۱۳۹۴ خرداد ۵, سه‌شنبه

ناتالی پورتمن نقش همسر رئیس جمهوری پیشین آمریکا را بازی می‌کند

 

مه 26, 2015
شماره ( 228) چهارشنبه (6) جوزا (1394) / (27) می ( 2015)
150514232551_natalie_portman_640x360_getty_nocredit
jaklin-kennedy-2
ناتالی پورتمن زندگی ژاکلین کندی را چهار روز پس از ترور همسرش بازی خواهد کرد.
ناتالی پورتمن، هنرپیشه سینما و برنده اسکار بهترین بازیگر زن سال ۲۰۱۱، قرار است در یک فیلم زندگینامه‌ای در مورد ژاکلین کندی، نقش این بانوی اول آمریکا در دهه شصت میلادی را بازی کند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه از شهر کن، محل برگزاری جشنواره کن، این فیلم داستانی که نامش «جکی» است، زندگی ژاکلین کندی را چهار روز پس از ترور همسرش جان اف کندی را در نوامبر ۱۹۶۳ به تصویر خواهد کشید.
«جکی» شکل خودمانی نام ژاکلین در آمریکا است.
وینسنت ماراوال از سازندگان این فیلم به مجله وریتی گفته است «فیلم جکی درباره روزهایی است که ژاکلین کندی همه چیزش را از دست داده بود اما به یک نماد تبدیل شد.»
فیلم ژاکلین را کارگردان شیلیایی، پابلو لاراین کارگردانی می‌کند.
او پیش از این فیلم » نه» را کارگردانی کرده بود که موفق شد جوایز متعددی کسب کند.
فیلم «نه» هم موضوعی سیاسی داشت و درباره یک تیم تبلیغاتی است که کمک کرد آگوستو پینوشه دیکتاتور شیلی در سال ۱۹۸۸ سرنگون شود.
تهیه کننده فیلم «جکی»، دارن آرونوفسکی است که پیش از این فیلم «قوی سیاه» را با بازی ناتالی پورتمن تهیه کرده است.
ناتالی پورتمن به شهر کن رفته است تا فیلم تازه‌ای را که خودش برای اولین بار کارگردانی کرده و در آن بازی کرده معرفی کند.
«قصه عشق و تاریکی» فیلمی است که پورتمن کارگردانی کرده و درباره آموس اوز، نویسنده و روزنامه نگاری است که مدافع تشکیل دو دولت فلسطین و اسرائیل بود.
ژاکلین کندی از محبوب‌ترین بانوان اول کاخ سفید در میان آمریکایی‌ها است
ژاکلین کندی، کسی که قرار است ناتالی پورتمن نقش او را بازی کند همسر جان اف کندی سی و پنجمین رئیس جمهوری آمریکا بود.
بر اساس نظرسنجی موسسه گالوپ او یکی از محبوب‌ترین بانوان اول کاخ سفید در میان آمریکایی‌ها بوده است.
جان اف کندی در حالی ترور شد که ژاکلین در کنارش در اتومبیل نشسته بود.
قرار است این فیلم، چهار روز از زندگی بانوی اول آمریکا را پس از این ترور روایت کند.Ÿ
انترنت

نخبــــــه ســــالاری

 

مه 26, 2015
شماره ( 228) چهارشنبه (6) جوزا (1394) / (27) می ( 2015)
CIVITAS
«مردمسالاری بدترین نوع حکومت، به استثنای انواع دیگر آن است.» بی دلیل نیست که چرچیل به رُکگویی معروف بود، چراکه به راستی «انواع دیگر آن »، یعنی انواع دیگر حکومت، کدامند غیر از قلیل سالاری oligarchy و انواع آن، چه ثروتمندسالاریplutocracy ، چه قومسالاری، چه دین سالاری، چه نژادسالاری…؟
ریمون آرون، اندیشمند لیبرال نامی فرانسوی قرن بیستم، در یکی از درسگفتارهای خود در باب دموکراسی و انواع آن، به نکتهای اشاره کرده بود، درخور توجه. به عقیده او، هر نوع حکومتی به ناچار قلیل سالار است، بدین معنی که در هیچ نوع حکومتی، مگر آن هم با ملاحظاتی چند، در نظامهای معروف به مردمسالاری مستقیم، نمیتوان انتظار داشت که مردم، در تعدد و در تکثر بیشمار خود، به طور مستقیم اداره امور جامعه را به دست گیرند. بنابراین و بر پایه تحلیل آرونی قضیه، هر نوع حکومتی، هرچند مردم سالار به معنی دقیق و امروزی و «غربی » کلمه، الزاما قلیل سالار و اُلیگارشیک است. آنچه در نگاه آرونی حکومتها را از یکدیگر متمایز میکند، میزان باز بودن آنها و به یک عبارت، میزان سیالیت آنها است. نظامی باز است که سیالیت در تاروپود آن در جریان باشد. نظام های بسته، برعکس، مثل آب راکد، ساکن و فاقد حرکت هستند. عدم سیالیت در چنین نظامهایی منجر به بازتولید مدار بسته نخبگان میشود، بازتولیدی که به معنای دقیق و تحت اللفظی کلمه، تولیدمثلی فاقد خلاقیت خواهد بود. نظامی که در آن، تکثر مردمی، اندیشه ها، امیال، سلایق، گفتمانها و یا نسلها بازتابی در لایه های تشکیل دهندۀ الیتهای در حکومت نداشته باشد، نظامی است راکد و درجازن. آنچه در میان دیگر شاخصها و معیارهای رایج از قبیل پاسخگویی، حکومت محدود و مبتنی بر قانون (اساسی) و… مردمسالاری را از «انواع دیگر» حکومت مستثنی و متمایز می کند، سیالیت الیتهای حکومت کننده در آن است. همین سیالیت است که، بنا بر تحلیل آرونی، متضمن کیفیت نخبگان در نظامهای باز مردم سالار و در قیاس با نظام های بسته میگردد. بنابراین، رابطه میان سیالیت از یک سو و کیفیت از سوی دیگر، رابطه ای است علیتیcausal( (. ) پرسش خواهد شد که شاخص ها و سنجه های کیفیت در فرایند برآمدن کیفیت از دل سیالیت کدامند؟ پرسش را طور دیگری مطرح کنیم: اتوریتهautorité( ) چگونه بنا میشود؟ میشل سِر، اندیشمند نامی دیگر فرانسه و استاد فلسفه و علوم سیاسی در دانشگاه آمریکایی استانفورد در کالیفرنیا، در بحث امروزی «بحران اتوریته »، چنین استدلال میکند که «تنها اتوریته ممکن، آنی است که بر پایه کاردانی بنا شده باشد ». یعنی کیفیت الیت را با کاردانی آن می سنجند. کاردانی در اینجا، برگردان فارسی واژه فرانسوی compétence به معنای «توانایی یک اتوریته در انجام کاری » است. اتوریته چیست؟ اتوریته از ریشه لاتین auctoritas که با augere به معنای «بالا بردن « ،» رُشد دادن » و «افزودن » هم خانواده است، می آید. به عبارت دیگر، صاحب اتوریته کسی است که دیگری را بالا میبرد، او را رُشد میدهد و چیزی بر او می افزاید. واژۀ author (مؤلف)یعنی جمع کننده، سازواردهنده و نویسنده به تعریف دهخدایی کلمه(، از دیدگاه زبانشناختی، مشتقی از اتوریته یا authority است. به موضوع اصلی مبحث خود برگردیم: الیتهای مردم سالار چگونه اند؟ الیت های صاحب اتوریته در مردم سالاری، کاردانانی هستند که چیزی بر مردم خود می افزایند، آنها را بالا می برند و رشد ایشان را تسهیل و تسریع می کنند. رُشد مردم به نوبه خود سازوکاری میشود که بازخورد آن در نظام سیاسی منجر به سیالیت بیشتر الیت ها و گردش در نخبگان و در نتیجه ارتقاء کیفیت آنان می گردد. به عبارت دیگر، رُشد مردم و کیفیت الیت، رشد حکومت شوندگان و کیفیت حکومت کنندگان، در رابطه ای علیتی با یکدیگر قرار دارند.
دنیایی که در پیش رو داریم، دنیایی است که در آن «کاهش فقر، رشد طبقه متوسط جهانی (Global middle class) دستآوردهای آموزشی فزاینده، گسترش استفاده از فن آوریهای ارتباطاتی و صنعتی و پیشرفتهای بهداشتی و درمانی، به تسریع توانمندسازی فردی (individual empowerment) منتهی خواهد شد ». در چنین دنیایی، «هیچ قدرتی به تنهایی هژمونیک نخواهد بود و قدرت به شبکه ها و ائتلاف ها در دنیایی چندقطبی، نقل مکان پیدا خواهد کرد .» در چنین دنیایی، «کمان جمعیتی بی ثباتی the demographic arc of instability( ) تنگ تر خواهد شد. 1 رشد اقتصادی در کشورهای پیرشونده احتمالا رو به کاهش خواهد گذاشت. ٦٠ درصد جمعیت دنیا در مناطق شهری زندگی خواهد کرد؛ و مهاجرت رو به افزایش خواهد گذاشت ». در دنیایی که در پیش رو داریم، «متأثر از نیروی محرکه ناشی از فن آوریهای نوین، بازیگران غیردولتی nonstate actors ، نقشی فزاینده در برخورد با چالشهای جهانی بر عهده خواهند گرفت.»
مردم سالاری را، همچنان که میشل سِر فرانسوی یادآور میشود، باید در قالب دیگری نیز مدنظر قرار داده و تحلیل کرد: دنیای امروز دنیایی است که پس از دو تحول بزرگ تمدنی در تاریخ بشریت، یعنی پس از گذار از فرهنگ شفاهی به تمدن کتبی )آتن باستان و سقراط( و نیز گذار از تمدن کتبی به چاپی )گوتنبرگ و گذار از «کتاب »،… میرود تا از تمدن چاپی به سرعت وارد تمدن دیجیتال گردد. در چنین تمدنی، همان طور که در بالا متذکر شدیم، از نقش دولت ها کاسته و به نقش بازیگران غیردولتی، شبکه ها و ائتلاف ها و به طور خلاصه به نقش افراد افزوده خواهد شد. به عبارت دیگر، در چنین دنیایی، مرکز ثقل قدرت رفته رفته از حوزه انحصاری مصلحت نظام raison d’état به دامنه فزاینده مصلحت شبکه ها raison des réseaux نقل مکان پیدا خواهد کرد.Ÿ

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

مد و جذرهای کتابخوانی در افغانستان دیروز و امروز

مه 19, 2015
شماره « 227» چهارشنبه «30» ثور «1394» / «20» می «2015»
نوشته: محمد داود سیاووش
نسل جوان امروز که از مطالعه کتاب گریزان و به موبایل و انترنت و آی پد و آی پاد و آیفون و… از بام تا شام آونگان و آویزان است فراموش نموده که در قرن اعجاز دنیای مجازی میتوان با استفاده از پیشرفت های حیرت انگیز این دنیا با یک کلیک آخرین دستآورد های علمی، هنری، ادبی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی… را بدست آورد و از آن استفاده نمود. این نسل با جنبه های روزمرۀ دنیای مجازی چون اس ام اس، چت، فیسبوک های جعلی و غیره چنان مسحور و مجذوب شده که عده یی را این دستآورد عالی تمدن بشری از جنبه منفی حتا تا سرحد اعتیاد کشانیده است.
نگاهی به پسمنظر فراز و فرود مطالعه از آریانای قدیم تا افغانستان معاصر:
دورۀ سامانی ها
در دورۀ سامانی ها تفسیر طبری و کلیله و دمنه به زبان دری ترجمه شد و عجایب البلدان ابوالمؤید بلخی، شاهنامه منثور منصوری، شاهنامه منظوم مسعودی، حدود العالم جوزجانی و کتاب الابنیه فی الحقایق ادویه هروی تألیف گردید و شعرایی چون شهید بلخی، رودکی، دقیقی و رابعه بلخی ظهور نموده از بلخ و جوزجان و هرات و سیستان تا چغانیان و خوارزم و بخارا کتابفروشی هایی بود که در روزگار آن زمان نظیر نداشت و کتابخانۀ سلطنتی مرکز علمی آسیای وسطی به شمار میرفت.
دورۀ غزنوی
در دورۀ غزنوی بزرگانی چون فردوسی و ابوریحان در غزنه زندگی میکردند و غزنه پایتخت ادبی آسیای وسطی بود. شعرایی چون عنصری، فرخی، اسدی، مسعود سعد، سنایی و دیگران در دربار غزنه با عزت و احترام زیست مینمودند. شاهنامه فردوسی به تقاضای سلطان محمود غزنوی تدوین شد و حتا سلطان غزنه میخواست ابن سینا و ابوسهل به دربارش بیایند که نپذیرفتند.
در دربار غزنوی به علم و ادب تا آن حد توجه میشد که در تعلیم اولادۀ اشراف سه نفر مربی یکی به عنوان مؤدب، دومی به عنوان رقیب و سومی به عنوان وکیل مشغول بودند. در یک نگاه گذرا می بینیم که وجود دانشمندان، علما و فضلای بزرگی چون ذکریای رازی، فارابی، ابن سینا، ناصرخسرو و دیگران در این دوره ها تا هجوم چنگیز فصل زرین فضای عطر آگین علم و ادب فرهنگ آریانا بود و آثار این نویسندگان و شعرا و فرهنگیان بزرگ بالطبع در هر حلقه و هسته فرهنگی شعاع و دایره خوانندگان و مخاطبان اهل مطالعه را به بدور خود داشت.
دورۀ تیموری
در این دوره مکتب ادبی فرهنگی هرات زبدگان و قلم بدستانی چون کاشفی، جامی و امیر علی شیر نوایی داشت که با نوشتن آثار ارزشمندی چون هفت اورنگ، یوسف زلیخا، لیلی و مجنون، نفحات الانس، سلامان و ابسال و غیره صفحات رنگین و وزین مطالعه و خوانش و تتبع و نگارش را به یادگار گذاشته و تاریخ نویسانی چون میرخوند و خوندمیر، روضه الصفا و حبیب السیر را آفریده اند.
با کار و زحمات خستگی ناپذیر این دانشمندان صدها کتاب و هزارها نسخۀ خطی از پایتخت افغانستان به اطراف و اکناف منتشر شد و کتابخانه های بزرگی در هرات به وجود آمده دایرۀ پرتو فشانی مکتب ادبی هرات و کارهای کمال الدین بهزاد تا و هند و استانبول گسترش یافت.
دورۀ امانی
دولت امانی در نظر گرفت دو کتابخانه بزرگ در پایتخت تأسیس کند و روشنفکران جدا از دولت به رهبری یک هیئت مدیره بیست نفری با اهدای کتب شخصی کتابخانه یی بنام کتابخانه ملی تأسیس کردند که دولت با مساعدت عمارت و کتابخانه غنی و نفیس نایب السلطنه (به شمول نسخ قیمت دار خطی) به این کتابخانه ملی کمک شایان نمود و با تأسیس سینما در کابل، تیاتر در پغمان و سیزده جریده و مجله در مرکز و ولایات به مصرف دولت به نام های ارشاد النسوان، اتحاد مشرقی، افغان، معرف معارف (بعداً آیینه عرفان)، امان افغان، مجله اردو، اتفاق اسلام، اتحاد، ابلاغ، بیدار، حقیقت، ستاره افغان، طلوع افغان زمینه مطالعه را در کشور پهن نموده به جراید آزاد انیس، نسیم سحر و نوروز در وجود نویسندگان و مشترکین آن اجازه نشرات داده شد.
قبل از این تحولات در عرصه فرهنگ کتابخوانی و مطالعه در دوره امیر حبیب ا لله سراج الاخبار به مدیریت محمود بیگ طرزی اساس تشکل قشر روشنفکر را بدور کتاب و مطالعه بنیادگذاشته بود. عبدالهادی داوی که از روشنفکران برجستۀ دوره امانی میباشد در یک شعر حتا از نشریه های برون مرزی و بین المللی نام میبرد که در کابل و یا در خارج به مطالعه روشنفکران آن زمان میرسید. استاد داوی از اخبار آیینه (سمرقند)، همدرد (دهلی)، عام (لاهور)، آزاد (کانپور)، چهره نما (مصر)، رفیق (دهلی)، وطن (لاهور)، ملت (لاهور)، مدینه (بنجور)، المشیر (مرادآباد)، مخبرعالم (مرادآباد)، نیراعظم (مرادآباد)، نوبهار (ایران)، توران (بخارا)، صحیفه (بنجور)، وقت (اورونیوروغ)، ارشاد (تهران)، حکمت (مصر)، مشرق (گورکیپور)، صباح (استانبول)، مسلمان (لاهور)، افغان (پیشاور)، زمیندار (لاهور)، تاجر (مرته)، عزیز (هند)، اتحاد (هند)، معارف (پتنه)، الوعظ (هند)، افضل اخبار (هند) یادآور میشود که معلوم نیست این اخبار را در کابل بدست می آورد و یا در سفرها آن را از نظر گذرانده، اما آنچه مسلمست اینکه قشر روشنفکر و اهل مطالعه افغانستان در آنزمان از نشرات بین المللی به هر حال استفاده مینمود و آنرا مطالعه میکرد.
تأسیس انجمن ادبی کابل
با تأسیس انجمن ادبی کابل شعرا، ادبا، نویسندگان و پژوهشگران مانند پروانه بدور آن شمع معرفت حلقه زدند و آنرا به کانون مطالعه و پژوهش و کاوش در آثار علمی، ادبی، اجتماعی، فرهنگی و… مبدل کردند. قاری عبدا لله، استاد بیتاب، عبدالعلی مستغنی، انور بسمل، میرغلام محمد غبار، سرور گویا، سرور پویا، محمد اکبر، عبدالغفور، غلام جان، امین ا لله، باقی لطیفی، جیلانی اعظمی و شهزاده احمد علی خان از بنیان گذاران این کانون گرانسنگ ادبی بودند.
انجمن کتابخانه کوچکی با کتابهای علمی، تاریخی، ادبی به زبان های دری، پشتو، عربی، انگلیسی و فرانسه داشت و از نخستین تألیفات آن انجمن میتوان از اخلاق عسکری، قرائت فارسی برای صنف چهارم و پنجم، تاریخ افغانستان و تاریخ ادبیات افغانستان نامبرد که توسط غلام جیلانی اعظمی، انور بسمل، سرور گویا، میرغلام محمد غبار تألیف گردیده بود.
انجمن با نشر دوازده شماره مجله کابل همزمان به نشر سالنامه و تدوین دایره المعارف نیز مبادرت ورزید که به مرکز مطالعه و آمد و شد روشنفکران و اهل کتاب مبدل شد و هر یک از تألیفات و نشرات مخاطب خود را داشت.
کانونهای مطالعه در احزاب
با تشکیل احزاب ویش زلمیان، وطن و ندای خلق و ضرورت طرح نظریات این احزاب در چوکات یک برنامه و تبلیغ آن به مردم کانون های مطالعه به دور ارگانهای نشراتی این احزاب انسجام یافت. رهبران و کدرها و فعالین این احزاب بخاطر آنکه پیرامون مسایل مطروحه در برنامه ها معلومات داشته باشند و آنرا به مردم تبلیغ کرده بتوانند هر حزب متناسب به برنامه خود مواد مطالعه به فعالین مربوطه در وجود ارگانهای نشراتی شان تهیه نمود که پیامد آنرا در دوره های 7 و 8 شورا به وضاحت میتوان در میان مردم دید.
در دهه چهل خورشیدی با انفاذ قانون اساسی زمینه فراخ آزادی بیان و مطالعه در میان روشنفکران مساعد شد و با تشکیل احزاب قبل از انفاذ قانون احزاب طرفداران خطوط چپ و راست سیاسی کتابهایی را از طریق نشرات حزب توده و سایر سازمان های چپ ایران و مراکز احزاب راست وارد کشور کردند. در این سالها گفتگو ها و بحث و جدل های محصلین در پوهنتون ها یا دانشگاه ها و لیلیه ها ضرورت مطالعه را نزد روشنفکران به حد اعلی آن رساند. احزاب کتابهای حاوی دیدگاه هایشان را به طرفداران و اعضای مربوطه توزیع میکردند تا در گفتگوهای داغ و بحث و جدل های متشنج شب نشینی های لیلیه ها و محیط دانشگاه ها از آن استفاده نمایند. در حالیکه در دوره های هفتم و هشتم شورا مطالعه پیرامون مشروطیت مورد توجه روشنفکران قرار داشت در دهه چهل در جناح چپ مطالعه پیرامون مفاهیمی چون دموکراسی ملی، راه رشد غیر سرمایه داری، تقویه سکتور دولتی، تشکیل جبهه متحد ملی و غیره و در جناح راست کتابهای سید قطب، حسن البنا، محمد عبد، مودودی و دیگران مورد مطالعه قرار میگرفت و اصلاً در این دوره مطالعه به فرهنگ جاری روشنفکران چپ و راست مبدل شده بود.
در ارگان های نشراتی احزاب نویسندگان، شعرا و ادبای هر حزب تشکل یافته و برای مخاطبین خود چیزهایی می نوشتند. در این سالها شعر نو و داستان کوتاه جذابیت بیشتر داشت اما خوانندگان جدی رُمان مطالعه میکردند که آثار جک لندن، ویکتور هوگو، ماکسیم گورکی، صادق هدایت، صادق چوبک، عزیز نسین، کافکا، کامو، برشت و… دست بدست در میان روشنفکران بخاطر مطالعه می گشت.
کتابخوانی و کتابداری به کار مُد روز و جیغه به رخ کشیدن معلومات به رخ رقیبان به حساب می آمد. کتابهای انسان چگونه غول شد، سیر حکمت در اروپا، ضرورت هنر در روند تکامل اجتماعی، هنر چیست و… به کتاب روی میز و جعبه الماری هر محصل تبدیل شده بود و از اینکه کتاب ارزشمند افغانستان در مسیر تاریخ توقیف بود روشنفکران عمیقاً ناراحت بودند. چنان هم واقع میشد که در صنوف دانشگاه ها محصلین در اختلاف با تشریح و توضیح استادان بحث و جدل های داغی را راه می انداختند که آنهمه از اثر مطالعات آفاقی منشأ میگرفت.
این روند به مثابه یک جریان مسلط جدلی بخاطر آمادگی گفتگو و بحث با مخالفان تا بیست و شش سرطان 1352 ادامه یافت. با کودتای 26 سرطان فضای سیاسی کاملاً دگرگون شد، احزاب چپ با توجه به قوتمندی کار در ارتش تمرکز شان را به جلب و جذب نظامیان بیشتر ساختند و احزاب راست با قیام های مسلحانه وارد درگیری با جمهوری نوبنیاد شدند که فضای مطالعه سرد گردید و جایش را به کار در میان نیروهای مسلح و ارتقای توانایی های رزمی و قدرت سوق اداره و امسال آن داد.
آنچه مسلمست اینکه متأسفانه در جناح های راست و چپ افغانستان نظریه پردازان مستقلی که بتوانند افکار تازه و بکر متناسب به شرایط ارایه کنند وجود نداشت و روشنفکران افغانستان افکار جویده شده نظریه پردازان حزب توده و مراکز دیوبند، قم و الازهر را تکرار می کردند که این مسأله باعث ایجاد فاصله میان واقعیت های قانونمند جامعه افغانستان آنروز و نظریات از بالا تحمیل شده گردیده به فاجعه انجامید. پس از 7 ثور با آنکه اتحادیه های شعرا، نویسندگان، ژورنالیستان، هنرمندان و غیره به مثابه کانونهای تجمع اهل مطالعه تأسیس شد اما هیچ یک نتوانست آن حال و هوا و جوش و خروشی را که در کتابفروشی پل باغ عمومی و بده و بستان های طبیعی را که میان روشنفکران به عنوان تبادله به اصطلاح مواد مطالعه در دهه چهل جریان داشت احیا کند و اصلاً پس از 7 ثور مطالعه کاملاً جایش را به کار عملی و شیوه های پراگماتیستی داد. در این دوره کتاب چندان به دل ها چنگ نمیزد شاید یکی از دلایل آن بود که حزب حاکم بطور فرمایشی مضمون مطالعه و کتاب را وارد بازار می ساخت که آن رکود و بحران در فضای مطالعه در افغانستان تا کنون ادامه دارد.
در سالهای جنگ داخلی حتا دیده شد که از همان کتابهای گدام ها به صفت مواد محروقاتی و پخت و پز غذا استفاده شد. در دوره طالبان به طور کاملاً مضحک در مکروریانهای کابل دوره گردان صدا میکردند (انیس به نان قاق بگیرید!). پس از تشکیل اداره مؤقت توقع همگان آن بود که در صفحه جدیدی سیاسی و با آمدن ایدئولوگ های دارای دیدگاه های غربی شاید انقلابی در عرصه فرهنگ صورت گیرد اما بطور شگفت انگیز و برخلاف انتظار دیده شد که آن کادر هایی که تصور میشد ایدئولوگ های نظام سرمایه داری بوده، چرخ اقتصاد و ماشین دستگاه دولت را بر مبنای اقتصاد بازار آزاد، دموکراسی، آزادی بیان، مردمسالاری، جامعه مدنی و حقوق بشر بچرخانند، یا خودشان با این مفاهیم کمتر آشنا بودند و یا این از غرب برگشته ها روحیه ضد بازار آزاد و آزادی بیان و دموکراسی داشتند و حتا در آخرین سالهای حکومت آقای کرزی و تا اکنون در حکومت وحدت ملی این کدرهای از غرب برگشته بیشتر از هر کس دیگر از مفکوره های دموکراسی وحشت دارند و در پی جدا کردن دانشگاه های دختران از پسران و بستن لنگُته و آراستن قبای قبایلی استند و به کارهای روشنفکرانه دوره امانی و دهه دموکراسی به دیده انتقاد می نگرند.
در این دوره که مطالعه کاملاً ورشکست شده کسانی بعضاً در رأس سازمان های اجتماعی قرار میگیرند که در گذشته ضد نهضت های کارگری، جوانان و زنان بودند، کسانی در رأس یک نهاد مدنی قرار میگیرند که اصلاً در یک مکتب ضد جامعه مدنی پرورش یافته و با ارزشهای آن در تضاد اند، کسانی در رأس ارگانهای قوای ثلاثه قرار میگیرند که به انتخابات شفاف معتقد نیستند و حکومت ماورای قانون را بر شانه های مردم تحمیل میکنند.
در حالیکه بهترین و عالیترین فرصت ها در طی چهارده سال گذشته در زمینه ایجاد و گسترش شبکه کتابخانه ها، کلوپ های مطالعه و چاپ کتابهایی از آخرین دستآورد های شعر، داستان، تاریخ، جامعه شناسی و فلسفه وجود داشت در تمام کشور حتا یک تالار معیاری و با شکوه برای نمایشگاه کتاب در افغانستان احداث نشد و حداقل در این چهارده سال چهارده نمایشگاه بین المللی کتاب به معیار نمایشگاه های جهانی تدویر نیافت، حتا باری نمایشگاه کتاب در شرایط وفور کمک های جهان در زیر خیمه هایی که باران شدید می بارید دایر شد.
در شرایطی که جهان 104 میلیارد دالر در افغانستان مصرف نموده اکنون در تمام افغانستان صد جلد کتاب پیرامون جامعه مدنی یافته نمیتوانید که به حمایت دولت و مؤسسات جهانی به چاپ رسیده و برای تمام مردم افغانستان توزیع شده باشد.Ÿ

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

راه دشوار آزادی – 12

فرهنگی  |  Leave a Comment »

 

مه 12, 2015
شماره (226)چهارشنبه ( 23) ثور ( 1394) / (13) می ( 2015)
nelsonmandela2
خاطرات نلسون ماندلا
12
ترجمه: مهوش غلامی
بزودي خود را با زندگي در كلارك بري وفق دادم. بويژه در ورزشها و بازيها تا حد امكان شركت مي كردم. اما بازي من از حد متوسط بالاتر نمي رفت . من به خاطر عشق به ورزش بازي مي كردم، نه براي اسم و افتخار، چون از اين كار افتخاري نصيب من نمي شد. ما با راكت هاي چوبي دست ساز تنيس بازي مي كرديم وپاي برهنه روي زمين بازي خاكي فوتبال بازي مي كرديم.
براي نخستين بار از وجود معلم هايي بهره مند شدم كه خودشان تحصيلكرده بودند. چندتن از آنها مدارك دانشگاهي داشتند كه در آن روز ها بسيار نادر بود. يك روز ضمن درس خواندن با (ماتونا ) ترس خود را از اينكه در امتحان انگليسي وتاريخ در آخر سال قبول نشوم با او در ميان گذاشتم.اوبه من گفت نگران نباشم چون گرترود نتلاباتي نخستين زن آفريقايي است كه ليسانس دارد وباهوشتر از آن است كه اجازه دهد ما در امتحان رد شويم. من هنوز ياد نگرفته بودم كه وقتي چيزي را نمي دانم چگونه نظاهر به دانستن آن كنم ودر زمان اصلا نمي دانستم كه ليسانس يعني چه ، بنابر اين از ماتونا پرسيدم. او پاسخ داد: ( بله ، ليسانس يك كتاب بسيار قطور ومشكل است) من ترديدي در صحت پاسخ او نداشتم.
يكي ديگر از معلم هاي آفريقايي كه مدرك ليسانس داشت ( بن ماهلا سلا) بود. ما همه او را تحسين مي كرديم اما علت تحسين ما از او به دليل مدرك دانشگاهي اش نبود، بلكه به اين دليل بود كه او از كشيش هريس باكي نداشت. حتي اعضاي سفيد پوست كادرمعليمن رفتار چاپلوسانه با كشيش هريس داشتند، اما آقاي ماهلاسلا بدون ترس وارد دفتر كشيش مي شد و گاهي اوقات حتي كلاه خود نيز بر نمي داشت ! او خود را با كشيش برابر مي دانست وحتي در مواقعي كه ديگران از روي نا چاري با نظر كشيش موافقت مي كردند، او مخالفت خود را اعلام مي كرد. من به كشيش هريس احترام مي گذاشتم ، اما اين واقعيت را نيز مي ستودم كه آقاي ماهلاسلا از او نمي ترسيد . در آن روزها هر سياه پوستي حتي با مدرك ليسانس بايد در مقابل سفيدپوستي كه فقط ديپلم داشت سرخم مي كرد واهميتي نداشت كه تا چه اندازه از تحصيلات عالي برخوردار است، چون با وجود همه امتيازات خود پايين تر ازحقير ترين سفيد پوست ها در نظر گرفته مي شد.
***
كشيش هريس با سختگيري توأم با عدالتي كامل كلارك بري را اداره مي كرد. كلارك بري بيشتر مثل مدرسه نظامی عمل مي كرد. تا كالج تربيت معلم .با كوچك ترين خطا، بشدت وبسرعت مجازات مي شديم. كشيش هريس در گردهمايي ها هميشه ظاهري خشن به خود مي گرفت وبه هيچوجه سبك سري در او راه نداشت . وقتي وارد اتاقي مي شد ، اعضاي كادر كاركنان مدرسه ، شامل مديران سفيد پوست دبيرستان وكالج و مداير سيا هيوست هنرستان صنعتي از جاي خود بلند مي شدند وبه نشانه احترام مي ايستادند.
دانش آموزان بشتر از او مي ترسيدند و دوستش نداشتند. اما در باغ ، كشيش هريس ديگري را متفاوت از سرپرست موسسه مي ديدیم . كار كردن در باغ كشيش هريس يك فايده دوجانبه داشت: عشق هميشگي من به با غداري وسبزيكاري را در من شكوفا مي كرد، واز طرف ديگر كمك مي كرد تا كشيش و خانواده اش – كه نخستين خانواده سفيد پوستي بودند كه من رابطه نزديك با آن داشتم – بهتر بشناسم به اين ترتيب من مشاهده كردم كه كشيش هريس در ملا عام ودر زندگي خصوصي دو چهره كاملا متفاوت دارد.
كشيش در همه جا ماسك سختگيري به صورت داشت، اما در واقع فردي آرام و مهربان ورشنفكر بود كه به اهميت تحصيل جوانان آفريقايي بشدت معتقد بود . اغلب او را در باغ اش غرق در تفكر مي ديدم. من مزاحم او نمي شدم و بندرت با او حرف مي زدم، اما كشيش هريس به عنوان نمونه اي از مردي كه اخلاصي صادقانه به يك آ رمان خوب داشت ، براي من الگوي مهمي بود.
هر قدر كشيش كم حرف مي زد ، همسرش پر حرف بود . او زني زيبا بود كه اغلب براي گپ زدن با من به باغ مي آمد. من اصلا به خاطر ندارم كه درباره چه چيزهايي حرف مي زديم، اما هنوز مزه كلوچه هاي داغ و خوشمزه اي كه بعد از ظهر ها براي من مي آورد زير دندانم باقي مانده است.
***
بعد از شروعي كند ونه چندان خوب، موفق شدم سر رشته امور را در دست بگيرم و برنامه هاي خود را سرعت بيشتري بخشم و دوره مقدماتي راكه معمولا در سه سال گذارنده مي شد، در طول دو سال به پايان برسانم. من به داشتن حافظه اي خوب مشهور شده بودم ، اما در واقع فقط كارگر كوشا وساعي بودم. وقتي كلارك بري را ترك كردم، ارتباطم با ماتونا نيز قطع شد. او از دانش آموزان روزانه بود كه چون والدينش پول كافي نداشتند نتوانست تحصيلات خود را ادامه دهد. او بسيار با هوش وبا استعداد بود ، ولي بي پولي خانواده اش موجب محدود شدن توانايي بالقوه او گرديد. اين ماجرا در آفريقايي جنوبي فراوان بود وآنچه كه مردم مرا محدود مي كرد، ناتواني وبي استعدادي آنها نبود ، بلكه محروميت از فرصت ها بود.
دوران تحصيل در كلارك بري افق ديد مرا وسيع تر كرد، اما نمي توانم بگويم كه در زمان ترك اين محل جواني كاملا روشنفكر وخالي از تعصب بودم. من با دانش آموزاني از تمامي نقاط ترانسكي و همچنين تني چند از ژوهانسبورگ و باسوتولند ، كه نام آن روز (لسوتو) بود ملاقات كرده بودم وبرخي از آنها در زمينه هايي عالم ودانا وماهر بودند كه من خود را نادان وابتدايي مي دانستم. هرچند من سعي داشتم خود را به آنها بر سانم اما هميشه فكر مي كردم براي يك پسردهاتي ناممكن است كه بتواند در اجتماعي بودن با آنها رقابت كند. با وجود اين نسبت به آنها هيچ حسادتي احساس نمي كردم. حتي زمان ترك كلارك بري هنوز در قلب خود همان پسر تمبوي اوليه بودم واز اينكه مثل يك تمبو فكر وعمل كنم به خود مي باليدم . ريشه هاي حيات من همان سرنوشت مرا رقم مي زد ومعتقد بودم همان گونه كه قيم من مي خواهد، روزي مشاور شاه تمبو خواهم شد. افق ديدگاه من از تمبولند فراتر نمي رفت وفكر مي كردم تمبو بودن باارزشترين چيز در دنياست وتنها چيزي است كه بايد حسرت آن را خورد.Ÿ
بقیه در آینده

فرهنگ کتابخوانی در میان کشورها چگونه است؟

 

مه 12, 2015
شماره (226)چهارشنبه ( 23) ثور ( 1394) / (13) می ( 2015)
شایان طالع
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ جاپانی ﻫﺎ ﻭ ﻓﻨﻼﻧﺪﯼ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 47 ﻋﺪﺩ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ، ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻫﻔﺘﻪ ﺍﯼ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ . ﺍﺯ ﻫﺮ 10 ﺍﯾﺴﻠﻨﺪﯼ ﻧﯿﺰ 1 ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺘﺎﺏ «Q84مور اکامی» در جاپان منتشر شد ﮐﺘﺎﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻫﺎ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﺬﮐﻮﺭ ﺭﺍ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﻨﻨﺪ، ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﻓﺮﻭﺵ ﮐﺘﺎﺏ ﺟﻨﮕﻞ ﻧﺮﻭﮊﯼ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭ جاپان ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 10 ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻧﺴﺨﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﯾﺎ ﺩﺭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺗﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 1880 ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﯿﻞ ﺯﻭﻻ ﺭﻣﺎﻥ « ﻧﺎﻧﺎ» ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺖ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯾﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻬﯿﻪ ﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﮐﺘﺎﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻫﺎ ﺻﻒ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﺸﺎﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩﻩ، ﺁﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﯿﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ .
ﺍﻣﺎ ﺻﺮفاً ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ، ﻭ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺷﻮﭘﻨﻬﺎﻭﺭ ﺗﻮﺍﻥ ﺧﻮﺩﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯿﻢ ﻧﯿﺰ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ .
ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ، ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻪ ﺗﻔﮑﺮ ﻭ ﺗﺎﻣﻞ ﻧﯿﺰ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ . ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﯽ ﺗﺎﻣﻼﺕ ﻭ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ، ﺑﯽ ﻣﺎﯾﻪ ﻭ ﭘﺎﯾﻪ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﺿﻌﯽ ﻣﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﺎﺳﻒ ﮔﻮﯾﺎﯼ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﻣﺎﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻭ ﺍﺑﮋﻩ ﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺳﻄﺤﯽ، ﭘﻮﭘﻮﻟﯿﺴﺘﯽ ﻭ ﮐﻢ ﻣﺎﯾﻪ ﺗﺠﺎﻭﺯ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺤﺚ ﻫﺎﯼ ﺍﺩﯾﺒﺎﻧﻪ ﻭ ﺧﻮﺵ ﻓﺮﻡ ﻭ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﻮﻉ ﮔﺸﻮﺩﮔﯽ ﻭ ﭘﻮﯾﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﻣﻨﻈﻮﺭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ، ﻫﺮ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﺯﯾﺮﺍ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺘﯽ، ﻭﺍﯾﺒﺮﯼ، ﺟﻮﮎ، ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺱ ﻭ… ﻧﯿﺰ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ، ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻧﻪ ﻫﺮ ﮐﺘﺎﺑﯽ، ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ، ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﭘﺨﺘﻪ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺫﻫﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﺳﻌﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ، ﺍﻓﮑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭼﮑﯿﺪﻩ ﭘﺴﺘﯽ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﻧﺪ . ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺮفاً ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﮐﺜﺮﯾﺖ ﻋﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺁﻥ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ، ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﻋﻮﺍﻡ ﺭﺍ ﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺗﺠﺪﯾﺪ ﭼﺎﭖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺩﺭ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻭﺿﻌﯽ ﻣﯽ ﺍﻧﺠﺎﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ، ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺤﺚ ﻫﺎﯼ ﭘﻮﭺ، ﺳﻄﺤﯽ، ﭘﻮﭘﻮﻟﯿﺴﺘﯽ ﻭ ﮐﻢ ﻣﺎﯾﻪ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﺭﺩﯼ ﺧﻮﺵ ﻓﺮﻡ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺧﻮﺍﻥ (ﺍﺩﯾﺒﺎﻧﻪ ) . ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺑﺪ ﺫﻫﻦ ﺭﺍ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯ ﺩﺭﮎ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﺎﺳﻒ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﺣﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﯿﻒ ﻭ ﻟﻮﺱ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﺪﺭﺕ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺗﺎ ﭼﻪ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺟﺪﯼ ﺗﺮ.Ÿ

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

آزادی بیان در افغانستان کاهش یافته است

 

مه 6, 2015
de_standaard_charlie_hebdo_jpg_size_xxlarge_letterbox
شماره (225) چهاررشنبه(( 16) ثور (1394) – (6) می (2015)
به بهانه روز جهانی آزادی مطبوعات
موسسۀ فریدم هاوس گزارش تازه اش را پیرامون آزادی بیان در جهان به نشر سپرده است که طبق آن، در بیش از ده سال اخیر، شرایط کاری برای رسانه های خبری در افغانستان و بسیاری از کشور های جهان به پایین ترین سطح خود کاهش یافته است.
گزارش فریدم هاوس یا خانه آزادی که یک نهاد مستقل نظارتی است، نشان میدهد که وضع آزادی مطبوعات در افغانستان نسبت به سال گذشته وخیمتر شده است.
براساس این گزارش، افغانستان که سال گذشته از لحاظ آزادی مطبوعات به سطح جهان در ردۀ ٦٦ قرار داشت، به ردۀ ٦٧ تنزیل یافته که دلیل آن نیز، تزیید خشونت ها در برابر خبرنگاران و افراد ملکی خوانده شده است.
این گزارش پاکستان را از لحاظ آزادی مطبوعات در جهان، در ردۀ ٦٥، هند را در ردۀ ۴٠، و ایران را در ردۀ ٩٠ قرار میدهد.
مطالعات و بررسی های اخیر بیانگر آن است که خبرنگاران با محدودیت بیشتری از سوی دولت ها، شورشیان، جنایتکاران و صاحبان رسانه ها روبرو اند.
ونیسا تکر معاون موسسۀ فریدم هاوس میگوید که آزادی مطبوعات در سال ۲۰۱۴ در سطح جهان تقلیل یافت که در یک دهه سابقه نداشته است.
معاون فریدم هاوس ابراز میدارد که یکی از نکاتی که یک مشکل واقعی در سطح جهانی و منطقه یی ایجاد کرده، عبارت از تاثیر منفی بازیگرانی مانند چین بر همسایگان اش مثل هانگ کانگ، تایوان و برخی دیگر از کشور ها است.
بررسی کشور به کشور
گزارش موسسۀ فریدم هاوس که تحت عنوان آزادی مطبوعات در سال ۲۰۱۵ نشر شده ، بیان میکند که مکسیکو خبرنگاران را تهدید و یک قانون مطبوعاتی جنجال برانگیز را تصویب کرده است. این در حالی است که بسیاری از نقاط شمال قارۀ امریکا از امتیاز آزادی مطبوعات برخوردارند، اما اکثربخش های امریکای لاتین، یا قسماً این آزادی را داشته اند و یا هیچ ندارند.
ایالات متحده به خاطر رفتار تند پولیس در برابر خبرنگاران درجریان اعتراضات شهر فرگوسن ایالت میزوری مورد انتقاد قرار گرفته است. از سوی دیگر گفته شده که در مناطق آسیا و اقیانوس آرام تنها پنج در صد از جمعیت به رسانه های آزاد دسترسی داشته اند اما بقیه یا در این بخش آزادی قسمی داشته اند و یا بالکل از آزادی مطبوعات محروم بوده اند.
چین از نگاه آزادی مطبوعات، در پایین ترین رده قرار گرفته که از سالهای نود میلادی تا کنون سابقه نداشته است و دلیل آن زندانی شدن خبرنگاران و کنترول شدید رسانه ها خوانده شده است.
در سوریه، جنگ داخلی خشونت بار، خطرات بزرگی برای خبر نگاران ایجاد کرده است و این گزارش می گوید تنها دو در صد از مردم در شرق میانه و شمال افریقا درمحیط رسانه های آزاد زندگی می کنند، در حالی که اکثریت قاطع آنان در کشور های زندگی میکنند که آزادی بیان در آن ها دیده نمیشود.
منطقه یورایشیا به طور اوسط بدترین امتیاز را از نگاه آزادی بیان در سطح جهان دارد، و بیش از هشتاد در صد رسانه ها آزاد نیستند و در کمتر از بیست در صد آنها، تا حدودی آزادی بیان در نظر گرفته میشود. در روسیه، سرکوب صداهای مستقل در داخل آنکشور و در کشور های همسایه آن وجود دارد و به گفته معاون فریدم هاوس یکی از نکات بزرگی که جهان شاهد تاثیر ناراحت کنندۀ آن بوده ، تبلیغات است. و آنهم تبلیغات کاملاً جعلی. مردم در داخل روسیه اساسا هیچ خبرندارند که در درگیری های مثل جنگ های اوکراین چه میگذرد و چه جریان دارد. موسسۀ فریدم هاوس می گوید تهدید در حال رشدی که متوجه رسانه هاست، ارزش های دموکراتیک را در سراسر جهان به آزمون میکشاند.Ÿ
انترنت