۱۳۹۳ تیر ۳۱, سه‌شنبه

جایگاه اخلاقی خشونت در جنبش مدنی مسالمت آمیز 2

ویرایش]


ژوئیه 23, 2014
شماره (185) چهارشنبه (1) اسد 1393 / 23 جولای 2014
GandhietMartinLtutherking
آرش نراقی
به نظر می رسد مهمترین دلیلی که به اعتبار آن می توان به کارگیری خشونت را در یک مورد معین و خاص مجاز تلقی کرد نوعی دلیل فایده گرایانه باشد: اگر معلوم شود که در فلان شرایط خاص توسل به خشونت می تواند از بروز خشونتهای بیشتر و شدیدتر پیشگیری کند- مشروط بر آنکه خطر خشونتهای آینده به حدّ کافی نزدیک، واقعی، و شدید باشد-، در آن صورت می توان ادعا کرد که بنیانی اخلاقی برای توسل به خشونت در آن مورد خاص و معین فراهم آمده است، و استفاده از خشونت در آن مورد خاص و معین اخلاقاً مجاز (و نه لزوماً واجب) است.
بر این مبنا جنبش مدنی مسالمت آمیز را باید جنبشی دانست که از به کارگیری “خشونت اخلاقاً ناموّجه” پرهیز می کند. به بیان دقیقتر، جنبش مدنی مسالمت آمیز جنبشی است که هموار خشونت را اخلاقاً “بد” تلقی می کند، و برای تحقق اهداف و آرمانهایش پیش و بیش از هرچیز از شیوه های غیرخشونت آمیز بهره می جوید. اما در شرایطی که شیوه های غیرخشونت آمیز کارآمدی خود را از کف می دهد، و تنها راه پیشگیری از خشونتهای بیشتر و شدیدتر توسل به حدّی از خشونت اخلاقاً موّجه است، در آن صورت توسل به خشونت اخلاقاً موّجه با خصلت مسالمت آمیز بودن آن جنبش ناسازگار نخواهد بود.
بنابراین، یک جنبش مدنی را در صورتی می توان “مسالمت آمیز” دانست که برای تحقق اهداف و آرمانهایش به ترتیب از شیوه های زیر بهره بجوید:
در گام نخست شیوه های “غیرخشونت آمیز اقناعی” را به کار گیرد. در اینجا کنشگران مدنی می کوشند از طریق سخن، یعنی استدلال و گفت و شنود، همدلانه به حریف خود نشان دهند که اقدامات او نارواست، و از این راه او را از انجام اقدامات شرارت آمیز بازدارند.
اگر شیوه نخست بی نتیجه ماند، در گام دوّم کنشگران مدنی باید از شیوه های “غیرخشونت آمیز اجباری” بهره بجویند. در اینجا کنشگران برای پیشبرد اهداف جنبش حریف خود را تحت نوعی فشار غیرخشونت آمیز قرار می دهند. برای مثال، اقداماتی مانند راهپیمایی های آرام، اعتصابات سراسری، یا سایر اقدامات اعتراضی مدنی را سامان می دهند. نافرمانی مدنی مصداق بارز استفاده از شیوه های غیرخشونت آمیز اجباری است.
اما اگر شیوه دوّم هم به بن بست انجامید، در آن صورت در گام سوّم توسل به “خشونت اخلاقاً مجاز” می تواند در شرایط خاص و معین در دستور کار قرار گیرد.
۴. اما مفهوم “خشونت اخلاقاً مجاز” محتاج توضیح بیشتری است. تحت چه شرایطی به کارگیری خشونت مصداق خشونت اخلاقاً مجاز است؟ در حدّی که من درمی یابم، خشونت در صورتی اخلاقاً مجاز است که دست کم سه شرط زیر را برآورده کند:
شرط نخست آنکه، کنشگران مدنی پیشتر بجدّ و صادقانه شیوه های غیرخشونت آمیز اقناعی و اجباری را آزموده باشند اما تمام آن تلاشها یکسره بی نتیجه مانده باشد.
شرط دوّم آن است که هدف از به کارگیری خشونت باید عادلانه و اخلاقاً دفاع پذیر باشد. یکی از مهمترین پیامدهای این شرط آن است که خشونت دوای آخر برای زخمهای مهلک است، و نمی توان از آن به عنوان مرهمی برای جبران ناهنجاری های متعارف بهره جست. به بیان دیگر، حتّی اگر فرض کنیم که شیوه های غیرخشونت آمیز اقناعی و اجباری به نتیجه نرسیده است، بهره گیری از خشونت تنها برای اهدافی که برای شهروندان به قدرکافی مهم و اساسی است، می تواند مجاز باشد.
شرط سوّم آن است که نحوه به کارگیری خشونت هم باید عادلانه و اخلاقاً دفاع پذیر باشد. به بیان دیگر، کنشگران مدنی، حتّی اگر در راه اهدافی عادلانه و بسیار مهم می کوشند، حقّ ندارند که برای تحقق آن اهداف به هرنوع خشونتی متوسل شوند. خشونت اخلاقاً مجاز باید به قیودی مقیّد باشد.
اما در اینجا دو پرسش مهم مطرح می شود:
پرسش نخست ناظر به شرط دوّم است: کدام اهداف است که می تواند، در غیاب هر شیوه غیرخشونت آمیز کارآمد، به کارگیری خشونت را موّجه سازد؟
پرسش دوّم ناظر به شرط سوّم است: خشونت اخلاقاً مجاز باید به چه قیودی مقیّد باشد؟
در پاسخ به پرسش اوّل، به نظر می رسد مهمترین هدفی که می تواند در غیاب هرگونه شیوه غیرخشونت آمیز مؤثر به کارگیری خشونت را اخلاقاً موّجه سازد، دفاع از خود است: اگر فرد الف به فرد بيگناه ب حمله کند تا او را مورد خشونت جدّی قرار دهد، و ب براي دفع آن خطر هيچ راهي نداشته باشد جز آنکه در برابر الف به خشونت متقابل متوسل شود، در آن صورت ب اخلاقاً مجاز است که در برابر الف به خشونت متقابل متوسل شود. البته تحت این شرایط فرد قربانی می تواند از حقّ دفاع از خود صرفنظر کند، اما اگر از آن حق بهره جست، از منظر اخلاقی کار ناروایی انجام نداده است. اما در اینجا اصل دفاع از خود را می توان به دو نحو متفاوت اما مرتبط فهمید:
تفسیر نخست را می توان تفسیر مضیّق از اصل دفاع از خود دانست. مطابق این تفسیر، خشونت عمدتاً مستقیم و عریان است، و قربانی در واقع ناگزیر است برای دفاع از کرامت جسمانی خود به خشونت متقابل متوسل شود. در اینجا منظور از “خود” بیشتر حریم جسمانی فرد است. مبنای توجیه استفاده از خشونت در اینجا این است : فردی که به خشونت ناموّجه و بی رحمانه متوسل می شود “حق مصونیت در مقابل خشونت” را از کف می دهد، و بنابراین تعرّض متقابل به او اخلاقاً مجاز خواهد بود. برای مثال، وقتی که افرادی بی رحمانه به راهپیمایی آرام کنشگران مدنی حمله می کنند و کنشگران هیچ راهی برای دفاع از جان خود ندارند جز آنکه به خشونت متقابل متوسل شوند و برای مثال، آن افراد سرکوبگر را خلع سلاح نمایند، در آن صورت اقدام ایشان مصداق دفاع از خود، مطابق تفسیر مضیّق، خواهد بود. در این شرایط افراد سرکوبگر پیشتر حقّ مصونیت از خشونت را از کف داده اند.
تفسیر دوّم را می توان تفسیر موسع از اصل دفاع از خود دانست. در اینجا، مقصود از “خود” صرفاً حریم جسمانی فرد نیست، بلکه مجموعه حقوق اساسی فرد را نیز که ضامن کرامت انسانی اوست دربرمی گیرد. در اینجا، خشونت به معنای نقض گسترده و نظام یافته حقوق اساسی شهروندان است. تفسیر موسع عمدتاً در مواردی مصداق دارد که دولت یا نیروهای تحت حمایت آن حقوق اساسی شهروندان را به نحو گسترده و سیستماتیک نقض می کنند، و به منطق گفت و گو در عرصه عمومی پایبند نمی مانند، و شهروندان برای شنیده شدن و دفاع از حقوق اساسی خود هیچ راهی جز توسل به خشونت متقابل نمی یابند. مبنای توجیه به کارگیری خشونت را در اینجا می توانیم در قالب استدلال زیر صورتبندی کنیم:
(1) دولت مشروع دولتی است که حقوق اساسی شهروندان خود را پاس می دارد، و به منطق گفت و گو در عرصه عمومی پایبند است. بنابراین، دولتی که به نحو گسترده و سیستماتیک حقوق اساسی شهروندان خود را نقض می کند، و به منطق گفت و گو در عرصه عمومی پایبند نیست، مشروعیت خود را از کف می دهد.
(2) حق انحصاری اعمال خشونت منحصر به دولت مشروع است. دولت مشروع تنها مرجعی است که حق دارد برای حفظ بنیانها و چارچوبهای همکاری متقابل در متن جامعه مدنی، از جمله حقوق اساسی شهروندان و نیز منطق گفت و گو در عرصه عمومی، در صورت لزوم از روشهای خشونت آمیز بهره بجوید.
بنابراین،
(4) دولت نامشروع، یعنی دولتی که به نحو گسترده و سیستماتیک حقوق اساسی شهروندان خود را نقض می کند و به منطق گفت و گو در عرصه عمومی پایبند نیست حق انحصاری استفاده از خشونت را از کف می دهد.
بنابراین، شهروندان و کنشگران مدنی اخلاقاً مجازند در مقابل دولت نامشروعی که دست به خشونت می زند، در صورت لزوم، به خشونت متقابل متوسل شوند، چرا که دولت نامشروع حق مصونیت از خشونت و نیز حق انحصاری استفاده از خشونت را پیشاپیش از کف داده است.
اما خشونت اخلاقاً موّجه باید به چه قیودی مقیّد باشد؟ کنشگران مدنی همواره باید به یاد داشته باشند که از منظر اخلاقی اهداف عادلانه ایشان را مجاز نمی دارد که در مقابل نیروهای سرکوبگر به هر وسیله خشونت آمیزی توسل جویند. خشونت ولو در راه تحقق اهداف والا شیوه ای اخلاقاً “بد” است، و به کارگیری آن فقط در صورتی از منظر اخلاقی درست است که دست کم به سه اصل مهّم مقیّد باشد:
اصل نخست را می توان “اصل تأثیر” نامید. مطابق این اصل، به کارگیری خشونت در غالب موارد فقط در صورتی مجاز است که به نحو معقولی بتوان به ثمربخشی آن اطمینان نسبی داشت. خشونت اخلاقاً موّجه خشونتی سنجیده، از سر آگاهی و مسؤولانه است، و بنابراین، لازمه کاربرد مدنی آن این است که کنشگران به نحو معقولی معتقد باشند که با توسل به آن می توانند طرف مقابل را دوباره بر سر میز مذاکره بنشانند و به منطق گفت و گو ملزم سازند، یا او را از اقدامات خشونت آمیز شدیدتر و بیشتر بازدارند. دشوار بتوان خشونتی را که صرفاً از سر استیصال، یا برای تشفی خشم، یا ابراز نفرت ورزیده می شود اقدامی اخلاقاً روا دانست.
اصل دوّم را می توان “اصل تمایز” نامید. مطابق این اصل، خشونت مدنی هرگز کور نیست. یعنی کنشگران مدنی باید در مقام به کارگیری خشونت اخلاقاً موّجه از شیوه هایی بهره بجویند که حتّی المقدور به انسانهای بیگناه، و نیز سرمایه های ملّی آسیب نرساند. کنشگران مدنی در مقام به کارگیری خشونت اخلاقاً موّجه خصوصاً باید بتوانند تا حدّ امکان میان نیروهای سرکوبگر و ناظران بی طرف، و نیز نیروهای سرکوبگری که فعالانه و بی رحمانه شهروندان را سرکوب می کنند و نیروهای رسمی ای که در حدّ توان می کوشند از خشونت بی رحمانه نسبت به شهروندان بپرهیزند، تمایز بنهند.
اصل سوّم را می توان “اصل تناسب” نامید. میزان خشونت مدنی باید متناسب با شدّت و اهمیّت خطری باشد که کنشگران مدنی را تهدید می کند. خشونت مدنی هرگز نباید از آن حدّاقلی که برای پیشبرد اهداف مدنی ضروری است فراتر برود. برای مثال، اگر می توان سربازی را که به روی مردم آتش می گشاید بدون کمترین آسیب جسمانی خلع سلاح و بی اثر کرد، هرگز نباید جان آن سرباز را در معرض مخاطره قرار داد.
۵. البته به کارگیری خشونت در متن یک جنبش مدنی مسالمت آمیز کاری خطیر و خطرخیز است. خشونت، ولو اخلاقاً موّجه، زبانه ای است که در میانه جنگل افروخته می شود، و اگر در به کارگیری آن دقت و وسواس کافی به کار نرود می تواند بسیار ویرانگر از کار در آید. از همین روست که رهبران جنبش های مدنی مسالمت آمیز باید فعالانه و واقع بینانه نحوه به کارگیری خشونت را در متن جنبش مدیریت کنند. این رهبران نباید امکان به کارگیری خشونت موّجه را به عنوان یکی از ابزارهای اخلاقاً مجاز در متن یک جنبش مسالمت آمیز نادیده بگیرند. نادیده گرفتن این امکان وقوع خشونت را منتفی نمی کند، صرفاً وقوع آن را کور و لگام گسیخته می نماید. بنابراین، کسانی که بر خصلت مسالمت آمیز جنبش مدنی تأکید می ورزند نباید از موضع نفی مطلق خشونت سخن بگویند. نفی مطلق خشونت گاه زمینه ساز بروز خشونتهای شنیع ترمی شود. رهبران و کنشگران مدنی باید به کارگیری خشونتهای اخلاقاً ناموّجه را قاطعانه محکوم کنند، و بر تقدم شیوه های غیرخشونت آمیز تأکید بورزند، اما باید واقع بینانه امکان خشونتهای اخلاقاً موّجه را نیز به رسمیت بشناسند، و به جای نفی آن در مدیریت آن بکوشند

۱۳۹۳ تیر ۲۴, سه‌شنبه

هیجان رییس جمهور و صدراعظم آلمان در فتح جام بیستم

ژوئیه 16, 2014
شماره(184) چهارشنبه 25 سرطان 1393 / 16 جولای 2014
ger
10463983_10152174068966636_6690709113157702240_n
کاووس سیاووش
تیم ملی آلمان در یک بازی سخت و نفسگیر توانست بر حریف خود ارجنتاین غلبه نموده و جام جهانی 2014 برازیل را تصاحب کند. این چهارمین باریست که آلمان به این مقام دست می یابد. این بازی که با نتیجه 1 بر صفر به نفع آلمان به پایان رسید، دو تیم نتوانستند در 90 دقیقه وقت قانونی مسابقه توپی را وارد دروازه حریف نمایند و در دقیقه 112 وقت های اضافه بود که جرمن ها توانستند با گل ماریو گوتزه بر ارجنتاین غلبه نمایند.
کارشناسان این جام را یکی از شگفت انگیز ترین جام های تاریخ جام جهانی میدانند، که از شگفتی های آن میتوان به حذف تیم های بزرگ و قدرتمندی چون اسپانیا، انگلیس و ایتالیا در مرحلۀ گروهی این رقابت ها اشاره کرد.
ایران، جاپان و کوریا از نمایندگان آسیا در این جام جهانی بودند که در مرحله گروهی از جام جهانی خدا حافظی کردند.
در اخیر مسابقه آلمان و ارجنتاین چهره های برتر جام جهانی نیز شناخته شدند که در آن مانویل نویر دروازه بان آلمان جایزه بهترین دروازه بان یا همان دستکش طلا را بدست آورد، لیونل مسی بازیکن ارجنتاین جایزه بهترین بازیکن این جام و یا توپ طلایی جام جهانی را تصاحب کرد و جیمز رودریگز کلمبیایی جایزه بهترین گلزن جام جهانی را از خود ساخت

بیتل ها در معیت ثریا اسفندیاری


ژوئیه 16, 2014
شماره(184) چهارشنبه 25 سرطان 1393 / 16 جولای 2014
bitalz
ثریا همسر آلمانی/ایرانی محمد رضا پهلوی بود که علاقه بسیار زیادی به موسیقی و بازیگری داشت. او بعد از جدایی از شاه سابق ایران، برای بازیگری و خوانندگی به ایتالیا رفت. وی کودکی را در برلین گذراند و در اصفهان وارد مدرسه آلمانی‌های مقیم اصفهان شد و زبان فارسی را نزد معلم خصوصی فرا گرفت. او در ۱۳۲۳ وارد مدرسه میسیونرهای انگلیسی شد و تا پانزده سالگی در این مدرسه به تحصیلاتش ادامه داد تا اینکه در ۱۳۲۶ به همراه خانواده‌اش به سوئیس رفت. در آنجا زبان فرانسه آموخت و انگلیسی را نیز بعدها در مؤسسه‌ای در لندن تکمیل کرد. ثریا به دلیل زیبایی اش مورد توجه شاه قرار گرفت. به وی پرنسسی با چشمان زمردین نیز گفته شده است. ثریا قبل از مرگش وصیت کرده بود تمامی اموال، حتی آلبوم وی را به حراج بگذارند و پولش را به صلیب سرخ، کودکان عقب ­مانده و سگ­های ولگرد بدهند. دارایی‌های ثریا ارزشی بین ۴۰ تا ۵۰ میلیون یورو داشته. او در سن ۶۹ سالگی بر اثر سکته مغزی در پاریس درگذشت.ŸŸ
انترنت

26سرطان مصادف است به چهل و یکمین سالروز کودتای محمد داود در افغانستان


ژوئیه 16, 2014
شماره(184) چهارشنبه 25 سرطان 1393 / 16 جولای 2014
10501402_287668421414830_822623047_n
26 سرطان مصادف است به چهل و یکمین سالروز کودتای محمد داود در افغانستان.
با آنکه سردار محمد داود به صفت فرد نظامی گرا شناخته میشد اما با تلاش دکتور عبدالرحیم نوین وزیر اطلاعات و کلتور وقت به فرهنگ و هنر نیز توجه زیادی در این دوره صورت گرفت، که نمونۀ آن در عکس محمد داود با هنرمندان مشاهده میشود.

۱۳۹۳ تیر ۱۷, سه‌شنبه

سرو رسای هنر 2


ژوئیه 9, 2014
شماره (183) چهارشنبه 18 سرطان 1393 / 9 جولای 2014
mqdefault
گفتگوی ذبیح الله امانیار با ظاهر هویدا
پرسش: چندسال داشتیدکه اولین آهنگ تان ضبط نوار آرشیف نشراتی رادیوشد، آیا از پس آن آهنگ دردلها جای پیداکردید؟
پاسخ: اولین آهنگم ازساخته های استاد زلاند مرحوم بود به این مطلع:
سوزانی ، سازانی /توروح جهانی/دردم راپایانی/ درجسمم چون جانی /ای عشق، ای عشق
چون آهنگ مخالف کرچ صدایم بود، لهذا آن آهنگ مرا معرفی نساخت. زیرا آوازم خصوصیت خاص بخود را داشت که مغایر سازها وآلات موسیقی رادیو بود.
در آنزمان نوازنده های رادیوآهنگهارابه همان کرچ سریاعیارمیساختندوشما میدانیدکه بعضی آلات موسیقی محلی مانند غیچک، دنبوره ورباب، چند پرده محدود یایک (سبتک) دارند که جوابگوی آوازیکه دو سبتک باشد، نمیباشند. به همین منظور برای مدت یکسال آهنگ جدیدی نسرودم تااینکه ارکسترآماتورراتشکیل داده وبه اجرای برنامه ها پرداختیم. بعدازاجرای سه برنامه، ارکسترمایگانه ارکستری بودکه شهرت زیادی بدست آوردوحتاگفته می توانم که یگانه ارکستررادیوبودکه باسازهای شرقی و غربی دردل مردم جابازکرد. گرچه درارکسترشماره دوم رادیوافغانستان آلات موسیقی غربی جاداشت، ولی ارکستری راکه ماایجادنمودیم موردتوجه جوانان قرارگرفته وشهرت یافته بود. دراین ارکسترهنرمندان ونوازندگان خوب، آهنگساسان مجرب چون شادروان نینواز، خودم که دایم برای خودآهنگ میساختم وبعدترمسحورجمال واحمدولی همکاری داشتند. ازچهره های این گروپ موسیقی که زود به شهرت رسید، خودم بودم وآنهم بخاطریکه آوازبخصوص داشته ودرموردآهنگها وتصانیف سلیقه بخرچ میدادم. البته مردم هنرپروریاری ام رسانیدندکه درطی چند ماه شهرت کسب کنم ومردم بصدایم علاقمندشوند.
پرسش: مادرچشمان شماحالت بخصوص رامشاهده کرده، گویاچشمان سحرآمیزدارید، تصدیق میدارید؟
پاسخ: به این مساله زیادمتوجه نشده ام. ولی این مطلب راازچندتن دیگرقبلا شنیده ام، وتعدادی زیادی ازبانوان ودوشیزه گان این موضوع رامطرح ساخته بودند، باید بگویم چشمهای من ازنظرخودم فقط دوچشم است وشاید ازنظربعضیها چیز دیگرباشد. ولی معمولاانسان های درجهان بوده اندکه واقعا درچشمان شان نیروی اسراری نهفته بوده. پسربچه هفت ساله یی امریکایی نیروی اسرارآمیزی درچشمهایش داشت که زمانی به طرف قاشق وپنجه یی نگاه میکرد، شکل آنها تغیرمیکرد وتقریبا ذوب میشد. ویاراسپوتین یا شیطان مقدس که ظاهرا شخصیت روحانی بود ودر دربار تزار زندگی میکرد چشمان سحرانگیزی داشت. در حالیکه خودش آدم زشت و بدقیافه وبدبویی بود ولی تمام زنان دربار وحتا ملکه تزار تحت تاثیر او قرار داشتند. ولی مطمین باشید چشمان من آن خاصیت را ندارد.
پرسش: ازبرادران وخواهران خودبگویید، آیاچون شماشاخ شمشاد وبلندبالا میباشند وبه موسیقی دسترسی دارند؟
پاسخ: ما پنج برادربودیم. یک برادرم زمانی بدنیا آمد که فقط یک ماه از فوت پدربزرگوارم سپری شده بود. او در اثرسوءتغذی بعداز چهل روز وفات نمود. برادر دیگرم محمدعمرنام داشت او متاسفانه در دوسالگی در اثرسوء تغذی در بالای دستان مادرم در شفاخانه مستورات کابل جان داد. دو برادرعزیزم که الحمدا لله در قید حیاتند، موزیسین وکمپوزیتور شناخته شده کبیر جان هویدا که اکثر آهنگهایش را احمدولی، حیدرسلیم و رحیم جهانی سروده اند. برادر کوچکم منیرجان هویدا مطبوعاتی شایسته که دایم با کتاب و مطالعه وسینما سروکار داشته وقبلاً کارمند اداره هنروادبیات رادیو افغانستان بود. این دوبرادرعزیزم فعلا در امریکا زندگی دارند.
پرسش: ازاولین آهنگتان یادنمودید، لطفاازاولین کنسرت تان خاطره یی نقل کنیدوازسفرهای هنری تان بگوییدوهمچنان ازسایرگوشه های زندگی تان معلومات دهید.
پاسخ: اولین کنسرتم راتوسط ارکسترآماتورازطریق رادیوافغانستان اجراکردم. درآنزمان موسسه یی بنام (هنری تیاتر) وجود داشت واستاد خیرمحمد خیرزاده، که در رشته سینما وتیاتر تحصیلاتش را تازه از امریکا تکمیل ودوباره به وطن برگشته بود در راس این موسسه تقرر حاصل نمود. آرزو داشتند تا تیاتری مدرنی راهمانند سایرکشورهای اروپایی درکشور ایجاد کنند. وقتی از ارکسترآماتوران آگاهی حاصل کردند خوشنود گردیده ازما دعوت نمودند تاباهنری تیاترهمکارشویم. مااین دعوت راپذیرفته وشامل موسسه هنری تیاتر گردیدیم. اولین کنسرتی راکه درمقابل مردم اجرانمودیم درشب سوم عروسی محمدنادر فرزند ظاهرشاه، پادشاه وقت بود. چون شهزاده نادردر لیسه استقلال همصنفی مابودازمادعوت بعمل آورده بودتادرعروسی اش اشتراک نماییم. اولین کنسرت را در عروسی شهزاده نادر درمقابل خانواده سلطنتی، مهمانان ومدعویین خارجی وداخلی واعضای سفارتخانه های کشوهای خارجی اجرانمودیم. درختم کنسرت پادشاه مارابه حضورشان پذیرفتند ومورد نوازش قراردادند.
بعدازآن دراثرفعالیتهای استادخیرزاده وسیدقاسم رشتیارییس مستقل مطبوعات وقت(بعدتروزارت اطلاعات وکلتور)، موسسه یی هنری تیاتر، به ریاست هنرهای زیباواستادخیرزاده رییس آن مقررگردید.
(عزیزآشنا)سرگروپ ارکستر، چون مشغولیهای تجارتی داشتند. بناءً درغیاب ایشان من ازگروپ هنری وارسی می کردم. درجریان کارهای روزمره مشاجره های لفظی میان من وآقای خیرزاده وسیدقاسم رشتیاواقع شدودرنتیجه روابطم باوزارت اطلاعات وکلتورقطع گردید. نزدآقای ناشررییس سپین زرشرکت، که درپهلوی وزارت اطلاعات وکلتورقرارداشت، مراجعه وپیشنهاد نمودم تااجازه دهنددرشبهای ماه مبارک رمضان در (کافی حوض) کنسرت اجراکنیم. ایشان پذیرفتندوما خلاف میل وزارت اطلاعات وکلتوربرای مدت یک ماه هر شب درآن محل کنسرت اجراکردیم. این کافی بیش از (۱۵۰)نفربیشترگنجایش نداشت، ولی درهمین مدت تماشاچیان علاقه گرفته وحتادرخارج محوطه محل کنسرت درصفهاایستاده تماشاگرکنسرت بودند. زمانیکه محترم ابراهیم عباسی بصفت رییس رادیو مقررشدند، شرط اول ریاست خویش رااین گذاشته بودندتاارکسترآماتوردرچوکات رادیوفعالیت داشته باشد. موردقبول وزارت واقع شده بود. به این ترتیب ماداخل تشکیلات رادیوشده ودرسال (۱۹۶۵)اولین کاری راکه انجام دادم، کنسرتی بوددرتالارادیوافغانستان. سه باردرکشورهای سویدن وانگلستان برای افغانهای عزیزم کنسرت اجرانمودم. درکشورآلمان بیش ازده بار درشهرهای مختلف وهمچنان درکشوهای کاناد، سویس وفرانسه کنسرت اجرانموده ودرحدودهشت ونیم ماه در شهرهای مختلف امریکاکنسرتهای باشکوهی رابرای افغان های عزیزم اجراداشته ام. البته این کنسرتهاپس از مهاجرت ازافغانستان بوده است. درسالهای(۱۹۷۱ـ۱۹۷۲)م چندینباربه ایران سفرهای هنری وکنسرتهای داشته و درشومن های تلویزیونی آقای قریب افشار، ظاهروهویداشده ام. همچنان باشومن بزرگ ایران آقای فریدون فرخزادمدت یکسال همکاری کرده واین همان سالهای است که آهنگ(کمرباریک)رادرایران اجرا کرده بودم وآن آهنگ شهرت بزرگ کسب نمود.
پرسش: شوهای رادیویی تان دررادیوافغانستان بنام (قطی عطار)شنونده های بیشمارداشت ولی درآنزمان برنامه راادامه ندادیدعلت چه بود، چه زمانی کشورراترک ومهاجرشدید؟
پاسخ: پنج روزقبل ازخروج قشون شوروی دراول فبروری(۱۹۸۹) ازوطن خارج شدم. خود را در افغانستان بی امنیت می دیدم. چون عده یی ازاعضای حزب دیموکراتیک خلق ازمن دل خوش نداشتند. زیرا فردغیرحزبی بوده و هرجا باصراحت آنهار اانتقاد مینمودم. سه روز بعد از رفتن من خانمم با دو دخترم وسه پسرم که کوچکترین شان شش ماه بیش نداشت کشور را ترک گفتند. برای دوسال درهند اقامت داشتم ولی هیچگونه فعالیتی هنری نداشتم. درسال (۱۹۹۱)م واردشهر هامبورک کشور آلمان شده واز آن تاریخ تاکنون درهمین شهربافامیلم زندگی میکنم.
ازگوشه های دیگرزندگی ام بگویم، از آوان سیزده سالگی که به تیاتر رو آوردم و با استادان با نام و نشان چون استاد بیسد، حمیدجلی، استاد رفیق صادق، سید مقدس نگاه، یوسف کهزاد، عظیم رعد، اکرم نقاش، و دیگران آشنا وهمکاری را آغازکردم. ازهمانزمان به گویندگی وبرنامه سازی علامندبودم. درسال(۱۹۶۶)م با برادرم کبیرهویداغرض تحصیلات موسیقی دردانشگاه (چایکوفسکی)به اتحادشوروی رفتیم. برای باراول در آنجاباتلویزیون وبرنامه های تلویزیونی آشناگردیده و یکی ازآرزوهایم این بودکه درپهلوی آوازخوانی اگر بتوانم یک شومن خوب تلویزیون وگوینده رادیوشوم. امامتاسفانه درسالهای اخیرتحصیل ازشوروی مارااخراج نمودند. وقتی دوباره به وطن برگشتیم بعدازیکسال راهی کشورایران شده ودرانجاچیزهای خوب وآموزنده یی راازفریدون فرخزادآموخته ودربازگشت به وطن، نمایش رادیویی راایجادنمودم. این برنامه یک تیاتر رادیویی بودکه باهمکاری استاداکبرروشن، حاجی کامران ، عزیزا لله هدف، سردارمحمدایمن اجرامیشد. بعدازآنکه نشرات تلویزیون آغازیافت درآن برنامه(قطی عطار) رابه شوگذاشتم. این برنامه درسال(۱۳۵۷)خورشیدی آغازوبصورت زنده یا(لایف)اجراوپخش میگردیدکه گرداننده وشومن آن من بودم. در اثرجنگهای خانمانسوز که درکشورازطریق دشمنان وطن راه اندازی گردید تمام عرصه های وطن دگرگون وهرچیزدرهم وبرهم شد که برنامه قطی عطارهم صدمه دیدوپاشان شد.
پرسش: مساله خاص رادرمیان گذاشته ایم. قبلا با نام وآواز تمام هنرمندان عزیزآشنایی داشتیم، ولی متاسفانه امروز تمام صداها همگون بوده و نمیتوانیم که هنرمندان تازه کار را ازهم تفکیک بداریم دلیل چیست؟
پاسخ: درگذشته معیارهای برای انتخاب آوازوهنرمنددر نظرگرفته میشد. کمسیونی مرکب استادان واهل موسیقی، امتحان آواز رااخذمینمودندوبه صداهای که ازامتحان موفق بدرمی آمداجازه ثبت آهنگ داده میشد. امروزآن معیار وجودنداشته وهمه گلهای خودرو، درساحه یی هنر روئیده وآوازمیخوانند. خاصتادرمحیط غربت ومهاجرت که دنیای سرمایه داری است واجرا کننده همه کارهابدست پول افتیده بنااین عمل بالای موسیقی نیزتاثیرانداخته وازین سبب گلهای خودرو هرآهنگی راکه خواسته باشندثبت وباپرداخت مقدار پول زمان تلویزیونی راخریداری وآهنگهای شانرابدون کدام قیدوشرط نشرمیکنند. وخود را هنرمند معرفی مینمایند. بدون آنکه دانسته باشند موسیقی چیست؟وهنرمندکی میباشد. اماخوشبختانه درین ساحه استثناهای هم وجودداشته، جوانانی بااستعدادی که خودرادرجامه موسیقی ملبس ساخته وچشم وچراغ آینده موسیقی گردیده اند. بگونه مثال میتوانیم ازهنرمندشایسته وبینظیر مرحوم نصرت پارسانام برد. اوهمه ساله برای آموختن موسیقی نزداستادان موسیقی به هندوستان سفرهای داشت وعلماموسیقی آموخته بود. مهدی جان هنرمندعزیزیکه درشهر(وانک اوور)آلمان زندگی دارد واقعاموسیقی رادرست آموخته ومایه یی افتخارموسیقی افغان میباشد. جوان عزیزی به اسم هارون ازجمله این گلدسته هااست. ولی تعداداین جوانان واقعاهنرمنداندک بوده، متاسفانه این ناهنجاریهامحصول جنگ ومهاجرت وزندگی پراگنده درغربت است.
پرسش: در مورداتحادیه یی سراسری هنرمندان که مرکزآن درامریکاست، نام نهایت برزگ میباشد. شما در مورد آن چه نظردارید؟
پاسخ: تجارب مادرمورداتحادیه سازی موفق نمیباشد. زمانیکه به آلمان آمدم عده یی ازجوانان دورهم جمع شدندواتحادیه یی راتحت نام کانون فرهنگی افغانستان ایجادداشته که توجه بیشترآن هنرموسیقی بود. ولی متاسفانه این اتحادیه بیش ازشش ماه دوام نیافت. دلیل این بودکه درین کشورهابایدهمه کارکردونان خورد. به همین ترتیب دوستانیکه درآغازتصمیم گرفتند تاتشکل هنری راایجادنمایندولی چون مصروف کاروبار زندگیشان شدند، اتحادیه راترک گفتند. درمورداتحادیه سراسری هنرمندن که درامریکاعرض وجودکردوآقای شهرانی درراس اتحادیه ومعاون شان آقای حبیب زی که هنرمندونقاش هستند، قرارگرفتند. ولی متاسفانه در آغازکاراشتباهاتی صورت گرفت. به این مفهوم که اتحادیه سراسری تشکیل شد، بدون آنکه اتحادیه یی در بساازکشورهاوجودداشته باشد. وقتی ازاتحادیه سراسری میتوان سخن گفت که قبلااتحادیه های اینجاوآنجاتشکیل شده باشدوبعدانمایندگان این اتحادیه هادورهم جمع شوندواتحادیه یی سراسری رابوجودآوردند. امادرحالی که اتحادیه های مستقل ومتشکلی بوجودنیامده باشد، چگونه میتوان ازاتحادیه یی سراسری نام برد. درحالی که اتحادیه یی نوپیدادرامریکااین مساله راخودسرانه وبدون تماس باهنرمندان اعلان کرده بود. ونتیجه هم چنین بوده که تاکنون هیچ دستآوردی ندارد. وکارشان دردی رادوانکرده وجزنقشی درروی کاغذچیزی دیگرنیست. اتحادیه ازهمان آغازتاامروزیک اتحادیه یی فلج وبی ارزش بوده وکدام فعالیت چشمگیر نداشت وحرفهایکه دراساسنامه آن بودمشابه اساسنامه حزب دیموکراتیک خلق میباشد.
پرسش: دیریست ازشماآهنگهای جدیدنشنیده ایم، علت چیست؟
پاسخ: هنرمندگاهی آفرینش داردوگاهی ندارد. گاهی سرحال وگاهی بیحال میباشد. حوادث واتفاقات زندگی خصوصی اجتماعی برروندآفرینش هنری تاثیردارد. حوادث سالهای اخیرجهان ماخیلی متاثرکننده است. شما به عراق بنگرید، به افغانستان نظراندازید، که خیلی آزاردهنده بوده ومن منحیث هنرمندبااحساس نهایت ناراحت میباشم. باآنکه عراق هزارهاکیلومترازما فاصله دارد، ولی سرنوشت انسانهاازهم دورنیست وبنی آدم اعضای یکدیگراند. مدتهاستکه ذهنم به یک خندق گل آلودمبدل گردیده وهیچ نوع ایجادگری ازمن ساخته نیست. نه آهنگی ساخته ام ونه سروده یی، ولی هنوزامیدباقیست وهمانگونه که روزی وروزگاری شعر های حماسی چون(نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکندـ بشکنددستی که بازوی ضعیفان بشکند) راخواندم، بازهم صدای اعتراضی خودرانسبت به مسخ شدن انسانیت بالاخواهم کرد. در (سی دی)جدیدم که در بازارعرضه شدشعری ازاستادواصف باختری راخوانده ام
چرابه سوی فلک هادری گشوده نشد
سرودفجرزگلدسته هاسروده نشد
چه بذرهاکه فشاندیم درکویرخیال
یکی جوانه نبست ویکی درو، ده نشد
ردیف آهنگهای جدیدم میباشد.
پرسش: ازخاطره های تلخ وشیرین تان چه حرفهای دارید؟
پاسخ: خاطره آوازخوان شدنم راقبلاحکایه نمودم. خاطره خوشی راحکایه میدارم: روزی ازپهلوی شفاخانه ابن سینا میگذشتم. پسری (۱۲ـ۱۳) یی را دیدم که بدستش بوتل نوشابه ییکه درآن زمان آنرا سودا و اتر میگفتند مینوشید وبا کودکان دوروبرش بازی میکرد. چشمش به من افتیده گفت: شماظاهرهویدا نیستید؟گفتم خودم هستم. آهنگ (صحبدم. . ) راشماخوانده اید؟گفتم بلی. من هنرمند مردم خودبوده ودایمادرخدمت شان قراردارم. پسرک بامحبت زیادگفت هویداصاحب من به آوازشماشدیداعلاقمندم وازشماخواهشی دارم اگرقبول کنید. گفتم بفرمایید. گفت من همین نوشابه خودرابرای شماتحفه میدهم. شمااین رانوش جان کند. دیدم نیمه بوتل سوداراخودش نوشیده وحتماخوش داردتاهمه یی آن رابنوشدولی حالا چیزی راکه خوش داردمیخواهدبه من تحفه دهد. گفتم من هم پیشنهادی دارم، این تحفه بزرگت راپذیرفته آنرامینوشم، وبرای خودت یک بوتل سوداواترتازه ازطرف خود تحفه میدهم. پسرک پذیرفت وهردوخندیدیم. ازسرووضع آن پسرمعلوم بودکه زندگی فقیرانه یی داشت واین برخورددایمادرذهنم باقیست.
پرسش: آیافرزندان راه تانراتعقیب نموده اند؟
پاسخ: سه پسرعزیز بنامهای آرش هوید، علی هویدا و مسیح هویدا. آرش هویدا با موسیقی مدرن غربی آشنایی کامل داشته وکمپوزیتور خوبی بوده، اهنگها را هارمونیزه نموده در نواختن گیتار، کیبورد و طبله مهارت داشته واز همه مهمتر آوازخوان قبول شده نسل جوان میباشد. کمپوزهای را دراختیار هنرمندان نسل جوان قرار داده واستدیوی بزرگ ثبت آهنگ هارامونتاژ و درخدمت علاقمندان هنر وهنرمندان عزیز قرار داده است.
علی هویدا درنواختن کیبور دوطبله مهارت داشته واکثرا درکنسرتهای فرهاد دریا او را در نواختن کیبورد همرایی نموده و با سایرهنرمندان نیزهمکاری میکند.
مسیح هویدا هژده سال عمرداشته با آنکه به موسیقی علاقه مندمیاشد، ازدلباختگان فوتبال است درآلمان در یکی ازتیمهای مشهور فوتبال بنام (سن پاولی) از بازیکنان برجسته آن بوده وسرسختانه عاشق این شاخه سپورت میباشد. ژاله هویدا آواز نهایت خوب و رسا داشته دریکی ازآهنگ هایم مراهمراهی داشته چون ازدواج نموده و صاحب طفلی است بنا برای مشق وتمرین فرصت نداشته ازموسیقی دورمانده است. لیلی هویدا با آنکه صدای خوش دارد ولی هیچگاه آوازنمیخواند. اما با خود بعضا آهنگهایرا زمزمه میکند. اولاد هایم در پهلوی موسیقی تحصیلات شان راتکمیل وهریک دررشته یی تخصص حاصل نموده اند

۱۳۹۳ تیر ۱۰, سه‌شنبه

سرو رسای هنر


ژوئیه 2, 2014
شماره(182) چهارشنبه 11 سرطان 1393 / 2 جولای 2014
hqdefault
گفتگوی ذبیح الله امان یار با ظاهر هویدا
مرحوم ظاهر هویدا از هنرمندانیست که در تاریخ موسیقی آماتور افغانستان جایگاه خاص و برجسته دارد. جالب است اگر بدانیم که این سیمای برجسته هنر از فراز و فرودهایی به این مرتبه رسیده که حتا تصورش دشوار میباشد، بیایید این مسیر پر از فراز و نشیب رسیدن به قله شهرت هویدا را در گفتگوی ذبیح ا لله امانیار با هویدا از زبان خودش بخوانیم:
پرسش: چطور دریافتید که آوازخوان هستید؟ درآغازچگونه خود را به مردم معرفی نمودید؟ بعد چه تصامیم پیرامون هنرتان درپیش گرفتید؟ خلاصه اینکه چه وقت چون ماه چهارده هویداشدید؟
پاسخ: نام خدا این سوال تمام زندگی مرا دربرمی گیرد که ظاهرا مختصر، ولی پاسخ بدان باید خیلی مفصل باشد. البته سوال شماخیلی ژورنالستیکی وماهرانه طرح شده، ولی جواب من این چنین ماهرانه نخواهدبود. به هرحال میپردازم به پاسخ سوال تان:
کودکی بودم که خود را درمزارشریف یافتم. پدربزرگوارم درآنجا وظیفه دولتی ورسمی داشت وبه صفت مدیر اتاقهای تجارت آن ولایت ایفای وظیفه میکرد. او مرد روشنفکر و اهل مطالعه وقلم و موسیقی بود و موسیقی را نهایت دوست داشت. درآنزمان کتابخانه یی بسیار باارزش وکتابهای معتبررادراختیارداشت. در ضمن طبع شعری داشت وسروده های راسروده بود. در آنجادوپایه هارمونیه، یکی برای کبیرهویدای سه ساله دیگری برای ظاهرهویدای پنجساله خریداری نمود. در آنزمان درشهرمزارشریف جوانی به اسم(رمضان) یگانه آوازخوانی بود که بموسیقی دسترسی وفعالیت داشت. در محافل عروسیهاوشادیهای مردم اشتراک میکرد. این جوان تا آنوقت ازدواج نکرده بود وبخاطردارم که پدرعزیزم او را استخدام نمود تاهارمونیه را برای ما بیاموزاند.
درطول چندسالیکه مانزد او هارمونیه می آموختیم، درهمین فاصله او ازدواج نمود وبرای بار اول در زندگی درمحفل عروسی استاد هارمونیه هنرنمایی نمودیم. هفت ساله بودم که پدربزرگوارم وفات یافت. بعد از مرگ پدر آموزش موسیقی متوقف، زندگی ما ابتر، آواره وخانه بدوش و درکشورخود متواری گردیدیم. زمانیکه بکابل آمدیم برادرانم (کبیر) پنج ساله و (منیر) یکساله بودند. آنچه اندوخته داشتیم همه در کابل به باد فنارفت وزندگی برای ما نهایت مشکل شده بود. خانه بدوش وکرایه نشین شده وحتی درسالی چندین بارکوچ کشی ونقل مکان مینمودیم. مادر بزرگوارم درکابل ما را شامل مکتب نمود وموسیقی را ترک گفتیم زیرا امکانات میسرنبود ولی گاه گاهی نظربه علاقه یی که به موسیقی داشتیم در اوقات فراغت بین هم مشق و تمرین موسیقی داشتیم. به هرحال به تحصیل ادامه داده تا اینک درمکاتب روزی رابه عنوان روزمعلم تعین و از آن تجلیل به عمل میآوردند.
من وکبیردرصنفهای ششم وهفتم مکتب استقلال درس میخواندیم. درجشن های معلم عادت برآن بود که هرصنف کمپی داشت و در آنجا همان صنف اگر هنرمندی می داشت برای معلمین وشاگردان سایرصنوف که درآن خیمه میآمدند، نمایشاتی را انجام داده وازآنها پذیرایی میکردند. همه راچای وبسکویت وشرینی میدادند. یکی ازدوستان خانواده ماکه قبلا به شوروی رفته بود، دربازگشت (ماندولینی) باخودآورده بود. روزی به منزل ما آمد ومشاهده نمود که مابا یک(تونت) کوچک پلاستیکی که ازجایی دریافته بودیم تمرین موسیقی مینمودیم. دوست ما که انجنیرعزیزنام داشت گفت من ماندولینی را از شوروی باخودآورده وازآن استفاده نتوانسته برای شمامیآورم.
همان بودکه ماندولین رابرای ماآورد. کبیر هویداکه استعدادعالی درموسیقی داشت، بنواختن ماندولین آغازکردوزودآموخت. به تعقیب اومن ماندولین راآموختم. درجشن معلم برای باراول به صفت ماندولین نوازان لیسه استقلال سهم گرفتیم. در جشن معلم مانندجشن استقلال هروزارتخانه یک کمپ داشت وگروپی ازموسیقی نوازان رااستخدام میکردند تابرای مردم نمایشاتی راانجام دهند. درجشن معلم هر صنفی دارای خیمه یی کوچکی بود. هرمکتب ازخودارکستر موسیقی وتیاترجداگانه یی داشتند.
درآن زمان دومکتب نظربه سایرمکاتب پیشقدم تربودند. یکی لیسه استقلال ودیگری لیسه نجات که بعدا به لیسه امانی مسمی شد . مکاتب پسران ومکاتب دختران اکثرا درکمپه، برنامه های هنری را مشرکا اجرا میکردند. چنانکه مکتب استقلال بامکتب ملالی که زبان خارجی هردومکتب فرانسوی بودومکتب امانی بامکتب زرغونه وبه همین ترتیب سایرمکاتب پسران ودختران باهم فعالیتهای مشترکی را ازپیش می بردند. دراولین جشن معلم، شهید فضل احمد ذکریا (نینواز) که ازفارغ التحصیلان مکتب استقلال ودرآن زمان کارمند وزارت امورخارجه بود، سرپرستی گروپ موسیقی مکتب استقلال رابه عهده وسرپرستی بخش تیاتر را محترم استاد محمدعلی رونق بدوش گرفته بودند. آقای رونق ازفارغان مکتب استقلال وتحصیل کرده فرانسه واز کارگردانهای نهایت معروف کشور که آثار(مولیر) توسط ایشان درافغانستان معرفی گردید. درابتدا قبل ازفرا گرفتن ماندولین درسن۱۳سالگی به تیاتر روی آورده بودم و درنمایشات مکتب نقش فیلسوف در درامه (ازدواج اجباری) اثر مولیر را ایفا و به نام محمدظاهر فیلسوف در مکتب مشهور بودم. دوسه سالی به همین ترتیب جشن معلم برگزار میشد وما در آن نقش آفرینی میکردیم. درسال دوم که من ماندولین را مینواختم درنمایشات مکتب آهنگی بایدبشکل کورس خوانده میشد. آهنگ را هنرمندخوب ما اکبر رامش که حالا خداوند (ج) او را بیامرزد اجرامیکرد ومحترم شهید نینواز آنر اکمپوزنموده بود وباید قسمتی ازین آهنگ بصورت کورس اجرا میشد. برای اجرای کورس احمدشاه علم، عزیز تسلیم و من انتخاب شدیم. صدای من نظربه سایر صدا ها بلندتر بود. محترم نینواز شهید و احمدشاه علم صدایم را پسندیده ازمن تقاضا نمودند تا آهنگ بسرایم. وهمان بودکه آهنگی راتهیه وقراربود در روز اجرای کنسرت مکتب درسینمای کابل، قبل ازآنکه نمایشنامه روی استیژ آید، بخوانم. درین کنسرت (حمید جان اعتمادی) که از خانواده سلطنتی بود وآواز خیلی خوبی داشت، هرچند در رادیو آهنگ نخوانده بود، ولی درمحافل خصوصی میخواند چون آوازخوب داشت همه وبخصوص خانمها او را بیشتردوست داشتند، اشتراک داشت و ارکستر را رهنمایی میکرد. انانسر دربالای استیژانانس داد که حالا حمیدجان اعتمادی آهنگهای راپیشکش تان میسازد. مردم باکف زدنهای پیاپی او را استقبال مینمودند ولی حمید جان نمیخواست که بالای استیژ حاضر وآهنگ بسراید. او دست مرا گرفته و بالای استیژ با خود برده گفت که بخوان من ناچار روی استیژ به عقب مکروفون قرار گرفتم. ارکستر مرا در آهنگم همرایی نمود ولی مورد علاقه مردم واقع نگردیدم، همه صد امیزدند: حمید جان حمید جان وکف میزدند. تماشاچیان مرا نمیخواستند که برایشان بخوانم. زیرا باراول مردم یک آدم درازقامت بارخساره های درون رفتگی وبد لباس را میدیدند که آواز میخواند. بهرحال یتیم بچه بودم، وضع اقتصادی ام خراب بود. به این ترتیب موردتوجه مردم قرارنگرفتم و مرا نخواستند. فقط همه حمید جان اعتمادی میگفتند وبس. با یک تعظیم بیمعنا استیژ را ترک وعقب صحنه رفتم. این مطلب رابه خاطری باطول وعرض بیان داشتم که همین نقطه یی عطفی بوددرزندگی هنری من. نقطه یی عطف و چرخش به سوی موسیقی بصورت جدی. ازهمین نپذیرفتن مردم درهمان لحظه ودرروی همان استیژ، ازهمان جاآغازیافت. درآنروزخیلی ناراحت بودم، مرا نپذیرفته بودند ، مرانخواستند بخوانم. درآن تالاردوستان ونزدیکان من نیز حضورداشتند. ازآنهاشرمیده بودم. به هرحال بخش موسیقی ختم شدونمایشات تیاتری آغازیافت. درنمایشنامه (ازدواج اجباری)اثرمولیرنقش فیلسوف راخوب اجرا کردم وهمه حاضرین برایم کف زده وسخت مورد استقبال واقع شدم. نمایشنامه پایان یافت امامردم همچنان برایم کف میزدند. چون ریش ولباس قرن(۱۷ـ۱۸)م رابه تن داشتم هیچکس مرانشناخته که من همان آوازخوانی میباشم که چندلحظه قبل مرانگذاشته بودند بخوانم. ارکستر بنواختن آغازکرد وپرده استیژآهسته آهسته بازشد ومن باهمان سرووضع ولباس نمایش درامه شروع به خواندن آهنگی نمودم. درختم آهنگ چنان مورد استقبال مردم قرارگرفتم که فکرش راهم کرده نمیتوانستم. مردم برایم کف میزدندجلوصحنه رفته ریش، کلاه وچپن نمایشنامه فیلسوف راازخوددورساخته گفتم: حاضرین گرامی من همان آوازخوانی هستم که چندلحظه قبل مرا نگذاشتید آوازبخوانم. حالامرا تشویق نموده کف میزنید. استیژراترک گفتم. چندلحظه بعددوباره روی استیژبرگشته ودرمقابل مکروفون قرارگرفته گفتم: حضارگرامی! قبلا که من میخواستم برای شما بخوانم، شما نخواستید. حالاکه شما میخواهید من نمیخوانم و استیژ را ترک گفتم.
ازهمان زمان لذت نی گفتن رادریافتم. نی گفتن دربرابر نا معقولیته، نی گفتن در برابر زورگوییها و تحمیل کردنه، نی گفتن در برابر حق تلفیهاو. . . . این بود قصه یی آوازخوان شدنم که ازهمین جا آغازشد.
به تعقیب آن باهنرمند گرامی عزیزآشنابه رادیو مراجعه وهمکاری هنری ام را آغازنمودم. اولین ارکستر آماتور را تشکیل و در سال (۱۳۴۲) خورشیدی برای باراول برنامه های خودراازطریق رادیوافغانستان پخش کردیم. ازآن وقت به بعدظاهرفیلسوف ظاهرهویدا گردید. Ÿ
بقیه در آینده