۱۳۹۴ تیر ۹, سه‌شنبه

اپارتمان رؤیایی میرزا پردل خان

 

ژوئن 30, 2015
شماره ( 233 ) چهارشنبه ( 10 ) سرطان ( 1394) / ( 1) جولای ( 2015 )
داستان کوتاه
نوشته: محمد داود سیاووش
میرزا پردل خان از همکاران نازنین و رفیق و یار و عیار دفتر ما بود که همه همکاران او را لالا پردلم صدا میزدند. در ساعات رخصتی وقفه نان چاشت نقل مجلس بود و از آسمان و ریسمان قصه و حکایت و داستان و فکاهه به همکاران میگفت و گرده های همکاران را از خنده به کفیدن می آورد.
این میرزای یگانه و همکار صادق دل زمانه در زندگی یک مشکل کلان داشت که هر وقت سر گپ می آمد از همان مشکلش داد و ناله سر میداد و همکاران را متأثر میساخت. میرزا خانه شخصی نداشت و در خانه های کرایی سالی دوازده ماه از این ناحیه به آن ناحیه و از این کوچه به آن کوچه بار و بستره بدوش در کوچ کشی و حرکت بود.
یکروز وقتی بدفتر آمد چهره اش شگفته و قاش پیشانی اش باز و لبانش خندان بود و همکاران همه با یک صدا از او خواستند که علت آن خوشی زایدالوصف و سرور و شادمانی را که در چهره اش برق میزند هرچه زودتر بگوید. میرزا پردل بعد از کمی مکث و تفکر رو به همکاران نموده گفت:
– او بچا شما هنوز بسیار جوان استین، تجربه ندارین، ده تلویزیون ها همه گوش و هوش تان به موسیقی و رقص و بازیست ولی اعلانات یادتان میره، باید شما هم مثل مه برای اینکه خوشبخت شوید به اعلانات گوش دهید.
همه ما از شنیدن این سخنان میرزا پردل خان هک و پک حیران ماندیم که در اعلانات چه بوده که ما نمیشنویم و خوشبختی خودرا از یاد برده ایم. میرزا پردل خان بار دیگر سرش را بلند نموده در حالیکه به طرف سقف دفتر می دید گفت:
– دیروز از تلویزیون اعلانی شنیدم که به یک چشم به هم زدن مره از آواره گی و بدبختی به جاده خوشبختی سوق داد.
همه به یکصدا پرسیدیم:
– این چه اعلان بود میرزا پردل که ما هم آنرا بشنویم.
میرزا پردل در حالیکه گلویش را صاف کرد و به چهره های هر یک ما با دقت می دید گفت:
– گوش کنید! در یک اعلان تلویزیونی شنیدم که شهرک رؤیاها اپارتمان هایی ساخته مجهز با عالیترین امکانات لفت، آب گرم و بهترین سهولت های کودکستان، مکتب، میدان بازی اطفال، کتابخانه، منطقه سبز، حوض شنا، پارک وسایط، چراغ های الوان جاده ها، فواره های آب، کافی شاپ، سالون نمایشات سینما و تیاتر، سرک های اسفالت، بلاک های ده منزله و در و دروازه پی وی سی که آنرا فقط با سه صد هزار افغانی بدست آورده میتوانید.
ما که حوصله شنیدن این همه خوشبختی را در خود از دست داده بودیم همه با یک صدا چون اسپند انفجار نموده پرسیدیم:
– لالا پردل این شهرک ده کجاس؟
میرزا پردل تبسم معنی داری نموده لحظه یی سکوت کرده در حالیکه چشمانش را بسته بود گفت:
– ببینین مه خو میگم که جوان استین و کم تجربه به همین خاطر ای سوالتان هم از بی تجربه گی اس، مه چطو میتوانم یک شهر را پشت کرده پیش شما آورده به شما نشان بتم.
میرزا بی توجه به سوال ما پرسید:
– حالی مه دو لک افغانی کار دارم، کدام جوان، کدام کاکه، کدام خراباتی میتانه به مه قرض بته؟
یکی از همکاران ما گفت:
– میرزا صایب پیسه چیس جان ما را صدقه سرت میکنیم مگم به اندازه توان ما، مه به نمایندگی از همی همکارای خود برایت وعده میدهم که ما همه ما یکماه معاش خود را برایت تا روز خدا داد قرض میدهیم.
و ما به تائید قول آن همکار گفتیم:
– راست میگو، راست میگو.
میرزا دفعتاً ماشین حساب خود را از جیب کشیده بعد از جمع و ضرب و تقسیم پیدا کرد که یکصد هزار افغانی از معاشات ما برایش پیدا میشود. همکار دیگر ما گفت:
– میرزا صایب ما همه ما میریم پیش رییس صایب و عرض میکنیم پنجاه هزار افغانی به اعتبار ما برایت قرضه بدهد، دیگه چه میگویی؟
با این وعده های سر خرمن که آنرا بدست آورد القصه سر معاش همه همکاران یکماه معاش خود را به میرزا تا روز خداداد دادیم و رییس اداره هم پنجاه هزار افغانی طور قرضه برایش داد.
چند روز میرزا به دفتر نیامد و پس از قرض و وام و کافتن کوری و کبودی پول های گوری در کنج های خانه و حویلی و گرفتن پولهای پت و پاسره همسر و فروختن زر و زیورات دوران عروسی همسر پول معینه را پیدا کرده به دفتر شهرک رؤیا ها رفته پس از طی مراحل اسناد و غیابت چند روزه دفتر بازهم با چهره شگفته و خندان لب و مست به دفتر آمده ورقه ملکیت اپارتمان 2 بلاک 8 شهرک رؤیا ها را با یک بروشر از نما و عکس های تعمیرات و ملحقات و فضای شاعرانه و رؤیایی آن شهرک به ما نشان داد، اما آدرس شهرک در بروشر نوشته نشده بود.
ما همه همکاران به میرزا پردل خان تبریکات عرض کردیم و بخاطر رسیدن به آن آرزوی دیرینه از اینکه قسط اول را پرداخته بود تا پرداخت قیمت نهایی اپارتمان دعا کردیم و میرزا پردل خان بخاطر رسیدن به آن آرزوی دیرینه از پول باقیمانده قرض و وام خود ما را به عنوان شیرینی اپارتمان به ضیافت کباب چوپان در هوتل ترازوی میزان واقع در شهرنو و کوچه خراباتیان برد. آنروز واقعاً برای همه ما جشن و سرور و شادمانی بود و به سر سلامتی خانواده میرزا پردل خان و به صفت شیرینی اپارتمان هر کدام ما کم از کم سه خوراک کباب از کیسه قرض و وام میرزا فرمایش دادیم و تناول کردیم و از هر جمله یی که در مجلس از زبان پردل خان در رابطه به دریافت اپارتمان و پرداخت قسط اول آن میبرآمد چنان خنده مستانه یی سر میدادیم که گویی سقف اتاق به طرف آسمان از جایش بلند میشد. آنروز پر خاطره به پایان رسید و به دفتر برگشتیم.
از فردای آنروز برخلاف شادمانی و سرور روز اول میرزا پردل خان را هر روز از روز قبل خموش تر و متأثر تر و قاش پیشانی اش را ترش تر میدیدیم. ما که علت غمگینی میرزا را نمیدانستیم گستاخانه و با خنده و مطایبه هر روز از شروع کار تا ختم ساعت رخصتی از او مصرانه میخواستیم تا ما را به آن شهرک ببرد تا آن بلاک ها و رؤیا ها را از نزدیک ببینیم، ولی میرزا از آن تقاضا های ما تیر خود را می آورد ویا خموشانه از جواب به سوالات همکاران شانه خالی میکرد.
ما که همه یکماه معاشات خود را از دسترخوان اولاد و خوراکه و پوشاک زندگی اطفال خود زده و به قسط اول اپارتمان میرزا پردل داده بودیم بالاخره بطور جدی از میرزا خواستیم که هر طوری میشود ما را به آن شهرک رؤیایی ببرد. میرزا هر قدر استدلال کرد که در آنروز رفتن به شهرک ممکن نیست ما قبول نکردیم، خلاصه یک موتر از دفتر گرفتیم و هی میدان و طی میدان با میرزا به سوی دفتر فروشات اپارتمان های شهرک رؤیایی راه افتادیم اما میرزا از این کار ما به اصطلاح آزرده و خفه به نظر میرسید و لب و رویش کشال بود. به دفتر فروشات شهرک رفتیم و از آنجا یکی از مأمورین با ما در موتر نشسته به سوی شهرک به راه افتادیم، اما مأمور شرکت ما را به یک تپه بلند برد که در مقابل آن دشت وسیعی قرار داشت. با تعجب یکی از همکاران ما پرسید:
– او برادر به شهرک رؤیاها میرویم.
مأمور گفت:
– حوصله داشته باشید.
و بعد موتر را در بالای تپه توقف داده از موتر پایین شد و ما را نیز به دنبال خویش فرا خواند. مأمور در حالیکه دوربین بسیار قوی در دست داشت مرا صدا زده اول خودش به دوربین نگاه کرد و بعد دوربین را به دست من داده گفت:
– ببین
من در حالیکه به دوربین نگاه میکردم و جز دشت هیچ چیزی را نمیدیدم مأمور برایم میگفت:
– ببین آنجا بلاک هاست. آنطرف تر مکتب است، در پهلوی مکتب کودکستان است، اینطرف تر حوض شنا و در اطراف بلاکها مناطق سبز و فواره های آب است، در سرکهای داخل بلاک ها چراغ های الوان و کردهای گل است.
با بی حوصلگی فریاد زدم:
– آقای مأمور من جز دشت و صحرا چیزی نمی بینم شما از چه حرف میزنید؟
مأمور دوربین را از دستم گرفته لحظه یی به من خیره شد و با صدای آمرانه گفت:
– آقا! شما اگر امروز نمی بینید شاید این چیزها را که فعلاً روی نقشه قرار دارند روزی در اینجا ببینید و در اپارتمان میرزا پردل خان شبی را در این شهرک رؤیایی در عیش و نوش یک ضیافت به سر برده به ما دعا نمایید.
با شنیدن گپ های مأمور فروشات میرزا پردل خان از حال رفته و بیهوش شده به زمین افتاد و ما هم گیچ و مات و مبهوت ماندیم.Ÿ
پایان

۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

واکنش فرخنده زهرا نادری به پایان کار ولسی جرگه

 

ژوئن 23, 2015
شماره ( 232) چهارشنبه (3) سرطان ( 1394) / ( 24 ) جون ( 2015 )
zahranaderi1-094a6farkhonda

در پیوند به عدم مشروعیت و دوام کار مجلس

 

ژوئن 23, 2015
شماره ( 232) چهارشنبه (3) سرطان ( 1394) / ( 24 ) جون ( 2015 )
14488_500668996644286_1860808718_n
به احترام قانون اساسی٬ امروز تمام امتیازات مادی مجلس(پاسپورت سیاسی٬کارت هویت٬مجوز اسلحه٬ اسناد پایان کار دستیار و راننده خود) را به دارالانشای مجلس نمایندگان سپردم و پس از اول ماه سرطان از آدرس نمایندگی مردم معاش دریافت نخواهم کرد.
اما مشوره ی شماری از موکلانم این شد تا برای بلند نگه داشتن صدای مردم باید کرسی نمایندگی از آنان را بدون حقوق و امتیازات شخصی حفظ نمایم.
از آنجا که حکومت وعده ترتیب تقویم انتخاباتی راتا ماه آینده سپرده و سایر نمایندگان مجلس هم به استناد آن به دوام کار اسرار دارند و با حفظ امتیازات مادی ومعنوی دروازه ی شورا را باز نگه می دارند بنده تا شش ماه آینده بدون معاش و امتیازات دیگر در خدمت موکلینم خواهم بود٬اما در صورتیکه وعده ی حکومت برای برگزاری انتخابات تا شش ماه محقق نشود و حکومت همچنان با سرنوشت مردم و قانون اساسی بازی نماید٬از آن کنار خواهم رفت.
من دوام کار زیر فرمان ریس جمهور را توهین به دموکراسی و جایگاه قانونی مجلس و مردم افغانستان می دانم.
بکتاش سیاووش

۱۳۹۴ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

سـالروز ارمغــان با تحفۀ ویژه نظریات نویسندگان و علاقمندان

 

ژوئن 16, 2015
شماره ( 231) چهارشنبه ( 27) جوزا ( 1394) / ( 17 ) جون ( 2015)
به بهانه سالروز ارمغان ملی
dsiawash
baktash siawash
yama siawash
bsiawash
IMG_568820140626041854
IMG_0881
IMG_0880
با اشتیاق آماتور یک حرکت داوطلبانه مدنی روز 28 جوزا 1384 (در شرایطی که از زمین و آسمان مانند باران کمک های جهان به رسانه ها می ریخت، بدون استفاده از هیچگونه کمک از هیچ مؤسسه و نهادی) فقط از پول شخصی صاحب امتیاز و با تحرک و دینامیزمی که در وجود همکاران جوان سراغ میشد شماره اول ارمغان ملی از چاپ بر آمد و در شرایطی که در هر کوچه و جاده و خیابان دفتری با استفاده از کمک های جهان آدرس نشریه یی را نشان میداد گردانندگان، شماره اول ارمغان را بدون دفتر و دیوان به شانه خود در یک موتر تکسی دفتر به دفتر و رسانه به رسانه رساندند و تا آن حد با عجله این کار را انجام دادند که چهره بابک سیاووش که آنگاه متعلم دوره متوسطه مکتب بود از فرط شتاب در توزیع سرخ شده بود. از جوزا سال 1384 تا 18 ثور 1385 فقط 4 شماره در وجود فعالیت و کمک داوطلبانه همکاران اقبال چاپ یافت و به تدریج با کمک های حد اقلی در طی 11 سال تا کنون فقط 230 شماره ارمغان به چاپ رسید. آنچه قابل یادآوریست اینکه با راه یافتن ارمغان در فضای مجازی از اقصای خاور تا کرانه های باختر و آنسوی دریاها، علیرغم همه محدودیت ها صدای ارمغان طنین انداز شد و جرئت اخلاقی و قوت معنوی ما را در ادامه این روند تا آن حد افزایش بخشید که اکنون ناهید سیاووش متعلم صنف چهارم و اناهیتا سیاووش متعلم صنف ششم بی صبرانه پس از نشر هر شماره منتظر آن اند که چه مسایلی را برای شماره آینده حروف نگاری نمایند و کاووس سیاووش در حالیکه از صنف ششم مکتب به فعالیت در این نشریه آغاز نمود، اکنون در سال دوم دانشگاه طب بی صبرانه و مشتاقانه در انتظار صفحه آرایی شماره جدید ارمغان میباشد. ما که نه دفتری داریم و نه دیوانسالاری و هیرارشیی روزهای دوشنبه، سه شنبه و چارشنبه هفته را مانند روزهای جشن و نوروز میدانیم زیرا ناهید و اناهیتا با شتاب مصروف حروف نگاری مطالب میباشند، کاووس سیاووش ارمغان را صفحه آرایی می نماید، ارمغان به مطبعه میرود و پس از پیست و پلیت شویی تا مرحله رفتن زیر چاپ آن را تعقیب می نماییم و با دریافت چند نمونه یی از شماره جدید برآمده از چاپ شب را همه اعضای تحریر در خواندن صفحات چاپ شده سپری نموده و از صبحگاهان و قبل از دمیدن شفق ارمغان را بازهم هی میدان و طی میدان دفتر به دفتر و غرفه به غرفه و رسانه به رسانه بدون داشتن حتا توقع یک مانده نباشی و صلاح چای بطور رایگان به خوانندگان تقدیم می کنیم. آنچه ما را در این راه نیرو می بخشد اولاً پوتانسیل و دینامیزمی میباشد که در وجود همکاران بی مدعا و بی توقع وجود دارد که در فضای کار مشترک تا اکنون توانسته اند 2848 مطلب از جمله مطالب ارمغان ملی را به بال فلک آشنای دنیای مجازی انترنت سپرده و در وجود صفحات وبلاگ ارمغان ملی، ارمغان جوانان، ارمغان اطفال، شکوه ها، تویتر ارمغان و فیسبوک ارمغان جهان را با این نشریه از یاد رفته و فراموش و افتاده در یک گوشه خاموش آشنا سازند. ما یکبار دیگر تعهد می سپاریم که در چوکات ارزشهای قانون اساسی و بخاطر دفاع از صلح، مردمسالاری، آزادی بیان و تحکیم پایه های جامعه مدنی با اشتیاق و ذوق روزنامه نگاری شهروندی این قافله را تا آخرین فرد با همین شور و شوق و با همین امکانات حداقل یک اعلان کوچک لنگ لنگان اما استوار با جرس پر طنین به سرمنزل مقصود خواهیم رساند. در پایان از همه مؤسسات، ذوات و فرهنگدوستانی که در چاپ ارمغان طی سالهای متمادی حمایت مادی و معنوی نموده اند اظهار سپاس و امتنان می نماییم.
هیئت تحریر

ارمغان در غرفه های جراید و مجلات شهر

 

ژوئن 16, 2015
شماره ( 231) چهارشنبه ( 27) جوزا ( 1394) / ( 17 ) جون ( 2015)
به بهانه سالروز ارمغان ملی
IMG_0873
سردار کتابفروش در پارک تیمورشاهی شهر کابل:
ارمغان ملی هفته نامه یی است که واقعاً بسیار دلچسپ است، خریدار بسیار زیاد دارد و خصوصاً یک صفحه یی که برای کودک اختصاص داده اند، این بسیار جالب است برای تمام کودکان آنها میآیند و از این اخبار استفاده میکنند بر علاوه محتوای بسیار مقبول و زیبایی دارد که از هنرمندان ما از بعضی شخصیت ها و نخبگان این وطن یادآوری میکند این خودش معلوم میشود که یک اخبار مردمی یک اخبار فرهنگی به سطح کشورمان میباشد. وقتی این چیزها در بین اخبار باشد علاقمندان آن زیاد میباشد.

ارمغان در غرفه های جراید و مجلات شهر – 2

 

ژوئن 16, 2015
شماره ( 231) چهارشنبه ( 27) جوزا ( 1394) / ( 17 ) جون ( 2015)
به بهانه سالروز ارمغان ملی
IMG_0868
IMG_0869
فواد احمد فروشنده کتب و جراید مکروریان سوم شهر کابل:
ارمغان ملی بسیار زیاد خواننده دارد مردم بسیار علاقمند است خوش استند مردم می آیند ارمغان میبرند.
خوب اخبار است، اخبار مطالب دار است، موسفیدان زیادتر مطالعه میکنند و جوانان هم که اخبار بخوانند برایشان خوب است، اما فرهنگ مطالعه به کلی از بین رفته باید جوانان مطالعه کنند اخبار ها را ولی جوانان اخبار کم مطالعه میکنند.

۱۳۹۴ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

به فریاد معلمان برسید

Comment »

 

ژوئن 9, 2015
شماره ( 230) چهارشنبه (20) جوزا (1394) / (10) جون ( 2015)
Graphic1

به یاد هنرمند حنجره طلایی افغانستان احمد ظاهر

 

ژوئن 9, 2015
شماره ( 230) چهارشنبه (20) جوزا (1394) / (10) جون ( 2015)
11393176_815565998513275_8556615423808203264_n
اگر جوهر صدها نالۀ دل سوخته و سوزش صدها گریۀ از درد آموخته را از هزاران حنجرۀ آتش گرفته قرن بیست کنار هم بگذاریم و در مقایسه با یک نالۀ عاشقانه و صادقانه احمد ظاهر به ترازوی امتحان در موسیقی آماتور وزن کنیم بی تردید صدای گیرا و سوزناک و به قلب ها پذیرای احمد ظاهر بهتر از همه خواهد بود.
احمد ظاهر روز 24 جوزا در یک حادثه مرموز ترافیکی در شاهرای سالنگ در حالی با جهان وداع گفت که کوه و دره و دشت و پهنه شمالی و کابل در سوگش خون میگریست.
روحش شاد و یادش گرامی باد!

به یاد سرتاج موسیقی

 

ژوئن 9, 2015
شماره ( 230) چهارشنبه (20) جوزا (1394) / (10) جون ( 2015)
d8a7d8b3d8aad8a7d8af
شانزدهم جوزا برابر است به سی و سومین سالگرد وفات سرتاج موسیقی، مرحوم استاد محمد حسین سرآهنگ
سال 1361 در چنین روزی بود که قلب سرتاج موسیقی از حرکت باز ایستاد و روح ملکوتیش پرواز کرد؛ اما او هنوز در یاد ها زنده است و با هنرش که مرز ها را درنوردیده بود تا هنوز روح و روان علاقه مندان موسیقی کلاسیک و غزل را نوازش می کند.
روح استاد بزرگ شاد و بهشت برین جایگاهش باد

سونارام تلوار در شهر هامبورگ درگذشت

 

ژوئن 9, 2015
شماره ( 230) چهارشنبه (20) جوزا (1394) / (10) جون ( 2015)
سونارام
سونارام تلوار یکی از پیشکسوتان سینمای افغانستان و عضو یونت فلمبرداری دفتر مطبوعاتی محمد ظاهر، پادشاه سابق افغانستان در شهر هامبورگ آلمان درگذشت.
سونارام تلوار به سال 1941 در شهر کابل متولد گردیده و با فراغت از لیسه حبیبیه به سال 1966 از انستیتوت صنعت فلمسازی پونای هندوستان دیپلوم سینماتوگرافی خویش را حاصل کرد. آقای سونارام چند فلم هنری تهیه نموده و تعدادی از سینماگران افغانستان را آموزش مسلکی داده است.
یادش گرامی باد

۱۳۹۴ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

سامانتا پاور:روزنامه نگاری مستقل عنصری اساسی برای جوامع دموکراتیک است

 

ژوئن 2, 2015
شماره « 229» چهارشنبه « 13» جوزا « 1394» / « 3» جون «2015»
حملات مرتب و عمدی علیه روزنامه نگاران رو به افزایش هستند، و وضعیت مورد توجه شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفته است. اعضای این شورا در ٢٧ می با توافق آرا قطعنامه ای را برای محکوم ساختن خشونت و سوءرفتارعلیه روزنامه نگاران به تصویب رساندند و بر این امر تاکید ورزیدند که روزنامه نگاری مستقل عنصری اساسی در یک جامعه دموکراتیک است.
سامانتا پاور، نماینده دائمی ایالات متحده در سازمان ملل گفت که تحلیل آزادی مطبوعات “اغلب نمادی از عقب رانده شدن حقوق بشر است که برای دموکراسی های سالم بسیار مهم و حیاتی هستند.”
او گفت، بدرفتاری ها با روزنامه نگاران بر حق دسترسی شهروندان به اطلاعات مستقل تأثیر می گذارد، زیرا ممکن است باعث شود همکارانشان به خودسانسوری دست بزنند، پنهانی کار کنند و یا به خاطر تهدیدها و خطرات این شغل را ترک کنند.
پاور گفت، روزنامه نگاران مورد هدف قرار می گیرند زیرا “گزارش های آنها از حقیقت پرده برداری و آنچه را نهفته آشکار می کنند.”
پاور گفت، دولت های سرکوبگر، سازمان های جنایی، گروه های تروریستی و دیگرانی که روزنامه نگاران را هدف می گیرند، “نمی خواهند مردم به ماهیت واقعی آنها پی ببرند.” پاور افزود، آنها برای باقی ماندن در قدرت چه شکنجه دهند، چه حقوق بشر را نقض کنند، مرتکب قساوت و بیرحمی شوند، و یا نام یک گروه مذهبی را به خود می بندند، روزنامه نگاران برای همه آنها خطرناک تلقی می شوند زیرا گزارش های آنها از حقیقت پرده برداری و آنچه را نهفته آشکار می کنند.”
او گفت، حضور روزنامه نگاران در صحنه و به اشتراک گذاری اطلاعات همچنین به پیشگیری از “تبدیل بحران ها به جنگ های تمام عیار” کمک می کند و شرایطی را که در غیر این صورت می توانند به نقض فاحش حقوق بشر بیانجامند، تسکین دهند.
جامعه بین المللی چگونه می تواند روزنامه نگاران را از دست کسانی که عمدا آنها را هدف می گیرند، در امان نگه دارد؟ پاور چهار اقدام را پیشنهاد می کند:
•محکوم کردن دولت ها، بازیگران غیردولتی و قوانینی که روزنامه نگاران را مورد حمله قرار می دهند و یا کار آنها را تحلیل می دهند.
•در اختیار گذاشتن ابزار لازم برای روزنامه نگاران برای محافظت از خود در مناطق جنگی و جوامع سرکوبگر.
•بازرسی و پیگرد قانونی آنهایی که روزنامه نگاران را مورد حمله قرار می دهند و حصول اطمینان از پاسخگویی آنها.
•ایجاد برنامه هایی برای محافظت از روزنامه نگاران در مناطق جنگی، مانند تامین ایمنی، امنیت و وسایل و تجهیزات ارتباطی.Ÿ
انترنت

انجمن ادبـــی کابل

 

ژوئن 2, 2015
شماره « 229» چهارشنبه « 13» جوزا « 1394» / « 3» جون «2015»
IMG_0841
اعضای انجمن ادبی کابل:
محمد انور بسمل، قاری عبدا لله، عبدالحق بیتاب، عبدالعلی مستغنی، میرغلام محمد غبار، سرور گویا، سرور پویا، محمد اکبر، عبدالغفور، غلام جان خان، امین ا لله خان، محمد یعقوب خان، شهزاده احمد علی خان درانی، عبدالباقی لطیفی، غلام جیلانی اعظمی.

انجمن ادبی هرات

 

ژوئن 2, 2015
شماره « 229» چهارشنبه « 13» جوزا « 1394» / « 3» جون «2015»
انجمن ادبی هرات
از چپ به راست: 1- آقای مجددی 2- مرحوم مولوی ضیاء الحق 3- ( ؟) 4- مرحوم میر غلام حیدر میر گازرگاه 5- مرحوم محمد علم غواص 6 – مرحوم عبدالحکیم فرید 7- میر غلام محمد 8 -مرحوم میرمحمد طاهر میر گازرگاه 9 – حیات خان قوماندان عسکری 10 – (؟) 11 – مرحوم غلام یحیی خان تیموری 11- محترم عبدالرحیم رونق که در قید حیات اند 12 – مرحوم حاجی محمد کریم شمس 13 – مرحوم فضل الحق نوا 14 – مرحوم میر عبدالعلی شایق 15 – مرحوم میرزا ذبیح اله(رسا) 16 – مرحوم استاد عبدالرووف فکری سلجوقی 17 – محمد ابراهیم رجائی.
صف بالا از چپ به راست: 1-(؟) 2- امیر محمد امیری 3 – میرغلام محمد حسینی 4- مرحوم حاجی عبدالواحد (نافذ) 5- محمد امین کیوان 6 – مرحوم محمد افضل شهیر 7 – مرحوم استاد عبدالواحد بهره 8 – عبدالمجید آسان 9 – رئوفی احراری.Ÿ
منبع: گنجینه نور: منتخب آثار مرحوم محمد عمر (مطیع) سلجوقی و افغانستان در آئینهء تصویر نسخه دست نویس آماده چاپ .
بر گرفته شده از صفحه محترم (نصرالدین سلجوقی)