۱۳۹۴ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

بدروزی کتـــــــاب در افغانســــتان

 

آوریل 29, 2015
شماره ( 224) چهارشنبه ( 9) ثور ( 1394) / ( 29 ) اپریل ( 2015)
کوه بچه
با آنکه روز 3 ثور را به مثابه روز جهانی کتاب وحق مؤلف سازمان ملل به رسمیت شناخته شده اما این روز در سالنمای رسمی افغانستان درج نگردیده و از روز 2 اپریل مطابق 13 حمل به عنوان روز کتاب کودک در آن یادآوری نشده بلکه هفته آخر ماه ثور به عنوان هفته کتاب که یک مفهوم کلی می باشد مسجل گردیده است. در افغانستان از روز جهانی کتاب و حق مؤلف تجلیل رسمی به عمل نمی آید و توجه چندانی به وضعیت کتاب و کتاب خوانی صورت نمی گیرد. نویسنده با خواننده و بنگاه نشراتی ارتباط ندارد. آنکه می نویسد هزینه چاپ ندارد و آنکه پول دارد به نویسنده گی و ترویج فرهنگ کتاب خوانی کمتر علاقه می گیرد کتاب فروشان روی بازار آواره گان کتاب به دوشی اند که گاهی به بهانه اعمار گلبهار سنتر در گردو خاک گم می شوند و زمانی به خاطر احداث مجتمع بزرگ داود زی از این نقطه به آن نقطه شهر رانده و کوچ داده می شوند. کتاب خانه مرکزی پایتخت در یک عمارت کهنه و از شرایطی به میراث مانده که شهر کابل چند صد هزار نفر نفوس داشت در حالیکه اکنون نفوس شهر به چند میلیون می رسد. در نواحی شهر کابل کتاب فروشی های بزرگ وجود ندارد و کتاب فروشان شهر در دکان های کانتینری در جوی شیر با شرایط دشوار قرار دارند. کارته، جاده و خیابانی به نام کتاب در شهر کابل مسمی نشده و کتابفروشی قدیم در حال فروریختن است و مهمتر از همه به حق مؤلف احترام گذاشته نمیشود و هر روز ده ها اثر بدون اجازه مؤلف و یا دارندگان حق چاپ در جوی شیر تجدید چاپ می شوند، در تازه ترین مورد آقای حشمت خلیل غبار فرزند مؤرخ شهیر کشور میر غلام محمد غبار به خاطر تجدید چاپ بی مجوز کتاب افغانستان در مسیر تاریخ توسط آقای کاظم کاظمی شکایت نمود. دولت باید بخاطر ترویج فرهنگ مطالعه، احترام به حق مؤلف و کمک به نویسنده گان در زمینه های ذیل توجه کند :
1- کتاب خانه مرکزی پایتخت باید به معیار کتابخانه های مرکزی پایتخت کشور های همسایه در یکی از نقاط خوش آب و هوای شهر کابل احداث گردد و با عالی ترین امکانات عصری مجهز شود .
2- در هر ناحیه یک کتاب خانه بزرگ تاسیس شود که با امکانات عصری مجهز باشد .
3- کلوپ های مطالعه با فضای آرام در نقاط مختلف شهر کابل ایجاد گردد.
4- در تمام ولایات افغانستان کتاب خانه های بزرگ با نقشه معیاری واحد و مجهز با وسایل و امکانات عصری احداث گردد .
5- غرفه های کتاب فروشی در تمام خیابان های شهر گذاشته شود.
6- به نویسندگانی که توان چاپ آثار شان را ندارند سهولت چاپ فراهم شود.
7- به چاپ کتابها و مجلات اطفال به شکل رنگه و در کاغذ عالی توجه شود و این کتابها و مجلات حداکثر به قیمت (10) افغانی به فروش برسد .
8- به رشد و انکشاف کتاب خانه های شخصی توجه شود و مساعدت های ممکن با کتاب داران شخصی صورت گیرد .
9- یک جاده یا خیابان بزرگ به نام جاده یا خیابان کتاب در نقاط مرکز شهر کابل ایجاد گردد و کتاب فروشان بزرگ در آن به فعالیت آغاز نمایند .
10- قانون کاپی رایت مرعی الاجرا گردد و با کسانیکه خودسرانه و بدون اجازه آثار دیگران را چاپ می نمایند برخورد قانونی صورت گیرد.
برای گذار از فرهنگ خشونت و بربریت به فرهنگ مدنیت ترویج فرهنگ مطالعه و تشویق نسل جوان به عادت گرفتن با کتاب از اهمیت بزرگ برخوردار می باشد. جوامعی به اوج رشد و ترقی رسیده اند که نسل جوان را با کتاب و مطالعه انس داده اند .
هر گاه دولت سرمایه داران خصوصی و شایقین فرهنگ و معنویت را در این عرصه به فعالیت سود مند تشویق و حمایت نماید، شاید بسیاری فروشگاه های اموال تقلبی جاده ها و فروشگاه ها جای شان را به فروشگاه های پرمنفعت و سودمند کتاب خالی نمایند که در آن جوانان با اشتیاق و علاقه فراوان به جستجوی کتاب های مورد علاقه ایشان مصروف گردیده مفکوره ساختمان ، انکشاف، بازسازی، ترقی، صلح، دوستی، برادری و همبسته گی منبعث از این فضا نسل برومند آینده را آماده همدیگر پذیری و اعتلا عمران و طن سازد .Ÿ

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

یک زن و هـــــــزار سودا –

7

آوریل 21, 2015
شماره ( 223) چهارشنبه (2) ثور ( 1394) / ( 22 ) اپریل ( 2015)
Barbara Walters Honored With A Star On The Walk Of Fame
نوشته : باربارا والترز
مترجم : محمود طلوعی
سراب خوشبختي
سرگذشت و سرنوشت غم انگيز دو زن نامدار
من در دوران طولاني گزارشگر ي و برنامه سازي براي تلويزيون، براي مصاحبه با دو زن بيش از هريك از رؤساي جمهور آمريكا و رهبران كشورهاي مختلف جهان تلاش كردم. ملاقات و مصاحبه با گريس كلي ستاره زيباي سابق سينماي آمريكا و ملكه موناكو پس از قريب شش سال تلاش و پيگيري عملي نشد، كه تنها مصاحبه اين دو زن زيبا و محبوب و نامدار در برابر دوربين تلويزيون بود، ولي با وجود ملاقات و گفتگوي خصوصي با پرنسس دايانا موفق به انجام مصاحبه تلويزيوني با او نشدم . در واقع قول اين مصاحبه را از او گرقته بودم كه پرنسس در يك سانحه اتومبيل در پاريس در گذشت و امكان انجام اين مصاحبه كه مي توانست بسيار جالب و هيجان انگيز باشد فراهم نيامد .
گريس كلي ، كه مي توان از او به عنوان تنها پرنسس آمريكا نام برد ، در سال 1956 هنگامي كه در اوج شهرت خود به عنوان يك ستاره سينما بود، در يك مجلس مهماني با پرنس راينر وارث تاج و تخت موناكو آشنا شد. پرنس جوان به اين ستاره زيبا و مشهور هاليوود كه دوسال قبل از آن به دريافت جايزه «اسكار» به عنوان بهترين هنرپيشه زن نايل شده بود، دل باخت و از او تقاضاي ازدواج كرد. گريس كلي تقاضاي پرنس را پذيرفت و مراسم عروسي آنها كه يكي از باشكوه ترين عروسي هاي قرن بود، در سال 1956 برگزار گرديد.
موناكو اميرنشين كوچكي در قلب اروپا و جنوب فرانسه در ساحل مديترانه است، كه مساحت آن از دو كيلومتر مربع تجاوز نمي كند.
شهرت اين كشور بيشتر به خاطر كازينو معروف آن و منبع اصلي در آمد مردم آْن توريسم مي باشد . موناكو هر سال پذيراي ميليون ها توريست از سراسر جهان است، كه بيشترين آنها را ميليارد ها و ميليونر ها تشكيل مي دهند كه به اصطلاح « مثل ريگ پول خرج ميكنند» و در آمد سرانه مردم موناكو، از بالاترين سطح در آمد سرانه در جهان به شمار مي آيد.
گريس كلي پيش از ازدواج با پرنس راينر دلباختگان زيادي درميان هنر پيشگان معروف هاليوود داشت كه ازآن جمله مي توان از « ويليام هولدن » و « كلارك گيبل» و « بينگ كراسبي» و «ري ميلاند» نام برد، واگر ازدواج او با پرنس راينر سر نمي گرفت بدون شك همسر يكي از مشهور ترين هنر پيشگان سينمامي شد. پس از ازدواج با پرنس راينر هم گريس كلي همچنان در رسانه هاي جهان مطرح بود و تولد هر يك از سه فرزند او ( دو دختر و يك پسر) در صدر اخبار خبرگزاري هاي بين المللي قرار گرفت .باوجود اين گريس پس از آن كه عنوان ملكه موناكو را به دست آوزد زندگي اجتماعي بسته اي داشت و شايد برخلاف ميل خود از تماس و گفتگو با رسانه ها پرهيز مي كرد . من از اپریل دهه 1960 كه چهره سرشناس در شبكه هاي تلويزيونني آمريكا بودم ُ، براي انجام يك مصاجبه تلويزيوني با پرنسس گريس تلاش مي كردم و نامه هاي متعددي براي جلب موافقت وي با اين مصاحبه به نشاني او در موناكو مي نوشتم. دفتر ملكه موناكو با يك پاسخ كوتاه انجام اين مصاحبه را به فرصت مناسب تري موكول مي كرد و در واقع مودبانه با تقاضاي من پاسخ منفي مي داد. ولي من هر سال تقاضاي خود را تكرار مي كردم تا اين كه سرانجام در ماه اگست سال 1966 ده سال پس از ازدواج گريس كلي ، در حالي كه او صاحب سه فرزند شده بودو يكي از آنها وليعهد ووارث تاج و تخت موناكو به شمار مي ُآمد ، ار دفتر پر نسس به من اطلاع دادند كه با تقاضاي من موافقت شده است و مي توانم براي انجام مصاحبه به موناكو بروم . اين اولين مصاحبه تلويزيوني گريس كلي پس از از دواج به شما مي آمد و با محبوبيت او در ميان مردم آمريكا موفقيت بزرگي برای من به شما مي آمد .
مصاحبه من با پرنسس گريس، همانطور كه پش بيني مي شد، از موفق ترين برنامه هاي تلويزيوني من بود. نوار اين مصاحبه را براي نوشتن خاطر اتم مرور كردم و قسمتي از پرسش هاي خود و پاسخ هاي پرنسس گريس را عينا در اينجا نقل مي كنم:
باربارا: خيلي از مردم تصور مي كنند كه يك پرنسس روزها تاظهر مي خوابد. صبحانه اش را در رختخواب صرف مي كند . نديمه ها و خدمتگاران متعددي در اختيار او هستند و پرنسس در تمام روز و شب دست به سياه و سفيد نمي زند . آيا زندگي شما واقعا همين طور است كه من توصيف كردم؟
گريس : مردم غالبا در مورد زندگي من خيالپردازي مي كنند. واقعيت اين است كه زندگي روزانه من تفاوت زيادي با زنان ديگر ندارد. من هم وظايف و مسوليت هايي دارم و هرروز بايد كارهايي انجام بدهم و علاوه بر آن باید از فرزندانم مراقبت كنم.
باربارا:آيا زندگي شما ، با روزگار قبل از ازدواج با پرنس راينر ، هنگامي كه ستاره سينما بوديد تفاوت زيادي كرده است؟ آيا فكر نمي كنيد اگر در هاليوود مي مانديد و با يكي از هنرپيشگان سينما ياكسي در صنعت سينما ازدواج مي كرديد، شيوه متفاوتي در زندگي داشتيد؟
گريس : بلي. فكر مي كنم زندگي من خيلي با امروز فرق مي كرد. در آن زمان زندگي خصوصي من مربوط به خودم بود و آزادي هاي بيشتري داشتم. ولي امروز زنده گي خصوصي من هم تابع مقرراتي است و بيشتر در معرض ديد عموم قرار دارم .
باربارا : وقتي از آمريكا به اينجا آمديد چطور توانستيد خود را با شرايط جديدي زندگي به عنوان يك پرنسس تطبيق بدهيد ؟
گريس : خيلي هم آسان نبود. تغييرات بزرگي رخ داد. يك فرهنگ متفاوت، آداب ورسوم متفاوت و يك زبان متفاوت . من كمي فرانسه مي دانستم ، ولي نه زياد. مي توانستم به زبان فرانسه سوالاتي بكنم ، ولي غالبا جوابي را كه مي شنيدم درست نمي فهميدم.
باربارا : آيا يك شوهر اروپايي بايك شوهر آمريكا يي فرق زيادي دارد؟ يا يك مرد اروپايي با يك مرد آمريكايي متفاوت است و به طور مثال فرق پرنس راينر با برادران شما چيست؟
گريس: فكر مي كنم تفاوت زيادي وجود دارد. يك شوهر اروپايي مطلقا رييس خانواده است ، ولي در آمريكا زن و مرد سهم مساوي در زندگي زناشويي دارند. يك زن آمريكايي خيلي راحت مي تواند نظري مخالف نظر شوهرش در برابر ديگران ابراز كند، ولي من هرگز نديده ام كه در اين جا زني نظري مخالف شوهرش در انظار عموم ابراز نمايد.
باربارا: آيا در اوايل ازدواج ، شما به خودتان اجازه مي داديد كه نظري مخالف شوهرتان ابراز كنيد؟
گريس: من مشكل زيادي در رابطه با شوهرم نداشتم و فكر مي كنم آنچه بيشتر به تفاهم متقابل ما كمك كرد معتقدات مذهبي مشترك ما بود. من تصور مي كنم همين پيوند مشترك مذهبي به ما كمك كرد تا بر مشكلات ناشي از نفاوت دو فرهنگ فايق شويم .
نكته ظريفي كه در اين بخش از گفتگوي ما و قسمت هاي بعدي بايد به آن توجه كنيم. اين است كه پرنسس گريس هرگز واژه « عشق» را بر زبان نمي آورد. او مي توانست بگويد ، اين عشق و علاقه ما به يكديگر بود كه بر مشكلات ناشي از تفاوت دوفرهنگ فايق آمد ، ولي او فقط به اعتقادات مشترك مذهبي در رفع مشكلات ناشي از تفاوت دو فرهنگ اشاره مي كند . به بخش ديگري از گفتگوهاي خود با پرنسس مي پردازم:
باربارا: من از وسعت كاخي كه شمادر آن زندگي مي كنيد شگفت زده شدم . اين كاخ چند اطاق دارد؟
گريس : من هنوز نمي دانم. فكر مي كنم بيش از دو صد اطاق داشته باشد، درست نمي دانم اين را در جايي خوانده ام. من خودم هنوز تمام قسمتهاي اين كاخ را نديده ام.
اين هم نكته شگفت آوري است كه پرنسس گريس پس از ده سال زندگي موناكو علاقه اي به اين كه كاخي كه در آن زندگي مي كند چند اطاق دارد نشان نداده و رقم دقيق آن را از شوهر ش يا كس ديگري نپرسيده است!. در ادامه گفتگويمان از او پرسيدم رابطه او با مردم اين اميرنشين چگونه است و به عبارت ديگر مردم موناكو درباره او چه نظري دار ند؟ پرنسس گفت كه به نظر او بسياري از مردم موناكو هنوز به او به چشم يك خارجي نگاه مي كنند . او سپس گفت كه همواره خود ر ا يك آمريكايي مي داند. وقتي از او پرسيدم اگر روزي به عالم سينما بازگردد دوست دارد چه نقشي را بازي كند. پرنسس گفت رول « هدا گابلر» را در نمايشنامه « ايبسن» خيلي دوست دارد . نكته ظريف اين كه هدا گابلر قهرمان اين داستان در پرده چهارم آن خودكشي مي كند!…
حال به چند پرسش و پاسخ ديگر از اين مصاحبه توجه كنيد :
باربارا: اگر يكي از دخترهاي شما بخواهد هنرپيشه سينما بشود ، شما مخالفت مي كنيد؟
گريس : فكر مي كنم بلي.
باربارا : چرا؟
گريس: فكر نمي كنيم هيچ مادري بخواهد چنين شغلي را براي دخترش انتخاب كند.
باربارا: ولي شما خودتان اين شغل را انتخاب كرديد. اگر دخترتان ازشما بپرسد « مادر شما اين شغل را براي خودتان انتخاب كرديد، چرامن نكنم؟» چه جواب مي دهيد ؟
گريس: اگر روزي چنين مسله اي پيش بيايد، آنوقت درباره اش فكر مي كنم.
باربارا: پرنسس گريس ، اين آخرين سوال من است و اين سوالي است كه بسياري از آمريكاييان مي خواهند پاسخ آن را از زبان شما ‍بشنوند . آيا شما خوشبخت هستيد؟
گريس: بلي… من در اين جا تا حدودي آسودگي خيال دارم . با وجود فرزندانم احساس خوشبختي و آرامش مي كنم … اززندگي در اينجا از خيلي جهات راضي هستم.
روزي كه اين مصاحبه از تلويزيون پخش شد ، من شگفتي خود را از پاسخ گريس كلي به بعضي از سوالاتم ابراز نكردم ، زيرا نظر خود را ابراز مي كردم قطعا او را ناراحت مي كرد، ولي حالا كه سالها از مرگ پرنسس گريس در يك تصادف اتومبيل گذشته است ، مي توانم بگويم كه من او را زن خوشبختي نديدم. به جواب او به آخرين سوال من دقت كنيد . او در پاسخ اين سوال ساده من كه آيا خوشبخت هستيد ، به جاي جواب ساده « آري» و اشاره اي به اين كه شوهرش را دوست دارد و در كنار او احساس خوشبختي مي كند ، مي گويد« من در اين جا تا حدودي آسودگي خيال دارم » و بعد بدون اين كه اشاره اي به شوهرش بكند ، مي گويد « با وجود فرزندانم احساس خوشبختي مي كنم».
من تصور مي كنم پرنسس گريس بدون اين كه بخواهد تظاهر به خوشبختي در زندگي زنا شويي و عنوان ملكه موناكو بكند ، با صداقت پاسخ مرا داد و وقتي با من خداحافظي مي كرد چشمانش اشك آلود بود . من پاسخ سوال خود را گرفته بودم و نمي خواستم با سوال ديگر ي او را ناراحت كنم.
پرنسس گريس در سال 1982 هنگامي كه همراه دختر هفده ساله اش « استفاني » رانندگي مي كرد در يك سراشيبي تند کنترول اتومبيل را از دست دادو با جراحات عميقي كه پس از سرنگون شدن اتومبيل براداشته بود در گذشت. دخترش استفاني زنده ماند و با رانندگي دچا سكته مغزي شده و كنترول اتومبيل را از دست داد. گريس كلي هنگام مرگ 52 سال داشت…Ÿ
بقيه در آينده

۱۳۹۴ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

کشاورزی در افغانســــتان – 3

 

آوریل 15, 2015
شماره ( 222) چهارشنبه ( 26) حمل ( 1394) / ( 15) اپریل (2015)
منبع: انترنت
چراگاه‌های طبیعی
چراگاه‌های طبیعی افغانستان حدود ۳۰ میلیون هکتار بوده که نصف ساحه این کشور را احتوا نموده‌است. است. چراگاه‌ها ثروت بزرگ ملی و تکیه گاه‌های اصلی رشد مالداری در افغانستان است. چرا گاهای کشورهای پیشرفته اول و انجام داردند؛ و در صورت نیاز تخم علوفه خوب خود پاش می‌دهند. چرا گاه‌ها باید نقشه برداری ساحه مجاز و ممنوعه داشته باشند. زمینهای للمی از چراگاه جدا شوند. کبفیت ساحهٔ نباتی و علفچرها در غذا و حاصل دهی حیوانات تأثیر مستقیم داشته و تابع شرایط جوی و اقلیمی و رشد نباتی همان چراه گاه می‌باشد و بعضی از چرا گاه‌ها بالخصوص در نواحی جنوبی کشور جهت خشکسالی‌ها و چراندن بیرویهٔ دیگران، ماهیت و کیفیت خود را از دست داده‌اند و باید توجه کرد که این چراگاها نباید به خاطر اضافه چراندن حیوانات ازبین بروند. چراگاه‌های پامیر و شمال و مناطق مرکزی از چراگاه‌های طبیعی و همیشگی افغانستان است. چراگاهای افغانستان عموماً در دامنهٔ کوه ها قرار داشته و شکل موسمی را دارا می‌باشند و در ایام بهار چراندن حیوانات در چراگاها شروع شده و نظربه موقعیت جغرافیای و اقلیمی الی ماه عقرب ادامه می‌داشته باشد. هکذا چرا گاه از ساحه بته ئی بلند و جنگل دور نگه داشته شوند. دامنه کوه ها جایگاه چرا گاو گوسفند کوههابرای بز ودشتهای خشک برای شتر مناسب است. گوسفند قره قل حیوان مقاوم در هرنوع شرایط توافق دارد.[۷]
مرغداری
در افغانستان ۵۵۰ نوع پرنده شناخته شده‌است؛ که در آینده ساختن فارمها تربیه ونگهداری این موجودات زیبا درزیبائی کشور می‌افزاید. افغانستان داری تفرجگاه و زیارتهای زیادمی‌باشد که این محلات محل خوب برای رشد و تربیه کبوتر مرغابی و قاز می‌باشد. درشهرکابل مارکیت بنام کاه فروشی است که دران جا پرندگان بشکل محلی تربیه می‌شودولی درافغانستان فارم بزرگ پرندگان وجود ندارد. تربیه کبوتران رنگه وفروش آن در مارکیتهای بزرگ جز اقتصاد آینده کشور خواهدبود. مرغداری: تربیه مرغ بشکل نیمه عصری درافغانستان از سالیان دراز است که مروج است. درین اواخرفارمهای کوچک مرغ درمناطق هرات بامیان کابل وشمالی مروج گردیده‌است. ازاینکه تربیه مرغداری درایران سابقه بیشتر داردافغانهااز وسایل وطرز تربیه ایرانی استفاده می‌کنند. وهکذا یکتعداد وسایل از اطریش نیز وارد می‌گردد. افغانستان دارای ۱۲ میلیون پرنده و مرغ خانگی می‌باشد._(fao 2003) فعلاً وارد کردن مرغهای یخچالی تحت نام بازار آزاداز خارج وارد می‌شود که بالای مرغداران تأثیر نموده‌است. افغانستان دارای مرغهای خانگی، مرغابی، قاز، کبک زری وفیل مرغ قوی اند. با ازدیاد ساختن این مرغان در فارمهای بزرگ امید است غرض بهبود شرایط اقتصادی آن.
گلداری
مردم افغانستان از زمانه‌های خیلی قدیم با گل آشنائی داشتن؛ که می‌توان نوعیت گلهارا درسکه ها، مجسمه ها، میناتوری، کندن کاری روی اجسام نقاشی دریافت. گلهای افغانستان به ۳ دسته یعنی درختی بته وعلف تقسیمات شده‌است؛ که درختی آن سنجد واکاسیا ونوع بته ئی آن ارغوان، گلاب و مرسل و فرشی آن پتونی فلاکس، همبری، امیری، آدم چیره وغیره نام برد. بیشتر از ۲۰۰ نوع گل درافغانستان موجود است. در آینده برای استحصال عطر و زنبورداری ورنگ درآمد خوبی برای افغانستان خواهد بود. فعلاً کدام کمپنی تولید گل وجود ندارد. سازمان ملل درین اواخر برای دهاقین هرات کشت زعفران را ترویج می‌نماید. مدتی کشور آلمان درصفحات شمال تربیه گل پتونی را ترویج می‌نمود. سایر گلها مارکیت ندارد در صورتیکه مارکیت خارجی وجود داشته باشد مردم به کشت گلها اقدام خواهند ورزید.[۸]
نباتات طبی
یکی از اقلام صادراتی افغانستان را نباتات طبی تشکیل می‌دهد؛ که سالانه ۲۰ -۲۲ میلیون دالربدست می‌آید. در جهان ۳۲۰۰۰۰ نوع نبات وجود دارداز جمله ۲۵۰۰۰ نوع نبات درافغانستان موجود اند. از جمله ۵۰۰ نوع آن شناسائی شده‌است.۳۰۰ نوع نبات طبی قابل استفاده می‌باشد. از جمله ۴۵ نوع آن ارزش تجارتی دارد. ۶ نوع آن عمدتاً صادرمی‌شود که عبارتند از هنگ، زیره، شرین بویه، ایارلنگ، اسپند، تخم کوکنار وهکذا گنده فیروزه، ترکیب موم لائی، چاسکو اسفرزه، زعفران، خاکشیر، ساکو دانه نیز از اقلیت صادرات این کشور می‌باشد. ازاینکه مردم درین ۳۰ سال طور غیر فنی این نباتات با ارزش را خودسران قطع نموده‌اند. محصولات این نباتات خیلی پائین آمده‌است. فعلاً دولت افغانستان در ده ولایت قطع یک تعداد نباتات طبی را ممنوع قرار داده‌است.[۹][۱۰]
تربیه ماهی
قبلاً پروژه‌ای بند برق درونته، سروبی، کجکی، کوکچه وغیره نه تنها بمنظوراستحصال برق بلکه به مقاصد مختلفه اعمار گردیده بود. از جمله تربیه ماهی نیز بوده‌است؛ ولی پس از جنگها بندها و حوضهای ماهی از بین رفته‌است و ضرورت به احیا دارد. درین اواخر دولت فرانسه در گلبهار کنار دریای پنچشیر به ارزش ۲۵۰۰۰۰ دالر فارم تربیوی ماهی را ایجاد و به بهره‌برداری سپرده‌است. فعلاً کدام پروژه بزرگ ماهی در دست نیست. دره‌های افغانستان دارای آبهای شیرین می‌باشد در صورت ساختن حوضهای بزرگ تربیه ماهی درکنار دریاها میلیونها دالر عواید بدست خواهد آمد. دوشرکت کانادای فعلاً در احیا وباز سازی کانالها کار می‌نماید.[۱۱][۱۲]
نباتات نشه آور
کشت تریاک در۳۴ ولایت افغانستان مروج است. در زمان ظاهر شاه کشت این ماده از ۱۲۰۰ تن زیاده تجاوز نمی‌کرد. در آن زمان ترافیک پاکستان بود. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی کشورهای آسیای میانه ترافیک این ماده گردید. این ماده مافیای دولتی را با خود داشته شبکه‌های آن تا اروپا و آمریکا رسیده‌است. قاچاقچیان فعلاً کشتی راه آهن هواپیما وکشتی زیر دریای را در اختیار دارند. فعلاً حاصلات تریاک الی ۴۰۰۰ تن می‌رسد که ازین مدرک ۴٫۴۹ بیلون دالر عواید بدست می‌آید. این نبات اب زیاد را درکار ندارد. حاصلات این نبات دریک هکتار۲۹٫۲کیلو می‌باشد.[۱۳][۱۴] چرس (کنه بیس). این نبات الی سالهای ۱۹۹۲ صرف در مزارشریف زرع می‌گردید. پس از ۱۹۹۲کشت این نبات ازدیاد پیدا نمود. فعلاً در۱۷ ولایت افغانستان زرع می‌شود. حاصلات آن دریک هکتار۱۴۵ کیلو دریک جریب ۱۴٫۵ کیلو است. تولیدات این نبات درسال ۲۰۱۰ ۱۵۰۰-۳۵۰۰ تن تولید گردید. قیمت تولید یک هکتاربه ۳۳۴۱ دالر آمریکائی می‌شود. درسال ۲۰۰۹ مجموع فروشات ۴۳۸ میلیون دالر تخمین گردیده‌است؛ که هرسال صدها هزار خانواده را به تباهی می‌کشاند. بخصوص نسل جوان کشورها را. در اروپا مافیا اولاً جوانان را به سگرت عادت می‌دهند بعداً به چرس بعداً به الکهول و هیروئین.[۱۵]
علوفه جات
علوفه جات منحیث یک بخش نباتات و اساس مواد غذائی حیوانات را تشکیل نموده برای تهیه انرژی بصورت مستقیم به حیوانات وبشکل غیرمستقیم بالای انسانها ضروری می‌باشد. علوفه جات بدوقسم اند یکساله مانند شبدر، رشقه، گلزرد شبدر، شبدر ایرانی شبدر دورگ وماشک گل خوشه وعلوفه جات دوساله مانند رشقه، اسپری، شبدرشیرین و شبدرقرمز می‌باشد. علوفه از برگ دانه و شاخه بسیاری نباتات ساخته می‌شود. ازبرگ و ساقه نخوداز ساقه ارزن از برگ جوار از رشقه وشبدر تمامی حصه نبات استفاه می‌شود.[۱۶]
نباتات اصلی افغانستان
در هرکشور که یک نبات بشکل خودروی وجود داشته باشد. آن کشور مادر اصلی نبات می‌باشد؛ که می‌توان از لوبیا یکنوع، زردک زرد، پسته سیب، بادام ۶۴ نوع انگور که سازمان غذائی ۹۶ نوع اعلان نموده، نخود، پنبه وسیرمی‌باشد. البته افغانستان مادر یکتعدادنباتات خودرو جشرات و حیوانات وحشی نیست مثلاً درخت جلغوزه در آسیا صرف درافغانستان است ولی این درخت در آمریکا جنوبی است. وهم نباتات دیگر هم مانند درانجا وجوددارد. (۱۵) ودلیل آن اینست که در زمین ۲۵۰ میلیون سال سابق یک خشکه وجود داشته‌است. باد، دریا و پرندگان درانتقال تخم نباتات از یک محل در محل دیگر دارای اهمیت است

۱۳۹۴ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

یک زن و هزار سودا – 6

 

آوریل 8, 2015
شماره ( 221) چهارشنبه ( 19) حمل ( 1394)/ ( 8) اپریل ( 2015)
Barbara Walters Honored With A Star On The Walk Of Fame
نوشته: باربارا والترز
مترجم : محمود طلوعي
كمتر از يك سال پس از مصاحبه با نيكسون در كاخ سفيد ، د ر سفر تاريخي نيكسون به چين كمونيست در فبروري سال (1972) در هييت مطبوعاتي و گروه گزارشگران تلويزيوني همراه او به چين رفتم. سفر نيكسون به چين ، كه به بيش از بيست سال قطع رابطه بين دو قدرت بزرگ جهان خاتمه داد، به گفته خود نيكسون مانند سفر انسان به ماه نقطه عطفي در تاريخ جهان بود . نيكسون اولين رييس جمهور آمريكا بود كه به شوروي سفر كرد و باب تازه اي در روابط امريكا و بزرگترين قدرت رقيب آمريكا در آن تاريخ گشود . اين مرد كه به محافظه كاري و عقايد و احساسات ضد كمونيستي شهرت داشت ، همچنين شهامت آن را داشت كه به جنگ بي حاصل و پر هزينه و پر تلفات آمريكا د ر ويتنام پايان دهد و پاي آمريكا را از گرداب اين جنگ بيهوده وبي ثمر بيرون بكشد. آمريكا در جنگ ويتنام متحمل نخستين شكست نظامي خود در يك جنگ خارجي شد واين كشوررا به كمونيست ها واگذاشت، ولي به عقيده بسياري از كارشناسان نظامي، آمريكا در صورت ادامه اين جنگ متحمل تلفات و خسارات و بدنامي بيشتري مي شد و قبول شكست و عقب نشيني از اين كشور جسارت و شهامتي مي خواست كه فقط از نيكسون ساخته بود .
شبكه هاي تلويزيوني آمريكا معروفترين و قوي ترين خبرنگاران و برنامه سازان خود را براي همراهي نيكسون در سفر تاريخي به چين برگزيده بودند.((والتركرونكايت)) از (CBS) (تدكاپل) از (ABC) و ((جان چانسلور)) از (NBC) از آن جمله بودند . بقيه تيم گزارشگران تلويزيوني نيز جز من از مردان بودند واز اين جهت حضور من در اين ميان بيشتر جلب توجه مي كرد .گزارش هاي من به طور زنده از طريق ماهواره در برنامه صبحگاهي من تودي ( امروز) پخش مي شد و با سيزده ساعت فاصله زماني بين پكن و نيويورك ، وقايع عمده اي كه د ر طول شب آمريكا و روز چين رخ داده بود در نخستين ساعات بامداد به نظر بينندگان برنامه هاي من مي رسيد.
امروز چين يك ابر قدرت جهاني و بزرگترين شريك تجاري آمريكا است و كالاهاي چيني بازارهاي آمريكا را تسخير كرده است ، اما هنگام سفر نيكسون به چين ، با اختناق و كنترل اطلاع رساني در آن كشور بسياري از چيني ها نامي از نيكسون نشنيده بودند. مائو و رهبران ديگر چين نيز نسبت به نيكسون و مقاصد واقعي آمريكا از نزديكي به چين با نظر ترديد و سوظن مي نگريستند . استقبال از نيكسون هم خيلي رسمي و محدود بود و از رهبران عمده چين جز (( چوين لاي )) نخست وزير سالخورده چين كسي در فرودگاه پكن حضور نداشت . خيابان هاي پكن نيز هنگام عبور نيكسون و همراهان خالي از جمعيت بود، در حالي كه چند ماه قبل از آن براي استقبال از (( هيلاسلاسي )) امپراتور اتيوپي ( حبشه ) بيش از سيصد هزار نفر در خيابان ها گرد آمده بودند!
يكي از ويژگي هاي سفر نيكسون به چين ، كه يخ روابط آمريكا و چين را شكست و زمينه را براي گسترش سريع روابط دوكشور در سال هاي بعد فراهم ساخت ، توجه خاص نيكسون به گروه خبرنگاران و گزارشگران تلويزيوني بود. به عقيده گروه مطبوعاتي كه در اين سفر همراه نيكسون بودند، سفر نيكسون به چين بيشتر يك ((شو تلويزيوني)) بود و نيكسون مي خواست در سال انتخابات رياست جمهوري در آمريكا از نقش روز افرون تلويزيون در هدايت افكار عمومي مردم آمريكا به نفع خود استفاده كند . نيكسون از مطبوعات آمريكا كه غالبا لحن انتقادي نسبت به سياست هاي او داشتند ، دل خوشي نداشت . و مي دانيم كه اين مطبوعات آمريكا بودند كه با وجود پيروزي نيكسون در انتخابات سال 1972، ماجراي استراق سمع در كنوانسيون حزب دمكرات در ساختمان ((‌واترگيت )) را به يك رسوايي بزرگ تبديل كردند و نيكسون را وادار به استعفا از مقام رياست جمهوري آمريكا نمودند.
در طول سفر نيكسون به چين ، كه يك هفته به طول انجاميد، من بيش از اعضاي ديگر هيت مطبوعاتي و گزارشگران تلويزيوني به نيكسون و خانم نيكسون و هنري كيسينجر مشاور امنيت ملي رييس جمهور نزديك بودم و همين امر موجب حسادت و گاه دشمني و نفرت همكاران نسبت به من شد. تمام برنامه هاي اورا مختصرا من گزارش مي كردم . اما آنچه بيشتر حسادت و دشمني همكاران را نسبت به من بر انگيخت، علاقه و توجه خاص كيسينجر به من بود. كيسينجر كه مبتكر اصلي برقراري رابطه با چين و تهيه مقدمات سفر نيكسون به چين بود، مرا در جريان بعضي مسايل پشت پرده كه ديگران از آن اطلاع نداشتند قرار مي داد و در برنامه هاي من همواره مطالبي درباره اين سفر براي نخستين بار منتشر مي شد ، كه خشم همكاران را بر مي انگيخت . كيسينجر براي خريد از فروشگاه هاي چيني هم مرا همراه خود مي برد كه به شايعاتي درباره روابط من با او دامن زد ، در حالي كه كيسينجر مي خواست برا ي خريد هدايايي برای دوستان خود با من مشورت كند و همراهي من با اود در خريد هايش دليلي جز اين نداشت.
در اينجا بدنيست ياد آوري كنم كه در نظام بسته كمونيستي چين در آن زمان ، در پكن و شهرهاي بزرگ ديگر چين يك فروشكاه زنجيره اي دولتي به نام (( دوستي ))‌مخصوص خارجي ها داير شده بود.
در اين فروشگاه ها كه شبانه روز ي و بيست و چهار ساعته داير بود، شما مي توانستيد گرانترين و لوكس ترين كالاها را تهيه كنيد و از جمله اقلامي كه به ياد دارم يك گردن بند زمرد به قيمت بيست هزار دالر و انگشتري به قيمت چهار هزار دالر آن روز بود.
درروزهاي آخر سفر چين ، ضمن گردشي در ديوار معروف چين ،نيكسون از برنامه هاي من و گزارشي كه شب قبل فرستاده بودم تقدير و تشكر كرد ووقتي از او پرسيدم چگونه از اين برنامه ها كه در آمريكا پخش مي شود اطلاع يافته است ، گفت هرروز گزارش گزيده مطالبي كه در رسانه هاي آمريكا يي درباره سفر او به چين منتشر مي شود به نظر او مي رسد و هرروز به برنامه هاي من در باره اين سفر هم اشاره مي شود. نيكسون در مجلس ضيافتي هم كه چوين لاي نخست وزير چين در آن حضور داشت مرا به عنوان يكي از بهترين گزارشگران و برنامه سازان تلويزيوني به چوين لاي معرفي كرد.
من به يكی از آرزوهاي خود در سفر چين دست نيافتم و آن ملاقات و مصاحبه با خانم (( چيانگ)) همسر مائو بود. خانم چيانگ همسر چهارم مائوتسه تونگ رهبر چين و مقتدر ترين زن چيني بود. خانم چيانگ كه خيلي جوانتر از مائو بود، قبل از ازدواج با مائو هنر پيشه تاتر بود. مائو به خاطر ازدواج با او همسر سومش را طلاق داد و تا پايان عمر گرد زن ديگري نگشت. چيانگ به همسري مائو اكتفا نكرد و به تدريج در راس هرم قدرت در چين قرارگرفت. خانم چيانگ يكي از پيشگامان و گردانندگان انقلاب فرهنگي چين بود كه در جريان آن رقيبان اصلي خود را در هرم قدرت ازميان برداشت و عوامل و برگزيدگان خود را به مقامات حساس حزبي و دولتي چين گمارد. من فقط يك بار او را در يك مجلس رسمي كه در كنار همسرش مائو و نيكسون و خانم نيكسون نشسته بود ديدم و براي انجام مصاحبه اي با او به كيسينجر كه روزانه با رهبران چين تماس داشت متوسل شدم . ولي خانم چيانگ حاضر به مصاحبه نشد. بعد از مرگ مائو در سال 1976، خانم چيانگ كه سوداي جانشيني همسرش را در سر داشت، به كمك عوامل خود در رهبري حزب كمونيست و ارتش چين قصد كودتاو قبضه كردن قدرت را داشت ، ولي مخالفان او هنوز آن قدر قدرت داشتند كه توطيه كودتا را خنثي و خانم چيانگ و عوامل او را دررهبري حزب كمونيست چين غافلگير و دستگير كنند. خانم چيانگ و عوامل او كه به (( گروه چهار نفري )) معروف شدند محاكمه و به اعدام محكوم شدند. عوامل خانم چيانگ اعدام شدند، ولي خود او با يك درجه تخفيف به حبس ابد محكوم شد و در سال 1991 در زندان دست به خودكشي زد.Ÿ
بقيه در آينده