۱۳۹۳ اردیبهشت ۹, سه‌شنبه

خلیفه رحیم بلال، تهمتنی از زور خانه های افغانستان


آوریل 30, 2014
شماره(173) چهارشنبه /10 ثور /1393 / 30 /اپریل 2014
bilal
«استا د رحیم بلال پسر بلال خان نواسه فقیر محمد خان به قول خودش در سال 1294 هجری شمسی در کوچه ریکا خانه شهرکابل چشم به دنیا گشوده است. وی آموزشهای اولیه را نزد ملا مسجد محله خود فراگرفته بعداً شامل مکتب تنور سازی شده ودرنهایت در مکتب صنایع به تحصیل پرداخته است. وی از زمان طفولیت به ورزش وبالخصوص به پهلوانی علاقه داشته، روی این علاقه در سن 12 سالگی در کوچه علی رضا خان کابل نزد خلیفه یاسین شاگرد خلیفه برهان به صفت شاگرد شروع به ورزش پهلوانی نموده است. هنوز چندی از بهار زندگی اش سپری نشده بود که در میان جوانان ورزشکا ر این چهره درخشان پهلوانی چون مشعل فروزان به درخشندگی آغاز نمود. این درخشندگی تا ختم دروه ای حیاتش ادامه داشت.
استاد بلال قهرمان ورزیده ما در 120 مسابقات داخل وخارج از کشور اشتراک نموده وافتخاراتی نصیب خود ووطن عزیزش کسب نموده درهمه ی مسابقات از خود شجاعت ومردانگی بروز داده و کپهای طلایی بدست آورده ولقب قهرمانی در یافته است. از جمله میتوان گفت: در پاکستان با ورزیده ترین پهلوانان چون، امانت علی خان رستم پنجاب، جلندرخان وغلام حبیب خان، در هندوستان در مقابل تییارسنگهه، قیصر سنگهه وگرد اورسنگهه و در ایران در مقابل پهلوان نامی ایران وقهرمان جهانی سروری که وی با او در ده دقیقه تعین شده مسابقه مساوی گردیده بود. سروری کسی است که در مقابل تختی پهلوان نامی ایران وجهان مسابقه داده ومساوی گردیده بود.
استاد بلال مجموعاً 17 مدال طلا و تقدیر نامه از کشورهای که جهت مسابقات شرکت نموده در یافت نموده است. همچنان این استا د در حدو.د سه هزار شاگرد در ورزش پهلوانی تربیه نموده که اکثر آنها پهلوان هستند؛استا د بلال برعلاوه از کلپ های شخصی در شهرکا بل در کلپ های رسمی چون کلپ معارف وکلپ قوای مسلح کشور همکاری ورزشی داشته وشاگردانی دراین کلپ ها تربیه کرده است. از جمله شاگردان کلپ های متذکره پهلوانی چون یوسف خان و قدرت ا لله لقب قهرمانی کمایی نموده اند. برعلاوه سپورت این چهره ای شناخته شده ورزش در رشته معماری وانجنیری مهارت داشته، چنانکه مدت 35 سال در وزارت د فاع به صفت سرمعمار ایفای وظیفه نموده است. در سالهای اخیر به ریاست المپیک کشور شامل کار شده اورا به حیث پدر سپورت لقب دادند.
از جمله ورزشکاران کشتی در کشور به مرحوم استاد نظام، استاد امیر جان، احمد جان، خلیفه ابراهیم، قدرت اله، یوسف خان، اشرف، ستار محمد بالخصوص به تاکتیک وتخنیک محترم خلیل شاگرد خلیفه نعیم برقی که نعیم برقی خود شاگرد استا د بلال است علاقه مند بوده و ورزش پهلوانی آنهارا می ستاید. از جمله خاطرات استا د مسابقه پسرش در مقابل محمود فشنگ پهلوان ایرانی است که عبدالرزاق بلال به ضربه فنی به وی غالب گردید. ناگفته نباید گذاشت که نواسه های استاد بنام بای مصطفی وعلی در رشته پهلوانی و فتبال چهره های شناخته شده بوده و در مسابقات کابل واسلام آباد درخشیدند.
استاد بلال در فیلم مردها ره قول است به حیث ورزشکار ظاهر شده است؛ طوریکه استاد خود می گفت، وی از طرف صبح یک پاچه گا و واز طرف ظهر شوربای، گوشت گوسفند ویک پا و دمبه را همراه شش یا هفت شاگرد خود صرف میکرده است.
استاد رحیم بلال شخص با تقوا، تیز هوش، رحم دل، مهربان ومسلمان با دیانت بوده و در گفتار خویش همیشه دستان خویش را با دیده ی پراشک بلند نموده ودر حق مردمان افغانستان وتمام جهان اسلام دعای خیر می نمود. با دریغ استاد بلال روز سه شنبه 25-1-2000 میلادی مطابق دلو 1378 هجری شمسی به عمر 84 سالگی در اسلام آبا د پاکستا ن با جهان وداع گفت و قرار وصیت اش جنازه مرحومی از اسلام آبا د به کابل انتقال ودر آن جا به خاک سپرده شد.
روحش شاد و جنت برین نصیبش باد.»
کانون فرهنگی افغانستا ن مقیم بلغاریا، نیز یاد وخاطره این فرزندان برومند کشور عزیزمانرا گرامی داشته، ورزش پهلوانی را که یکی از ریشه واساس تاریخی در سرزمین رستمها وسیاوشها وسهرابها وافراسیابها میداند از مسوولین خواهشمندند که، پهلوانان این سرزمین را همیشه زنده وپهلوانی را در ضمیر و قلب انسانهای این سرزمین ونسلهای بعدی جاودانه گردانند.سخن را با دو بیتی فردوسی به پایان می بریم:
درود جهـــان آفرین بر تو باد
خم چرخ گردان زمیـن تو باد
به نیروی یزدان پیروزگر…. یاد پهلوانان نام آور کشور گرامی باد!Ÿ
انترنت

آغازجشن کتابخوانی بر همگان مبارکباد!


آوریل 30, 2014
شماره(173) چهارشنبه /10 ثور /1393 / 30 /اپریل 2014
IMG_4344
IMG_4360
در گرامیداشت از روز جهانی کتاب روز شنبه 6 ثور بکتاش سیاووش نماینده مردم در مجلس نمایندگان یا ولسی جرگه تعدادی کتب، مجلات و جراید و روزنامه ها را به جوانان در شهر کابل اهدا نمود که مورد استقبال گرم جوانان قرار گرفت و جوانان شور و اشتیاق زاید الوصفی در گرفتن کتاب ها نشان دادند.
در بنر این حرکت مدنی نوشته شده بود:«آغاز جشن کتابخوانی بر همگان مبارکباد!»Ÿ

بکتاش سیاووش باکمک های تجاروسرمایه داران ملی شهر کابل به کمک سیلاب زده گان ولایات جوزجان،سرپل وفاریاب شتافت


آوریل 30, 2014
شماره(173) چهارشنبه /10 ثور /1393 / 30 /اپریل 2014
sailabb
در نتیجه سیلاب های ویرانگر اخیر در ولایات جوزجان، سرپل، فاریاب و بادغیس شمار زیادی از مردم کشته و زخمی و بی خانمان شدند. سیلاب ها به حدی ویرانگر و مدحش بود که مردم شب ها را در بام سپری کردند. بکتاش سیاووش و عده یی از نمایندگان مردم در ولسی جرگه یا مجلس نمایندگان با پیغام هایی از همکاری سرمایه داران شهر کابل به ولایات شمال رفت تا کمک های شهروندان کابل را به مردم آسیب دیدۀ ولایات شمال برساند.

30 کتابی که باید تا قبل از 30 سالگی خواند


آوریل 30, 2014
شماره(173) چهارشنبه /10 ثور /1393 / 30 /اپریل 2014
تاکنون فهرست‌های مختلفی از کتاب‌هایی که حتما باید خوانده شود، منتشر شده است. یک فهرست جدید اسامی 30 کتاب را که تا پیش از 30 سالگی باید خواند، منتشر کرده است.
در این فهرست مشهورترین رمان‌های قرن نوزدهم و بیستم در کنار آثاری درباره دیدگاه‌های اجتماعی جای دارند.
1-«سیذارتا» نوشته هرمان هسه
2- «1984»نوشته جورج اورول
3- «کشتن مرغ مقلد» نوشتن هارپر لی
4-«پرتقال کوکی» نوشته آنتونی بورخس
5- «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند» نوشته ارنست همینگوی
6- «جنگ و صلح» نوشته تولستوی
7- «حقوق انسان» نوشته تامس پین
8- «قرارداد اجتماعی» نوشته ژان ژاک روسو
9- «صد سال تنهایی» نوشته گابریل گارسیا مارکز
10- «منشا انواع» نوشته چارلز داروین
11- «خرد بیابان» نوشته توماس مرتون
12- «نقطه اوج» نوشته مالکوم گلدول
13- «باد در میان شاخه‌های بید» نوشته کنت گراهام
14- «هنر جنگ» نوشته سان تزو
15- «ارباب حلقه ها» نوشته جی. آر. آر. تالیکن
16- دیوید کاپرفیلد نوشته چارلز دیکنز
17- «چهار کوارتت» نوشته تی‌اس الیوت
18- «کچ 22» نوشته جوزف هلر
19-«گتسبی بزرگ» نوشته اف. اسکات فیتس جرالد
20- «ناتور دشت» نوشته جی. دی. سلینجر
21- «جنایت و مکافات» نوشته فئودور داستایوفسکی
22- «شهریار» نوشته نیکولو ماکیاولی
23- «والدن» نوشته هنری دیوید تورو
24- «جمهوری» نوشته افلاطون
25- «لولیتا» نوشته ولادیمیر ناباکف
26- «انجام دادن کارها» نوشته دیوید آلن
27- «آیین دوستیابی» نوشته دیل کارنگی
28- «سالار مگس ها» نوشته ویلیام گلدینگ
29- «خوشه‌های خشم» نوشته جان اشتاین بک
30- «مرشد و مارگریتا» نوشته میخاییل بولگاکفŸ
انترنت

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

رسانه ها: فضای شمارش آرا متشنج گزارش داده میشود


آوریل 23, 2014
شماره (172) چهارشنبه / 3/ ثور /1393/ 23/اپریل/2014
3-4

کافکا ومارکز دو حلقه ادبیات بحران


آوریل 23, 2014
شماره (172) چهارشنبه / 3/ ثور /1393/ 23/اپریل/2014
درگرامیداشت از (3)ثور روز جهانی کتاب ودر سوگ مارکز
شهریار – زرشناس
Gabriel_Garcia_Marquez_1984
kafka
آن‌هنگام که تاریخ اقوام به تمامیت می‌رسد یا تمدنی دقایق احتضار خود را تجربه می‌کند، ادبیات مردمان از یک سو به ابتذال و سطحیت و بی‌مایگی و غریزه‌گرایی می‌گراید و از سوی دیگر اسیر اضطراب و عبث‌گرایی و یأس و پوچ‌اندیشی و مرگ‌گرایی بیمارگونه می‌شود. این قاعده در خصوص تمامی تمدن‌های محتضر صدق می‌کند. زیرا به تعبیر “لئون تروتسکی”، “ادبیات هر قوم آئینة زندگی آن قوم است.»
البته در خصوص نسبت ما بین ادبیات و به ویژه ادبیات داستانی و روح کلی یک تمدن و زندگی روزانة مردمان، می‌توان از جهات گوناگون سخت گفت، و فعلاً مجال چنین بحثی نیست. اما آنچه مسلم است این نکته است که وضع تاریخی یک تمدن و اقوام ذیل آن تمدن، خواه ناخواه در ادبیات داستانی آن مردمان خود را نشان می‌دهد، و به ویژه هر چه مردمان یک عهد تاریخی از تفکر جدی قلبی و حتی تفکر عمیق فلسفی فاصله بگیرند، بیش از پیش اسیر تفکر قالبی و غیرحقیقی ادبیات می‌گردند، و رمان‌نویسان به جای متفکران می‌نشینند؛ و هر قدر که آن قوم و تمدن رو به انحطاط و احتضار بگذارند، ادبیاتشان بیشتر رنگ و بوی ابتذال و سطحی‌گرایی یا یأس و پوچ‌انگاری و مرگ‌زدگی دنیامدارانه، و با هر دو با هم را می‌گیرد. و در این هنگام است که می‌توان از “ادبیات بحران‌ و انحطاط” نام برد. و این، وضعیت ادبیات داستانی غرب از اواخر قرن نوزدهم و به‌ویژه در سراسر قرن بیستم است، که هنوز ادامه دارد
در قلمرو ادبیات داستانی هر قوم یا تمدن، داستان‌نویسانی هستند که بیش از دیگران حالت آیینگی نسبت به برخی خصایص و یا روح کلی و صفات اصلی یک قوم یا تمدن در یک عهد و دورة تاریخی را دارند، و از همین‌ روست که آثار نویسندگان و به‌ویژه کاراکترهایی که می‌آفرینند، در تاریخ آن قوم یا تمدن، تاحدود زیادی ماندگار می‌شود، و یا صورت “تیپ‌های مثالین” را پیدا می‌کند. اگر بخواهیم از ادبیات مدرن غربی مثال بیاوریم شاید بتوان “فاوست” و “هملت” یا “استاوروگین” و “رودین” و “بازاروف” و یا “پدر اوژنی گرانده” و “گرگوار سامسا” و خیلی‌های دیگر را هر یک به طریقی آیینه‌ای بازتابانندة خصایص تیپیک (Tipic) تاریخی – تمدنی در عهد و دوره‌های خاص دانست. معمولاً چنین است که رمان‌نویسانی که صفت یا صفاتی کلی و کلیدی از تاریخ یک قوم یا کلیت یک تمدن را بیان می‌کنند، به نحوی آن ویژگی را در خود و با جان خویش آزموده و با آن زیسته‌اند، و در قالب اثر داستانی به محاکات آن تجربه‌ها می‌پردازند؛ و البته همین به جان آزمودن روح یک دوره یا صفت یک تاریخ و تمدن است که موجب می‌شود نویسنده‌ای از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شود و نقد حال یک دوره و روزگار گردد.
«ادبیات مدرن” همان ادبیات “پست‌مدرن” است
آنچه که در اصطلاح ویژة ادبی، “ادبیات مدرن” می‌نامند و تقریباً می‌توان آغاز آن را از اوایل قرن بیستم و یا با دقت بیشتر، از اواخر قرن نوزدهم دانست، در واقع ادبیات دورة پسامدرن تمدن غربی است، و اگرچه ذیل تاریخ مدرنیته و مرحله‌ای از بسط و تداوم آن است، اما اگر بخواهیم با تعبیر دقیق به توصیف آن بپزدازیم “ادبیات پست‌مدرن” است. یعنی ادبیاتی که بازگوکننده و آئینة دقایق عواطف و تجربیات و محاکات نفسانی و تفصیلی بشر مدرن غربی در واپسین دورة تاریخ غرب مدرن، یعنی دورة پست مدرنیته است.
ادبیات پسامدرن، آیینة انحطاط و بحران است. اصولاً در قرن بیستم در قلمرو رمان و داستان کوتاه مدرن سه گرایش کلی حضور داشته است که هر یک به طریقی آیینة بحران تمدن مدرن بوده‌اند:
1.گرایش ادبیات عامه‌پسند اروتیک؛ نظیر آثار “ماتیس” و “دانیل استیل” و “دافنه دوموریه” و …
2.گرایش ادبیات نئورئالیست، که بعضاً با مایه‌های اروتیک همراه بوده است. نظیر برخی از آثار “هاینریش بل”، “ویلهلم رایش”، “میلان کوندرا.»
3.ادبیات پست‌مدرن سوررئالیستی، که صور ابتدایی تکوین آن در “مارسل پروپست” و “ولفت” و “کافکا” ظاهر گردیده، و در ادبیات پسامدرن خاص “مارکز” و “بورخس”، تداوم یافته است.
هر سة این گرایش‌ها، و هر یک به طریقی، بیان حال انحطاط و بحران و ابتذال سکس‌آلود نفسانی مدرنیته بوده و هستند و هر یک به طور جداگانه باید مورد مطالعة جدی قرار گیرند. اما آن گرایشی که بحرانِ انحطاط و انقراضِ را بیش از دیگر گرایش‌ها در خود ظاهر کرده است، ادبیات پست‌مدرن سوررئالیستی است؛ که هم فرم و هم محتوا و اساساً ساختار ادبیات رئالیستی مدرن را به هم ریخته، و مظاهر نیرومندی از انحطاط و بحران پست‌مدرنیستی را با خود به قلمرو ادبیات داستانی آورده است. همین گرایش ادبی‌ست که توسط منتقدین ادبی، بیشتر به نام “ادبیات مدرن” مورد بررسی قرار می‌گیرد.
ادبیات پست‌مدرن سوررئالیستی، اگرچه در آثار “آلن‌ پو” و حتی برخی داستان‌های “موپاسان” و تا حدودی اثر معروف “مارسل پروست” (درجستجوی زمان از دست‌رفته) ریشه دارد، اما نقطة اوج و عطف خود به لحاظ فرم و محتوا را، بی‌تردید در آثار “فرانتس کافکا” (متوفی 1924) و در دهه‌های آغازین قرن بیستم پیدا می‌کند؛ و از آن پس، مسیر پرماجرایی را طی می‌کند که بر ادبیات سوررئالیستی سراسر قرن بیستم سایه افکنده است و شاید بتوان آخرین و در عین حال معروف‌ترین و تأثیرگذارترین نمایندة آن در قرن بیستم را در ادبیات پست‌مدرنیستی خاص “گابریل گارسیا مارکز” جستجو کرد.
مارکز از سرزمینی غرب‌زده برخاست و مایه‌های حضور اسطوره‌ای و شرقی بازمانده در خاطره‌ها و حافظة در حالِ فراموشیِ نسلِ رو به مرگِ پیرزنان و پیرمردان امریکای جنوبی را ماده‌ای برای صورت نیست‌انگاری پسامدرن غرب مدرن قرار داد؛ و همین‌ امر،‌ به زبان و خصایص کلی داستان‌ها و کاراکترهای آثار او صفاتی ویژه بخشیده است که با حفظ ماهیت نیهیلیستی پسامدرن خود، رنگ و بویی متفاوت از نیست‌انگاری کافکایی یافته است.
در واقع ظهور توأم با موفقیت “بورخس” و “فوئتس” و “مارکز” را باید نشانة بسط تجربة نیهیلیسم پسامدرن، حداقل در صفات و ویژگی‌های روانی و عاطفی و اخلاقی آن، و ابعاد فراگیر جهانی‌‌یافتن آن دانست. و این، اگرچه حکایت از تعمیق انحطاط و بحران غرب مدرن دارد، حکایت از گسترش سطحی آن و اسارت تعداد بسیار بیشتری از مردمان در جهنم سوزان نیست‌انگاری مدرن و اضطراب و فروپاشی پسامدرن نیز دارد. (که اضطراب و فروپاشی پسامدرن، در واقع آن روی سکة نیست‌انگاری مدرن است و فراموش نکنیم که پست‌مدرنیزم اصلاً مرتبة واپسین و نهایی بسط مدرنیته، و آغاز انحطاط و انقراض تاریخی آن، و خودآگاهی به این انحطاط است.)
در این نوشتار، دو چهرة تأثیرگذار و پرآوازة ادبیات انحطاط و بحرانِ پست‌مدرن غرب را برگزیده‌ایم، تا به اجمال دربارة زندگی و آثارشان سخن بگوییم. از این دو چهره، یکی در آغاز قرن بیستم به شکوفائی ادبی رسیده و مدتی معروفیت جهانی یافته است، و دیگری در دو – سه دهة پایانی قرن بیستم به اوج پختگی ادبی خود رسیده و آوازه‌ای عجیب یافته است. این هر دو، بعضاً از مضامین مشترک نیست‌انگارانه‌ای چون پوچ‌گرایی، بحران هویت و تنهایی و اضطراب سخن گفته‌اند و در برخی آثار خود به ترسیم فضاهای وهم‌آلود و روابط گنگ و غریبگی‌های عمیق دست زده، و از قابلیت‌های سبک سوررئالیسم برای بیان وهم اضطراب‌آلود تجربه‌های نیهیلیستی بهره گرفته‌اند. این هر دو را می‌توان نمایندگان ادبیات بحران و انحطاط پسامدرن و سوررئالیستی در قرن بیستم دانست، که یکی در آغاز قرن ظهور کرده و دیگری در دهه‌های پایانی سدة بیستم به ظهور و فعلیت تام و تمام رسیده است.
اینها که گفتیم، صفات تشابه این دو است. اما آنان با هم تفاوت‌هایی نیز دارند، که ضمن بحث از هر یک از این‌ دو، بدان‌ها خواهیم پرداخت. این دو نویسنده، “فرانتس کافکا” و “گابریل گارسیا مارکز” هستند. یکی اهل چکسلواکی و برخاسته از متن فرهنگ آلمانی و یهودیت پراگ و متعلق به سرزمینی غربی، و دیگری یعنی مارکز، اهل سرزمین غرب‌زدة کلمبیا، که تحت سیطرة استعمار اسپانیا و امپریالیزم آمریکا، از هویت اسطوره‌ای خود کاملاً دور شده و به کشوری مدرن اما غرب‌زده تبدیل گردیده است؛ و آثار مارکز، کانونی‌ست که اندک میراث قصص و حکایات اسطوره‌ای آمریکای جنوبی؛ ماده‌ای می‌شود تا نیست‌انگاری بحران‌زده و منحط پسامدرن، در حکم صورت آن درآید؛ و در این جمع میان “ماده” و “صورت”، به ویژه قابلیت‌های سبک سوررئالیسم است که فعلیت می‌یابد و این پیوند را محقق می‌سازد. زیرا اگرچه سوررئالیسم همان صورت اندیشه‌های اسطوره‌ای و از جنس و ماهیت آن نیست، اما به لحاظ ظاهر و برخی وجوهِ فرمیکال (Formical) با آن شباهت‌هایی دارد. و همین امر، امکان نحوی جمع‌میان این دو به نفع صورت پسامدرن را ممکن می‌سازد.
باور نگارنده بر این است که “رئالیسم جادویی” مارکز، حلقة تکمیل کنندة نهایی سیر سوررئالیسم پسامدرن به عنوان اصلی‌ترین نمایندة ادبیات انحطاط و بحران غربی است؛ و لذا، اگرچه ممکن است باز هم داستان‌نویسان سوررئالیست به اشکال و صور مختلف ظهور کنند، اما سوررئالیسم پسامدرن از آن مرحله‌ای که کافکا در یک طرف طیف و بورخس و فوئنتس و مارکز در سوی دیگر طیف ارائه کرده‌اند فراتر نخواهد رفت؛ و در واقع باید سوررئالیسم را به تمامیت رسیده دانست؛ و بی‌تردید تداوم بحرانِ انحطاط تمدن مدرن، انقراض کامل ادبیات داستانی – اعم از رمانتیک، رئالیستی یا سوررئالیستی – را به دنبال خواهد داشت. و این، حقیقتی‌ست که با ظهور ساختارشکنی و تبعات آن در افق ادبیات غرب ظاهر گریده است.Ÿ

۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

رأي شمردن

شماره 171/ چهارشنبه 27 حمل 1393/ 16 اپریل 2014
رأي دادن هنر ست
رأي شمردن هنر والاتر
اشتباهي گفتم
رأي دادن حق ست
رأي شمردن حقي والا تر
هان !
كه از پر شدن صندوق رأي
با شي آگاه و نگردي غافل
شوق چوكي و كروزين و پژيرو همه را
كرده ديوانه و هم برده ز راه
غافل آن ناظر ما
که نپرسند چرا
نشمارند و گزارند به صندوق آرا

تکان دهنده ترین عکس از شهر لندن

شماره 171/ چهارشنبه 27 حمل 1393/ 16 اپریل 2014
شوکه کننده ترین تصویر
کاربران شبکه های اجتماعی در انگلیس و شهر لندن با تصاویری عجیب در شبکه توییتر مواجه شدند.
به گزارش روزنامه انگلیسی «دیلی میرور» زنی با یک لیوان قهوه در دست یک مرد را در منطقه «فارینگتون» در مرکز لندن همانند یک سگ با قلاده به گردن حرکت می داد.
انتشار این تصاویر در شبکه توییتر از سوی یکی از عابران از روز گذشته سوژه روز رسانه ها شده است.
هنوز انگیزه این زن و مرد از این اقدام عجیب مشخص نشده است.Ÿ
روزنامه نیوزپیپر

۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

بیگانگی با کتاب



آوریل 9, 2014
شماره(170) چهارشنبه 20 حمل 1393 / 9 اپریل 2014
1604528_588605111231233_1734762193_n
به پیشواز روز جهانی کتاب
محمد داود سیاووش
در شرایطی که فقر، مرض، گرسنگی، بیکاری و بیماری در جامعه بیداد میکرد و از کاخ های بلند و با شکوه ثروتمندان نعره های مردان مست با شیون اطفال گرسنۀ ویرانه ها در فضای بیکران همزمان می پیچید، قشر تحصیل یافته العتش گویان راه برون رفت از آن وضعیت را از متن و بطن کتابها جسته، رهپویان راه نویسندگان بزرگ شده ،کسی دست به دامن بینوایان ویکتور هوگو میزد، کسی گرگ دریای جک لندن را ورق میزد، کسی غرش طوفان الکساندر دوما را میخواند و کسانی دوای آن دردها را در داستانهای چشمان سخنگو، آخرین برگ، وداع با اسلحه، سگ ولگرد، دن آرام، مادر، جنایات بشر، سپید دندان، مهپری، جمیله بوپاشا و یا درآثار بزرگانی چون عبید زاکانی، سعدی، حافظ، مولانا، بیدل، رودکی، سنایی، عطار، فردوسی و… جستجو میکردند.
آن عطش روحی و آن جستجو ها کارش را کرد و نسلی از روشنفکران چپ و راست در جامعه سر بلند نمود که سر فرازی و بزرگی خود را در سنگینی وزن کتابهایی میدید ندکه از نظر گذرانده بودند. درپرتو همین روند پر خروش، نهاد های گرانسنگی چون انجمن ادبی کابل، انجمن ادبی هرات و غیره تأسیس گردید و روشنفکران با استفاده از انگیزه وسوژه کتابهایی چون اسپارتاکوس، حتا شعار های فراتر از زمان و مکان سر دادند.
این عطش روحی روشنفکران که بینش اکثراً کتابی و کاپی و تقلید را نیز در پی داشت در عرصه های مختلف هنر و ادبیات مانند چشمه های بهاری از هر گوشه به جوش آمده،
در موسیقی
ظاهر هویدا میخواند «نازم آن مشتی که فرق زورمندان بشکند» و احمد ظاهر میخواند «زندگی آخر سراید، بردگی در کار نیست»، شعر نو به مثابۀ افزار برنده و آتشین بر ضد استبداد طنین انداخته شاعران سرودند که:
آری آری
زندگی زیباست
زندگی آتشگه دیرینه پا برجاست
گر بیافروزیش
رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است
و خاموشی گناه ماست
ویا از احساسات سرودۀ شاعری استفاده میشد که گفته بود:
در پیش پای ما
سنگی اگر نبود
بر روی راه ما
درنگی اگر نبود
اکنون گیاۀ رستۀ امید میشدیم
کرسی نشین معبد خورشید میشدیم
در داستان
سپوژمی زریاب در «موزه ها»، رهنورد زریاب در «شرنگ شرنگ زنگها»، و اکرم عثمان در «مرد و نامرد» و «مرداره قول اس» به اشکال گوناگون به نابرابری ها، نا مردمی ها، نا باوری ها و عهد شکنی های روزگار می تاختند؛
در تیاتر
با اجرای نمایشنامه هایی از سوفوکل، شکسپیر، ویکتور هوگو، چخوف، رشید لطیفی، استاد برشنا، برشت، عبدالرحمن پژواک، اسدا لله حبیب و دیگران فضای ظلمت را استاد بیسد، عزیزا لله هدف، اکبر روشن، قدیری، احمد شاه علم و دیگران محکوم میکردند.
آن فضا خیلی با انگیزه و برای مخاطب خیلی گیرا و پذیرا بود و قشر روشنفکر و کتابخوان افغانستان از طریق امواج رادیو کابل و رادیو افغانستان آن زمان با زمزمه های شب هنگام، از هر چمن سمنی، داستان های دنباله دار رادیو، رادیو درام های شام پنجشنبه، مجله رادیویی و پیام صبحگاهان از خواب پریده به افق های ناکجا آباد می اندیشیدند.
گروهی از شاعران، نویسندگان، آماتوران، نقاشان، خطاطان، مجسمه سازان و ممثلان تیاتر بر روان روشنفکران حکومت میکردند بودند و هر قشر از این کتگوری های اجتماعی مخاطب خود را داشت.
در آن سالها کار در عرصه های هنر و ادبیات کم اما با کیفیت بود. آثار صادق هدایت، صادق چوبک، محمود دولت آبادی، صمد بیرنگی، ابراهیم یونسی، جلال آل احمد، جمالزاده، عزیز نسین، نیما، شاملو، نادر نادرپور، فریدون توللی و ترجمه های آثار نویسندگان بزرگ غرب از خارج وارد کشور شده در شنزار های تشنۀ افکار روشنفکران جذب میگردید.
کتابفروشی های روی دیوار پل باغ عمومی در جوار ایستگاه سرویس های پوهنتون یا دانشگاه کابل محل آمد و شد و حتا دید وادید و ملاقات های روی بازار اهل مطالعه بود؛ اما افسوس که با اصابت سنگ نا امیدی تحولات سیاسی بر جبین قشر کتابخوان افغانستان آن قدح بشکست و آن ساغر نماند و اکنون در شرایطی که با یک کلیک میتوان دروازه ده ها کتابخانۀ مجازی را در یک چشم بهم زدن گشود و از آخرین دستآورد های علمی، ادبی، اجتماعی و هنری با خبر شد، نسل روشنفکر و حتا اهل مطالعه حال و مجالی برای رفتن به سایت های آن ابر مردان ادب و فرهنگ را ندارند.
عوامل فروکش مطالعه چیست؟
شاید یکی از دلایل آن باشد که: نسل جوان را بیش از حد با مسایل پیش پا افتاده یی چون اس ام اس، ایمیل، فیسبوک، تویتر و برنامه های کم محتوای تلویزیون ها طوری مصروف ساخته اند که حتا بسیاری آنان به انترنت و سایت های پورن معتاد شده اند.
دلیل دوم شاید آن باشد که: متن زندگی از معنویت تهی شده و نسل جوان در کلیله و دمنه و الیاد و ادیسه و شاهنامه آن وضعیت زودگذر صحنه های انترنتی را نمی یابد.
سومین دلیل شاید آن باشد که: با شکست برنامه های بلند پروازانۀ چند مکتب سیاسی بطور پیهم در افغانستان، که از هنر و ادبیات به مثابۀ نیروی محرک استفاده میکردند سوالات کنونی جنگ و صلح و راهکار های حل مسایل موجود در کتابها کمتر به چشم میخورد.
به هر حال در شرایط کنونی اکثر فرهنگیان و اهل مطالعه به استثناء ایجاب وظیفه، کمتر به مطالعۀ منظم و سیستماتیک می پردازند و شاید تعداد کسانیکه در حال حاضر در افغانستان رمان مطالعه کنند از شمار انگشتان یکدست کمتر باشد.
تراژیدی دوران ما اینست در حالیکه بیش از یک قرن قبل آثار گزاویه دومنته پن در ژول ورن به زبان دری ترجمه میشد اکنون بسیاری از کسانیکه با غربی ها در افغانستان کار میکنند شاید کمتر به تفاوت جک لندن و شهر لندن متوجه شوند.Ÿ

نویسنده (صد سال تنهایی) در بالین بیماری

بابک سیاووش

آوریل 9, 2014
شماره(170) چهارشنبه 20 حمل 1393 / 9 اپریل 2014
390316__full
g2__full
g3__full
g4__full
g5__full
گابریل گارسیا مارکز که ۸۷ ساله است در بیمارستان بستری شده است.
مارکز را خیلی از ما با رمان «صد سال تنهایی» می‌شناسیم که در سال ۱۳۴۶ منتشر شده است و تاکنون در ۵۰ میلیون نسخه به ۲۵ زبان به فروش رفته است.
مارکز را «گابو» صدا می‌زنند و کتاب‌های دیگر او می‌توان به «پاییز پدرسالار»، «عشق سالهای وبا»، و «گزارش یک مرگ» اشاره کرد.
کتابخوان