که اکثرهنرمندان آنرا کاپی می نمودند و درخارج از کشوریکی ازهنرمندان هندی نیزآنرا خوانده است و درفلم « قسمی وعدی » تحت مطلع « میری انگنی می توماری کیا کاموهی » اجرا شده است .
استاد شیدا یک هنرمند واقعی ومردم دار، و پابند به وعده خویش بود ، می گویند زمانی که مادر استاد شیدا جهان فانی را وداع گفت، همان شب استاد شیدا درمحفل عروسی یکی ازهموطنان دعوت بود تا شمع محفل جشن عروسی باشد.
استاد شیدا ،جنازه مادرش راتکفین نموده آمادۀ خاک سپاری ساخته درخانه گذاشت تا فردا به خاک سپرده شود و خود با دسته خویش در محفل عروسی شرکت نمود وتاختم مجلس با سرودن آهنگ های ناب به گرمی محفل افزود چنان هنرنمایی کرد که اصلا کسی ندانست که استاد غمی بزرگی در دل دارد. زمانی که محفل به پایان رسید استاد اجازه رخصت شدن را از صاحب محفل گرفت و فردا جنازه مادر مهربانش را به خاک سپرد.
استاد غلام دستیگرشیدا انسان پاک ، شیک پوش وپابند اعتقادات مذهبی و دینی بود وهمیشه درمجالس دینی و مذهبی شرکت می جست و شب های جمعه بعد ازختم برنامه های هنری اش درمحافل عروسی هموطنان به خانقای کوچۀ علی رضا خان می رفت ودرجمع مشتاقان طریقۀ چشتیه به ذکر خداوند می پرداخت وبه آواز پرسوزش می خواند «شهی دارم که لولاکش جناب کبریا می گفت»
استاد شیدا شاگردان زیادی داشت که می توان ازاستاد عبدالمحمد هماهنک «که درآن وقت شیدایی تخلص می کرد»، عبدالرسول قندهاری ، عبدالخالق قندهاری ، خانم لطیفه رنا ،حسن شیدایی ، میا شیدایی ،عزیزاحمدپنهان ، عالم شوقی ، وکاظم شیدایی نام برد.
دوپسر استاد شیدا به هنرموسیقی روی آوردند که یکی میا شیدایی بود که به تاریخ سوم ثور1349 دراثرحادثۀ ترافیکی درعین جوانی که چندروزی از عروسی اش نگذشته بود وفات نمود و پسردومی اش وحید شیدایی است که همین اکنون در خرابات کابل به فعالیت هنری مشغول می باشد .
وبالاخر استاد شیدا به روز سوم ثور 1349 بعدازختم محفل عروسی که درشهر قره باغ شمالی برپا شده بود راهی کابل بود که درحادثه ترافیکی مجروح شده وبه روز چارم ثور1349 داعی اجل را لبیک گفت و فردای آن جنازه استاد شیدا در حالیکه هزاران نفر از علاقمندانش حضور بهم رسانیده بودند ،محترمانه درشهدای صالحین در پهلوی آرام گاه پسرجوانمرگش میا شیدا بخاک سپرده شد. Ÿ
روانش شاد باد

۱۳۹۳ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

به جشن تولد ارمغان خوش آمدید!


ژوئن 18, 2014
شماره(180) چهارشنبه 28 جوزا 1393/ 18 جون 2014
armaghan shekwaha
armaghan weblog
armmmm
بامداد 27 جوزا 1384 که نیزه های خورشید از کوه پایه های تنگی غارو و ابریشم بر قله های کوه های شکردره و پغمان تا چهاردهی و للندر و دشت های سقاوه و بگرام میتابید برای خانواده مطبوعات و رسانه های افغانستان نوید داد که ستاره یی در آسمان مطبوعات ظاهر میگردد.
هوا گرم و فضا پیام آور و الهام بخش بود. من با بابک سیاووش که هنوز در مرحلۀ قبل از مراهق حیات بود و با دوسیۀ مواد راهی مطبعه شدیم. ما به حدی در رفتن به مطبعه آن روز عجله داشتیم که قبل از باز شدن دفتر و رسیدن عمله و فعله مطبعه به محل موعود رسیدیم و از اینکه صبحانه نیز نخورده بودیم در فاصلۀ تا رسیدن عمله مطبعه به یکی از کافی های درجه سوم کوچه قصابی شهر نو رفتیم، دم گرفتیم و چای نوشیدیم.
پس از صرف چای بازهم هی میدان و طی میدان با عجله خود را به مطبعه رساندیم. در آن سالها کمپیوتر تازه به کار رسانه ها راه یافته بود و از توانایی و حافظۀ کمتری برخوردار بود. به اتاقی که مجبور بودیم بوت هایمان را دم دروازه از پا بکشیم، در حالی پا گذاشتیم که چند کمپیوتر که به مقیاس کمپیوتر های کنونی پیر و زهیر به حساب می آیند با کمپیوتر کارانی که همه مصروف کار بودند توجه ما را جلب کرد. کمپیوتر ها در آن سالها به دلایل نا معلوم هرچند بار کار انجام یافته را از حافظه میبردند و کمپیوتر کار مجبور میشد آن کار را دوباره انجام دهد. هنوز یادم هست که شمارۀ هشت صفحه یی ارمغان را سه بار صفحه آرایی نمودیم و سه بار از حافظه کمپیوتر رفت.
به هر حال روز بعدی یعنی 28 جوزا ساعت یک بعد از ظهر نخستین شمارۀ ارمغان ملی را در حالی از مطبعه تسلیم شدیم که صفحات آن قات نشده بود. در اپارتمان جوار ما همسایه یی بنام «حامد جان» زیست مینمود. حامد که موتر تاکسی داشت اظهار آمادگی نموده بود که شمارۀ نخست ارمغان را داوطلبانه توزیع خواهد کرد، بنابران با حامد تماس تیلفونی گرفتم و حامد جان قبل از ساعت یک به مطبعه آمد. ارمغان را به موتر گذاشتیم و در حالیکه من و بابک اخبار را قات می نمودیم، حامد علاوه بر رانندگی در رساندن آن به دفاتر رسانه ها با بابک کمک میکرد. ارمغان تا ساعت 4 بعد از ظهر به دفاتر رسانه ها، ادارات دولتی و دفاتری که با رسانه ها کار مینمودند، رسید.
رادیوی بی بی سی، تلویزیون آیینه، نشریه کلید و شمار دیگری از رسانه های صوتی، چاپی و تصویر خبر نشر نخستین شمارۀ ارمغان را منتشر کردند.
این داستان که چگونه ارمغان پس از نشر نخستین شماره بنابر عدم امکانات پولی متوقف ماند و چگونه شماره های دوم، سوم و چهارم به کمک دوستان به چاپ رسید در سالروز های قبلی ارمغان یادآور شده ام و بطور ایجاز یادآور میشوم که از 28 جوزا 1384 تا 18 ثور 1385 فقط 4 شمارۀ ارمغان را با مساعدت داوطلبانۀ همکاران به چاپ رساندیم و با این حال پس از آن در سال 1385 شش شماره، در سال 1386 هفده شماره، در سال 1387 چهارده شماره، در سال 1388 شانزده شماره، در سال 1389 بیست شماره، در سال 1390 شانزده شماره، در سال 1391 بیست و یک شماره، در سال 1392 پنجاه و یک شماره و در سال 1393 تا نشر این شماره 12 شماره ارمغان به نشر رسیده است.
روال کار نشر ارمغان طوری تا کنون ادامه یافته که همکاران از مراحل طفلی تا مراهق و جوانی و بالاخره رسیدن به مدارج استقلالیت کاری پیش رفته اند. عنصری که در این روند توقف ناپذیری و سیر پیش روندۀ ارمغان را تضمین نموده فضای پر از شور و شوق عشق به روزنامه نگاری میباشد که داوطلبان و همکاران، عدم امکانات و کار شاقۀ توزیع و کشیدن بندل های کلکسیون ارمغان را به شانه به نحوی مایۀ غرور و فخر و مباهات میدانند، نه عامل شرمنده گی.
گردانندگان و دست اندرکاران ارمغان ملی به این باور اند، همانطور که از میان آن همه جلال و جبروت سلطان غزنه اکنون مردم شاهنامه فردوسی را در ویرانه های قصر غزنه می پالند، همانطوریکه از بارگاه و قصر و ایوان علاءالدین کیقباد، غیاث الدین کیخسرو و معین الدین پروانه اکنون مثنوی معنوی را در امپراطوری سلجوقی های آسیای صغیر به یاد دارند، همانطوریکه از دربار پر از عیش و عشرت امیر شیر علی خان اکنون فقط نام عبدالعلی مهتمم شمس النهار را به زبان می آورند، همانطوریکه از کاخ های مرمرین امان ا لله اکنون فقط انیس و نوروز و نسیم سحر را به یاد دارند، همانطوریکه از دربار و شکوه و دبدبه محمد هاشم خان، شاه محمود خان و داودخان فقط نشریه وطن، انگار و ندای خلق را و از دورۀ دموکراسی فقط جراید آزاد را به یاد می آورند، این بار هم اگر طول، عرض و ضخامت دستآوردهای رهبری پس از تشکیل ادارۀ مؤقت را تاریخ روزی بررسی کند، به غیر از همین چند صدای مستقل شهروندی چیز دیگری بنام دستآورد مورد بحث نخواهد بود، بنابران دست اندرکاران ارمغان مصروفیت در این نشریه را در دو بُعد مطالعه میکنند: یکی به مثابۀ تختۀ مشق رُشد استعداد شان و دیگری به عنوان قلم زدن در صفحۀ زوال ناپذیر روزگار و با همین روحیه اکنون این دست اندرکاران خورد سال (2285) عنوان مطلب ارمغان را به بال رعد آشنای فضای مجازی سپرده اند که از جاپان تا برازیل و از ناروی تا لندن، پاریس، واشنگتن و اوتاوا هرروز خوانندگان آن را مرور میکنند.
دست اندرکاران ارمغان با مشاهدۀ ارقام خواننده در وبلاگ ها و وبسایت که آنرا روزانه مردم از اقصای خاور تا کرانه های باختر و تا آنسوی اقیانوس ها در پنج قاره مطالعه مینمایند به خود می بالند و به سازندگان و گردانندگان فضای مجازی صدقنا می گویند که روزنامه نگاری و قلم و زبان و بیان را از ساطور سانسور، به کمک اعجاز تکنالوژی معاصر نجات داده اند و از همین زاویه آنان اکنون ارمغان را در ابعاد وبلاگ ارمغان ملی، وبسایت ارمغان ملی، ارمغان اطفال، ارمغان جوانان، شکوه ها و فیسبوک به بال فلک نورد کهکشان ها می سپارند و از این فعالیت شان که یک نشریۀ شهروندی از یک کشور فقیر و از یک شرایط خانوادگی و بدون امکانات میتواند تا قصر خانۀ ملل، جنگلات آمازاون، صحرای افریقا، نیوزیلند و آسترالیا برسد به خود میبالند و در دهمین سالروز ارمغان این روز را به همۀ کسانی که در بال و پر گشایی به این فضا کمک کرده اند، تبریک میگویند.Ÿ

۱۳۹۳ خرداد ۲۰, سه‌شنبه

سیاستمداران ! از احمد ظاهر بیاموزید


ژوئن 11, 2014
شماره(179) چهارشنبه 21جوزا 1393 / 11 جنوری 2014
به بهانه 24 جوزا سالروز زاد و مرگ احمد ظاهر
با شنیدن صدای دلربا و گیرای احمد ظاهر هیچکس نمی پرسد که این هنرمند از کجاست؟ به کدام قوم تعلق داشت؟ و زبان و منطقه اش کدامست؟ برعکس بنابر نبوغ هنری که داشت طوری در دلهای علاقمندان آوازش چنگ زد که در تاجکستان مجسمه اش را ساخته اند، با هنرمندان ایرانی و از جمله گوگوش کنسرت های مشترک و کاپی برداری ها از همدیگر داشته اند، در صدایش آهنگ های مکیش را رنگ افغانی بخشیده یکی از پنجاه صدای برتر جهان شناخته میشود و به الویس پریسلی و هنری کمسیس افغانستان شهرت یافته. بطور عموم در اکثریت خانه ها، خانواده ها، موتر ها و محافل خوشی صدا یا کاپی صدای احمد ظاهر پس از سه دهه و اندی از وفاتش هنوز طنین انداز است. اگر سیاستمداران هم چنان شیوه هایی را که بدور از تعصب و تحجر و عصبیت باشد در پیش گیرند شاید از کران تا کران افغانستان همچنان جاذبۀ شان به قلب ها وارد گردد. جالب آنست که 24 جوزا سال روان دومین دور انتخابات ریاست جمهوری افغانستان مصادف است به زادروز و روز مرگ احمد ظاهر.
روحش شاد و فردوس برین جایش باد!
ahmad zahir

۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه


تولســی وزیر شــد

ژوئن 4, 2014
شماره(178) چهارشنبه 14 جوزا 1393 / 4 جون 2014
tolsi1
نارندرا مودی، نخست وزیر جدید هند کابینه خود را معرفی کرد.
در این میان با شمرده شدن شمار وزرای کابینه جدید هند، بار دیگر نام یک شخصیت ایرانی تبار توجه وسائل ارتباط جمعی را به خود جلب کرد.
خانم اسمرتی ایرانی(در افغانستان مشهور به تولسی)، از تبار زرتشتیان ایران است. او به گزارش منابع خبری با سی و هشت سال سن جوانترین عضو کابینه مودی است.
خانم اسمرتی ایرانی، در کابینه جدید، پست وزارت توسعه منابع انسانی و همسر زوبین ایرانی از شهروندان زرتشتی هند است.
کابینه ی ناراندرا مودی دارای سی و سه وزیر، یعنی سه وزیر کمتر از کابینه قبلی دارد.
خانم اسمرتی ایرانی در انتخابات پیشین در مقابل رائول گاندی فرزند راجیوگاندی نخست وزیرمقتول هند به مبارزات انتخاباتی پرداخت و در پایان شکست خورد.
با پیروزی حزب بهاراتیا جاناتا، درانتخابات پارلمانی کنونی، ناراندرا مودی، نخست وزیرجدید روزسه شنبه خانم ایرانی را به عنوان عضوکابینه خود به پارلمان معرفی کرد.
به محض اعلام نام خانم اسمرتی ایرانی اعضای حزب بهاراتیا جاناتا در منطقه «امتی» هند که به خانم ایرانی رای داده بودند با شادی و توزیع کیک و شیرینی میان مردم منطقه جشن گرفتند.Ÿ
rfi

مایا آنجلو نویسنده و شاعر سرشناس آمریکایی روز 28 می در گذشت

ژوئن 4, 2014
شماره(178) چهارشنبه 14 جوزا 1393 / 4 جون 2014
maia
ما از هر آسمان جدا می شویم
در روشنایی سراسیمه ی عشق
شهامت پیدا می کنیم
و ناگهان می بینیم
که عشق تمام هستی مان را هزینه کرده است
و تا همیشه خواهد ماند
هنوز فقط عشق است
که ما را رها می سازد…!
We are weaned from our timidity
In the flush of love’s light
we dare be brave
And suddenly we see
that love costs all we are
and will ever be.
Yet it is only love
which sets us free
برگرفته از شعر «تحت تاثیر یک فرشته» مايا آنجلو
مترجم:نسترن وثوقی
مایا آنجلو یکی از سرشناس ترین صداهای ادبی در ۵۰ سال گذشته در آمریکا بود، بیش از هر چیز با کتاب خاطراتش «می دانم چرا پرنده قفسی می خواند» چاپ ۱۹۶۹ به شهرت رسید.

رابطه مسالمت آمیز انسان با حیوانات

ژوئن 4, 2014
شماره(178) چهارشنبه 14 جوزا 1393 / 4 جون 2014
article-2639040-1E318B0A00000578-40_964x300
Living-with-Tigers