شماره 84/یکشنبه 9 اسد 1390/31 جولای 2011
زلمی رزمی
نينوازدرسال 1312 خورشيدی درشهرکابل در يک خانوادۀ سرشناس ديده به جهان گشود. وی دورۀ آموزش ابتدايی ومتوسطه را درليسۀ استقلال و تحصيلات عالی را دررشتۀ حقوق وعلوم سياسی دريگانه دانشگاه کشور( پوهنتون کابل) به انجام رسانيده ودروزارت خارجه مصروف کار بوطن گرديد.
نينواز، ازکودکی به موسيقی عشق وعلاقۀ بی پايان داشت. او درحاليکه درفراگيری هيچ يک اززمينه های موسيقی استادی نداشت، درسيزده سالگی آلات موسيقی شرقی غربی، بويژه اکورديون و تبله وهارمونيه را با مهارت می نواخت و ازفنون آهنگسازی و راز و رمزموسيقی بهرۀ فراوان داشت.
نينواز هنوزشاگرد مکتب بود که يکی از آهنگها يش با مطلع:
قوم افغان افتخار آسيا
عسکر سنگين وقار آسيا
در چهلمين سالگرد استرداد استقلال افغانستان ، بوسيلۀ گروپ ترانه خوانان آن ليسه درحضورمقامات بلند پايۀ دولتی آن زمان اجرا شد وسپس وی درميان گروههای هنری مکاتب و ليسه ها، مقام بالايی را از آن خود ساخت.
همينگونه يکی ازکمپوزهای ديگرش، غزلی بود با مطلع (بخوان غلتد شفق خدايا چرا گريبان دريده امشب) به آواز استاد شيدا که برای نخستين باراز راديو کابل آن وقت (راديوافغانستان) پخش وبا استقبال بی نظير دوستداران هنر و موسيقی روبرو گرديد و به ادامۀ آن کمپوزهای دلنشين ديگرش مانند: من نينوازم– ديشب بخدا خمار بودم – شد ابر پاره پاره – صبح کشورميوات – دردامن صحرا – ساربانا – خورشيد من کجايی – و... به آواز مرحوم ساربان ، بيا بريم قالين ببافيم سوی آقچه، به آواز حسيب دلنواز، نازپرورمهرگسترمادرمن – توکل بخدا – پريشانم –
بلا گيرتوگردم ، به آوازاحمد ولی وهنگامه ، اوبچه با تونرقصم چاچاچا- ای نی نوای جاودان ، به آوازاستاد مهوش – ستا دسترگوبلا واخلم، به آواز استاد اولمير ، مره مره می بده – شکايت دارم – بد دعايت کنم – زيم زيم – سرمه کدی – بوی موی جوليان آيد همی و... به آواز افسونکار احمدظاهر ودهها آهنگ بياد ماندنی ديگر به آوازهای سلما، اکبر رامش، سيما ترانه رحيم جهانی، ژيلا، رخشانه و ديگران؛ حضورش را بمثابۀ يک هنرمند خلاق وپرکار، ثبت اوراق زرين تاريخ هنربارور کشورمان نمود.
نينواز، دارای ذوق عالی وسبک کارويژه ومنحصربه خودش بود واز آهنگ ها واشعار بيمايه و مبتذل دوری می جست.
وی علاوه برآهنگسازی، ازآوازگيرايی نيزبرخوداربود؛ ولی هرگز روی صحنه نيامد ودرآمدی برای خودش دست وپا نکرد.
او آنچه می آفريد با بلندی طبع به هنرجويان و آوازخوانان مستعد کشور ارزانی می نمود.
نينواز صرف نظرازموسيقی، دارای صفات عالی وخلق و خوی نجيبانه وبسيار لطيفی بود. اودوست همۀ هنرمندان ومحور اصلی گردهمايی های هنری، وسيلۀ ارتباط و پيوند صميمانه اهل موسيقی وقوت قلب برای همه هنرمندان وهنردوسان بود.
دوستان و تربيت يافتگان نينواز، چنان ازترانه هايش، ازاخلاق پسنديده اش ، ازرفتار گرم و صميمانه اش، ازتواضع وشکسته نفسی اش سخن ميگويند که گويی اوزنده است ودرمجلس حضوردارد.
نينواز هنرمند عاشق پيشه بود، عاشق موسيقی، عاشق خانواده، عاشق مردم و وطنش بود، که اين عشق او را ازلابلای ترانه هايش ميتوان با وضاحت کامل مشاهده واحساس نمود. اشعاری را که وی برای کمپوز هايش انتخاب می کرد، بوی وطن، عشق به مردم، پاکی وصداقت در کارهنری، تلاش وکوشش برای زندگی بهتر وخدمت به انسان آزاده وآزاد زيستن را نويد می داد.
اما با کمال تأسف که زندگی پربار وانديشه های آزادمنش اش غريق توفان رويدادهای خونين سال 1358 (دوران حاکميت سياه امين) گرديده، چراغ عمرش را نا باورانه خاموش نمود وازآن پس هيچ يک ازآنهايی که تا سپيده دم او را رها نمی کردند ودرپرتونورهنرش به شادمانی وعشرت می نشستند؛ حلقه بر در سرای او نزدند.
اينک سالهاست که نينواز درميان ما نيست. او که شخصيتی استثنايی درهنرموسيقی کشورما بود، با دريغ واندوه بی پايان که ازدست ما رفت وهرگزتکرار نخواهد شد. ولی آثاربرجای مانده وتأثيرفعاليتهای خلاقۀ هنری اش درامر رشد و تکامل موسيقی کشورمان بمثابۀ سرمايۀ زوال ناپذير جاودانه خواهد ماند و اين سخن حضرت حافظ را که فرموده اند:
هرگزنميرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است درجريدۀ عالم دوام ما
يکبارديگردرقلب همه هنرمندان وهنردوستانش مهرتاييد گذاشت.
ازنينواز، يک پسربنام حارث ويک دختربنام سحر باقی مانده، که ازسالها به اين طرف با مادرشان درايالات متحدۀ امريکا، درديارغربت بسرمی برند.
روحش شاد، اندوخته هايش تابناک وخاطراتش گرامی و جاودان باد!