۱۳۹۴ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

سـالروز ارمغــان با تحفۀ ویژه نظریات نویسندگان و علاقمندان

 

ژوئن 16, 2015
شماره ( 231) چهارشنبه ( 27) جوزا ( 1394) / ( 17 ) جون ( 2015)
به بهانه سالروز ارمغان ملی
dsiawash
baktash siawash
yama siawash
bsiawash
IMG_568820140626041854
IMG_0881
IMG_0880
با اشتیاق آماتور یک حرکت داوطلبانه مدنی روز 28 جوزا 1384 (در شرایطی که از زمین و آسمان مانند باران کمک های جهان به رسانه ها می ریخت، بدون استفاده از هیچگونه کمک از هیچ مؤسسه و نهادی) فقط از پول شخصی صاحب امتیاز و با تحرک و دینامیزمی که در وجود همکاران جوان سراغ میشد شماره اول ارمغان ملی از چاپ بر آمد و در شرایطی که در هر کوچه و جاده و خیابان دفتری با استفاده از کمک های جهان آدرس نشریه یی را نشان میداد گردانندگان، شماره اول ارمغان را بدون دفتر و دیوان به شانه خود در یک موتر تکسی دفتر به دفتر و رسانه به رسانه رساندند و تا آن حد با عجله این کار را انجام دادند که چهره بابک سیاووش که آنگاه متعلم دوره متوسطه مکتب بود از فرط شتاب در توزیع سرخ شده بود. از جوزا سال 1384 تا 18 ثور 1385 فقط 4 شماره در وجود فعالیت و کمک داوطلبانه همکاران اقبال چاپ یافت و به تدریج با کمک های حد اقلی در طی 11 سال تا کنون فقط 230 شماره ارمغان به چاپ رسید. آنچه قابل یادآوریست اینکه با راه یافتن ارمغان در فضای مجازی از اقصای خاور تا کرانه های باختر و آنسوی دریاها، علیرغم همه محدودیت ها صدای ارمغان طنین انداز شد و جرئت اخلاقی و قوت معنوی ما را در ادامه این روند تا آن حد افزایش بخشید که اکنون ناهید سیاووش متعلم صنف چهارم و اناهیتا سیاووش متعلم صنف ششم بی صبرانه پس از نشر هر شماره منتظر آن اند که چه مسایلی را برای شماره آینده حروف نگاری نمایند و کاووس سیاووش در حالیکه از صنف ششم مکتب به فعالیت در این نشریه آغاز نمود، اکنون در سال دوم دانشگاه طب بی صبرانه و مشتاقانه در انتظار صفحه آرایی شماره جدید ارمغان میباشد. ما که نه دفتری داریم و نه دیوانسالاری و هیرارشیی روزهای دوشنبه، سه شنبه و چارشنبه هفته را مانند روزهای جشن و نوروز میدانیم زیرا ناهید و اناهیتا با شتاب مصروف حروف نگاری مطالب میباشند، کاووس سیاووش ارمغان را صفحه آرایی می نماید، ارمغان به مطبعه میرود و پس از پیست و پلیت شویی تا مرحله رفتن زیر چاپ آن را تعقیب می نماییم و با دریافت چند نمونه یی از شماره جدید برآمده از چاپ شب را همه اعضای تحریر در خواندن صفحات چاپ شده سپری نموده و از صبحگاهان و قبل از دمیدن شفق ارمغان را بازهم هی میدان و طی میدان دفتر به دفتر و غرفه به غرفه و رسانه به رسانه بدون داشتن حتا توقع یک مانده نباشی و صلاح چای بطور رایگان به خوانندگان تقدیم می کنیم. آنچه ما را در این راه نیرو می بخشد اولاً پوتانسیل و دینامیزمی میباشد که در وجود همکاران بی مدعا و بی توقع وجود دارد که در فضای کار مشترک تا اکنون توانسته اند 2848 مطلب از جمله مطالب ارمغان ملی را به بال فلک آشنای دنیای مجازی انترنت سپرده و در وجود صفحات وبلاگ ارمغان ملی، ارمغان جوانان، ارمغان اطفال، شکوه ها، تویتر ارمغان و فیسبوک ارمغان جهان را با این نشریه از یاد رفته و فراموش و افتاده در یک گوشه خاموش آشنا سازند. ما یکبار دیگر تعهد می سپاریم که در چوکات ارزشهای قانون اساسی و بخاطر دفاع از صلح، مردمسالاری، آزادی بیان و تحکیم پایه های جامعه مدنی با اشتیاق و ذوق روزنامه نگاری شهروندی این قافله را تا آخرین فرد با همین شور و شوق و با همین امکانات حداقل یک اعلان کوچک لنگ لنگان اما استوار با جرس پر طنین به سرمنزل مقصود خواهیم رساند. در پایان از همه مؤسسات، ذوات و فرهنگدوستانی که در چاپ ارمغان طی سالهای متمادی حمایت مادی و معنوی نموده اند اظهار سپاس و امتنان می نماییم.
هیئت تحریر

۳ نظر:

  1. که انسان را به عنوان خلیفه و اشرف مخلوقات خلق نمود است
    این بزرگترین مسولیت وبزرگترین شرافت انسان است که برای تو انسان داده شده است. درصورتیکه در آغاز خلقت حضرت آدم ملائک و فرشتگان از دید نقد به پروردگار چنن بیان داشتند
    خداوندا این آدم. که خلق می کنی باعث خونریزی فساد. و نفاق در روی می شوند
    ولی خدای بزرگ و رحمان جواب داد آنچه که من می دانم شما نمی دانید
    سوال من اینجا است .ای پدر مادر ،خواهر و برادر
    آیا به این مسئولیت و به این مقام و کرامت که خدا برایت داده است فکر.مکنی؟
    وظیفه و مسولیت تو چیست؟
    آیا تو واقیگا خلیفه خدا هستی یا خلیفه مال و داری؟
    آیا تو جانشین خدای رحمان هستی.
    یا جانشین نفس ویشطان.
    اینجا فهمیدم که تمام بشر از شرق تا غرب به دو دسته هستند .
    یا خواب اند یا بد ، یا دلسوز ومهربان اند
    یا بی رحم ظالم. یا راستکار صادق ،یا خدا شناس یا خدا نشناس هستند.
    رازهای بزرگ که فهمیدم که سر نوشت من با اراده رب المالمین است
    یک .امید روشن وهدف در زندگی .
    دو.شناختی خود. که من که هستم، و از کجا آمدم ، وبه کجا می روم؟
    سه. محبت به خدا به مردم
    هر که از برادر خود وخوهر خود نفرت دارد. قاتل است .دروغگو است .آیا قاتل و دروغگو در بهشت خدا جاه دارند
    چهار.من نه تنها فکر می کنم بهترین دختر پدرم هستم .بلکه باور کردم که من جانشین و خلیفه خدا در زمین می باشم
    با احترام سهیلا دولتزی

    پاسخحذف
  2. بلخ
    بلخ تو را دوست دارم .من از تو، تو از من هستی. بلخ تو روزی مادر شهرهای دنیا بودی. تمام رنجدیده ، بی پناهان در آغوش تو پناه می آوردند از سرزمین های دور برای آموختن علم و دانش می آمدند. ودر حضور تو زانو زده و جای پای تو می بوسیدند و درس اول و آخر تو عشق ، مهر، نیکوکاری و کمک به نیاز مندان بود
    راستی
    تو مانند یک مادر مهربان بودی. کوچک بزرگ، زن ، مرد همه در روی بستر آرام ، امیدوار ، می خوابند. وتو یک قسم لالو می خواندی. قلب تو پر از عشق و صمیمیت بود ولی ای مادر نفرین بر دشمنان تو . تو را با وعده های دروغین شان فریب دادند .دارو نداری تو را تاراج کردند .سالها است که مثل یک زن بیوه در کوچه های نمک نشنا سان غریب و سر گردان می گردی. مادر فرزندانت را نیز سر بریدن و کودکا نشان را نیز در کشور های بیگانه هجرت کردن.
    خدا یا ، ای مادر، بجای که قدمی و دستان مقدس تو را بی بوسند ، همه سنگ به دستانشان سنگ با رانت کردند و می کنند . و از راه های دور برای بریدن دستان توبا شمشیر های بنام دین وخدا آمدن و دستان تو را از بدن جدا کردند .مادر ، ای بلخ چرا در سکوتی نگاهم کن. حرف بزن، مادر بر خیز فرزند رنجدیده و بیمار خود را یکبار در آغوش بگیر. راستی مادر ببخش حتی چشمان تو را سر کشیده بردن در موزیم های غداران به تماشا مانده اند . مادر دختر کان زیبا روی تو با مو های درشت سیاه و چشمان آهو شکل خو راک سگان و گرگان شدن و هنوز می شو ند.مادر دوست دارم. مادر دوباره می سازمت.نفرن به دشمنانت. حتی چوب و خاک و سنگ خانه ات را بردن.
    و تو را بار دیگر می سازم فقد توسط ایمام، دعایم، اشکم، و عشقم. ای مادر من بلخ عده ای فرزندان تو نیز محبت و پاکی تو را نیز فراموش کرده به خاطر نام ، نان، قوم خون یک دیگر رامی ریزند .و مثل سگان نمک نشناس سر یک تکه استخوان ، یک موشت خاک بجان یکدیگر افتاده اند .مادر تو مادر بودی و همه فرزندان خود را بدون تبعیض دوست داشتی و دوست خواهی داشت.
    ای بلخیان، مادر من، غرور، کبر، خشونت، زورگوی، رنگ پرستی، قوم پرستی را قبول ندارد مکتب مادر من انسانیت، محبت است.
    دل بدست آر که حج اکبر است از هزاران کعبه یک دل بهتر است
    بلخ ای کعبه راستین من هم کعبه وهم مادر من

    با احترام سهیلا دولتزی

    پاسخحذف