۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

اورزلا ناله بانوی 84 ساله آلمانی که از26 سال در خدمت معارف افغانستان میباشد

شماره 52 دوشنبه 6 میزان 1386 /28 سپتامبر 2009
اورزلا ناله، بانوی 84 ساله 25 سال پيش از امروز براي احياي تعليم وتربيت اطفال و نوجوانان افغانستان کارش را آغاز کرد. او اکنون به گرفتن نشان عالي خدمت ازدولت آلمان مفتخرشده است.خانم اورزلا ناله، برعلاوه مدال خدمت دولت آلمان ، مدالها وجوايز ديگري را نيز به دست آورده است هورتس کوهلر ، رئيس جمهور آلمان فدرال مکاتب او را”سرزمين افکار وانديشه” خوانده است. اورزلا ناله در روزگارجنگ ومکتب سوزي با ايجاد ” انجمن حمايت ازمکاتب در افغانستان ” حامي بزرگ تعليم وتربيت نوباوگان افغانستان بوده است .ناديه فضل خبرنگار راديودويچه وله با خانم ناله که درتربیت هزاران پسر ودخترافغان نقش حياتي داشته است ، گفت وشنودي انجام داده که آن را تقدیم خوانندگان میکنیم:
دويچه وله: خانم ناله با سلام به شما وامتنان ازاينکه فرصت داديد لحظاتي با هم باشيم.شما به روز جمعه وشنبه بيست وپنجمين سالروز اتحاديه اي راکه شما بنيان گزار آن هستيد تجليل نموديد ،بهرصورت در طول اين 25 سال حتمأ برداشت هايي از مردم وجوانان افغانستان داشته ايد.اگرممکن باشد يکي دو تا از برداشت هايتان را درآغاز بگوييد.اورزلا ناله: مهمترين برداشت من اينست که در افغانستان مهمتر از تعليم وتربيت هيچ کاري نيست. زيرا وقتيکه به جوانانيکه نزدما با علاقمندي ودلچسپي به مکتب ميروند فکرمي کنم ،به آنهاييکه مکتب عالي را با ما تمام کردند واکنون به دانشگاه ميرودند فکر ميکنم،اين احساس بمن دست ميدهد که ما در اين مقطع چيزي را بنام دموکراسي در افغانستان ميسازيم.جوانانيکه خواندن نوشتن را ياد ميگيرند وميتوانند حساب کنند ، بنويسند و مستقلانه فکر مي کنند، ميتوانند براي يک نسل ديگر زير بناي جامعه باشند.ما در ادامه کارهاي ما ودر حال حاضر 35 هزار شاگرد داريم که يک بر سه حصه آن دختران اند و اين نتيجه ادامه 25 سال کار است که در حقيقت از 26 سال پيش آغاز کرده ايم. يعني اينکه من در ماه مارچ سال 1983 در يکي از اردوگاه هاي پناهنده گان در پشاور رفته بودم واز همان هنگام به کار آغاز کردم وتا اکنون هزاران طفل از جانب ما آموزش ديده اند ويک رشته را آموخته اند.برداشت ديگر من اين است که روز تا روز اين احساس در من بيشتر ميشود که من جزئي از مردم افغانستان هستم ، زيرا در هرديدارم با عالمي از محبت وشادماني با من برخورد ميشود ومرا پذيرايي ميکنند. مردم بمن “مادر” ميگويند واطفال آنان مرا “مادر بزرگ” خطاب ميکنند.خود من هم خانواده بزرگي دارم ومادر پنج فرزندهستم وسيزده نواسه و دو کواسه دارم ولي خانواده بزرگ افغاني من همچنان جزء از خانواده ي من هستند.دويچه وله: خانم ناله، شما اکنون 84 سال داريد و26 سال عمر تان را در کمک به اطفال وجوانان افغانستان گذشتانده ايد چه چيزي سبب شد که شما چنين کاري نماييد؟اورزلا ناله: وقتي آدم يکبار آغاز کند ديگر نميتواند چنين کاري را رها نمايد. من آنزمان به عنوان يک سياح يا جهانگرد به پاکستان رفته بودم ودختر ما شرق شناس است وهمچنان با يک افغان ازدواج کرده است، يعني ما در خانواده هم افغان داريم.دخترم آنزمان مرا به پاکستان دعوت نمود تا بدانم که چرا به شرق شناسي رو آورده است.ازآنجايي که او دخترم بود با عشقش نسبت به افغانستان؛ ما هم به نزديک مرز هاي افغانستان رفتيم. در آنجا با يک مکتب دخترانه آشنا شدم که خيلي مشکل داشتند. دو معلم جواني بودند که مکتبي بنيان گذاري کرده بودند وشاگرداني ازاردوگاه پناهندگان در کچه گلي در پشاور به آنجا براي درس خواندن مي آمدند.آنها خيلي مشکل داشتند وپول نداشتند.ديدن اين وضعيت خيلي بر من تأثير گذاشت.من در آ ن هنگام خودم نيز معلم بودم وشاگردان اين مکتب آنچنان بمن تأثير گذاشتند که من از همان مکتب سه بار ديدن نمودم. من از اتحاديه امداد بشري امريکايي کمک خواستم. سال 1983 بود ، وقتيکه سيلابي از مهاجرين به پاکستان سرازير ميشدند.اين اتحاديه بمن گفت که ما هم پولي نداريم وپول ما براي خيمه ها وکمک هاي اوليه در نظر گرفته شده است. ما ميتوانيم ادويه به اينها بياوريم ولي پولي براي تعليم وتربيت نداريم. اين بود شمه يی از اينکه چگونه داخل اين ماجرا شدم.من به عنوان جهانگرد به پاکستان رفتم وبا يک مکتب دختران در چنگک خود به خانه برگشتم.دويچه وله: خانم ناله، چه تفاوت هايي ميان جوانان آنزمان که در اردوگاه هاي پناهند گان در پاکستان با آنها آشنا شديد وجوانان امروز افغانستان که يک نوع اميدواري یی را با خود حمل ميکنند، مي بينيد؟ميان هردونسل امروز وديروز چه تفاوت هايي ميبينيد؟اورزلاناله: بلي؛ آنزمان اطفاليکه پيش ما ميامدند اطفالي بودند که در اردوگاه هاي زندگي ميکردند، خيلي کم دل بودند ، هيچ امکاني نداشتند وآنها در اتاقهاي بسيار تنگ وکوچکي زندگي ميکردند.آنزمان اطفالي را در مکتب با خود داشتيم که در اول هيچ نميدانستند که مکتب اصلاً چه معني دارد. اما اگر امروز را دقت کنیم. ما يک مرکز تعليمي در اندخوي داريم.در اين مرکز شاگرد هاي دختر وپسري که شاگرد هاي صنف هاي ده ، يازده ودوازده اند، ميخواهند به دانشگاه بروند وخودرا آماده ميسازند براي کانکور داخل شدن در دانشگاه.واکنون وقتي اين جوانان را مي بينم در اين جوانان آنقدر خود آگاهي را احساس ميکنم وآنقدر فهم را در اينها ميبينم که اصلأ نميشود اينها را با اطفالي که آنزمان کاملاً کم جرأت وفقير بودند مقايسه کرد.اطفالي را که آنزمان در صنوف اول ما شامل شده بودند، اگر امروز با اين شاگردان مقايسه کنيم اصلأ نميشود مقايسه نمودزيرا نسل ديگري در حال رشد است.اينها بمن ميگويند که خانم نيلي با ما به زبان انگليسي گپ بزن ، ما ميخواهيم نشان بدهيم که چقدر خوب انگليسي حرف ميزنيم.اين وضعيت در يک کلام عاليست.دويچه وله: خانم ناله! به مردم خودتان در افغانستان که همين حال صداي تانرا ميشنوند گفتني يي داريد؟اورزلا ناله: بلي. ميخواهم به همه بسيار صميمانه سلام بگويم. اگر در افغانستان صداي مراهمين حالا ميشنويد ميخواهم بگويم که من افغانستان را دوست دارم ومسووليتي را که گرفته ام دوست دارم وتا زمانيکه بتوانم براي افغانستان همچنان کار ميکنم.Ÿ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر