۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

جشنواره جوایز موسیقی تلویزیون آریانا

شماره 59/پنجشنبه 10 جدی 1388/31 دسمبر 2009


بابک سیاووش


دراین اواخر رسانه های تصویری افغانستان دست به ابتکاراتی زده ودر قسمت تشویق هنر وهنرمندان می کوشند که میتوان از برنامه ستاره افغان شبکه خصوصی تلویزیون(طلوع) نام برد و در آخر سال اهدای جوایز به هنرمندان سینما از طریق همین شبکه صورت گرفت.به همین سلسله تلویزیون آریانا جشواره اهدای جوایز را به هنرمندان شناخته شده افغانستان آغاز کرده است که دوره ی چهارم آن در شهر هامبورگ آلمان باحضور هنرمندان وفرهنگیان افغانستان برگزار شد.دراین جشنواره فرهاد دریا هنرمند شهیر وسفیر صلح افغانستان لقب بهترین هنرمند سال از مردان را به خود اختصاص داد. بانو نغمه هنرمند پر آوازه زن لقب بهترین هنرمند سال از زنان را به خود اختصاص داد.به همین سلسله افتخار بهترین آهنگ سال به تواب آرش، بهترین ویدیوی سال به ولی حجازی، بهترین آلبوم وآهنگ حماسی به جاوید شریف، بهترین تازه کار از زنان بانو غزل سادات، ازمردها شکیب عثمانی، بهترین آهنگ آرام به بانو مژده جمال زاده، بهترین محلی خوان میرمفتون و بهترین جوره هنری حفیظ علی وخانمش دیو یانی علی وهمچنان لقب یک عمر شایستگی درهنر را به ظاهر هویدا,ارمان, مددی, گل زمان,بانوافسانه و جایزه ستاره موسیقی را به رحیم مهریار وبانو پرستو وجایزه های افتخار به نذیر خارا ,شریف ساحل و لطیف ننگرهاری اهدا گردید.اما قسمیکه این جشنواره در سال پار نیز دایر گردیده بود در این جشنواره از بسیاری هنرمندان افغانستان هیچ یاد نشده و نیزازهنرمندان جوان تازه کار داخل افغانستان نامی برده نشد، بعضی مردم میگویند اگر چنین جشنواره های در داخل افغانستان وبا حضور مردم دایر شود لذت دوچندانی خواهد داشت.اما به هر حال تدویر این جشنواره از سطح یک تلویزیون خصوصی کار بزرگی است، وزارت اطلاعات وفرهنگ افغانستان که یک ارگان دولتی است هیچ توجهی به این امر نکرده، هنرمندان افغانستان در داخل با امکانات اندک به کار های بزرگی دست میزنند مردم افغانستان امیدوارند که وزارت اطلاعات فرهنگ با دایر کردن همچو جشنواره ها از هنرمندان و فرهنگیان، اهل فرهنگ را حمایت کند وآنان را به کشور دعوت نماید.Ÿ

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

پیام رسای یک هنرمند

شماره 58 یکشنبه 22 قوس /13 دسامبر2009میلادی
خانم خورشید نور یکی از هنر پیشه گان موفق، منور و شایسته سینما، شخصیت است که هر کرکتر برایش پیشنهاد یا سپرده میشد، نقش را در درامه های رادیویی، نمایشات تیاتری، تلویزیونی و فلم های هنری سینمایی، عالی و موزون بازی کرده میدرخشید. اگر از همه سینماگران و هنر پیشه گان دو دهه قبل بپرسید که خورشید نور چگونه یک شخصیت بود و هست و توانایی اش را در اجرای نقش بکدام پیمانه تبارز میداد، همه از او به بزرگی یاد میکنند که توجه خوانندگان را به نظریات هنرمندان و مصاحبه با ایشان جلب میکنیم: ابوسلیمان
انجنیر لطیف احمدی کارگردان و رییس افغان فلم با لبخندی از رضایت گفت:«خورشید نور از جمله اکتریس های چیز فهم، با درک و مؤفق است که بانوان، زنان و هنر پیشه ها، مهارت های خانم خورشید نور را تمجید مینمایند و حرکات جدی و بجای او اسباب آموزش آنها شده است، چون خورشید، نقش را با صمیمیت و جرئت بازی میکند.» تیمور حکیمیار یکی از کارگردانان سینما و رییس فرهنگ، بنیاد فرهنگ و جامعه مدنی خورشید نور را شخصیت صاحب درایت و حاکم در اجرای نقش میداند و دلیل میآورد که نقش سپرده شده را قبل از قبل مورد مطالعه و شناسایی قرار میداد، این عمل او یگانه راز مؤفقیتش بشمار میآید. آقای حکیمیار در فلم سینمایی (عشق من، میهن من) از ساخته مرحوم توریالی شفیق، (سفر) از کارگردانی های سعید اورکزی و (اراده) از موسی رادمنش همبازی میداند خورشید نور را از جمله زنان منور، شایسته و دانسته که هیچ گاهی نقش را کوچک نشمرده و به عظمت کارش پرداخته میداند. خانم یاسمین یارملکه خود در زمره هنر پیشه گان موفق سینماست، خورشید نور را چهره سر شناس و ممتاز تیاتر و سینما میداند، در فلم سینمایی (حماسه عشق) ساخته انجنیر لطیف، در باره همبازی شدن با او ابراز نظر میدارد که خورشید جان نور، با من و صابره جان صمیمانه رفتار داشته میگفت: عزیزانم، اجرای نقش را باید دانسته و با جرئت تمام به اجرا گرفت تا طرف انتقاد کارگردان قرار نگیریم، این شیوه را من تا هنوز در کارهای هنری ام با دقت فراوان به کار می بندم و خاطرۀ خوش از خورشید جان در ذهنم روشن است.» مدتی است که خانم خورشید نور با ما از کشور سویدن در تماس میباشد، آرزو دارد برنامه های هنری و فرهنگی اش در کشور تحقق پیدا کند. وی با صدای رسا، پیام موثر و با یک حالت خاص که ویژه هنرمندان مقتدر است توضیح داد: نخست احترامات من و دیگر زنان افغان مقیم کشور سویدن و همراهان سفری که در لندن داشتیم را تقدیم مسوول نشریه غیر حزبی، آزاد و ملی ارمغان ملی و تیم همکارشان مینمایم که مطالب شان بیان خردمندانه مطابق خواست مردم و نیاز زنان است، موفقیت روز افزون مقدم راه شان. دیگر صدای خود را رسا تر بلند میکنم و پیام هایی دارم تا به آن توجه صورت گیرد و تحقق یابد. ابوسلیمان: خانم خورشید نور لطفاً در زمینه بیشتر توضیح بدهید؟ خانم خورشید نور با صدای موزون، مصممانه افزود: من و عده دیگر از زنان منور افغان، همصدا هستیم و میکوشیم که زنان افغان دیگر در حاشیه باقی نمانند، تجارب تلخ روزگار نشان داده که دولتمردان و سیاسیون همیشه با طرح ها و استراتیژی خاص، مردان را در تعین سرنوشت مطرح ساخته اند، ولی زنان را دایماً در حاشیه و ردۀ دوم قرار میدهند. ما صدای خود را بلند کردیم تا گوش های شنوایی را به شنیدن صدای رسای مان دعوت کنیم، همچنان پیام هایی داریم تا حکومت جدید سعی بدارند و دیگر اجازه ندهند در خارج، افغانستان و مردم آن را وارونه جلوه کند، یعنی اینکه افغانستان کشوریکه دایماً در آن آتش جنگ و خشونت زبانه میکشد مردم بعضاً در نتیجه جنگ دارای روحیات خشن و بی رحم دیده میشوند، گر چه ما از واقعیت تلخ چند دهه قبل میدانیم که حاکمان دیو، دد و کین، جنگ را در کشور با فرهنگ سیاه آن وارد کردند و کشور به ویرانه مبدل و دار و ندارش به باد فنا رفت، جنگسالاران حکمروایی کردند، گذشت، حال افتخار داریم که در کشور عزیز ما مطبوعات وجود دارد، رسانه ها به کارشان ادامه میدهند، حکومت جدید در حال شکل گیری است، قحط رجال نیستیم، بی ارزشی و امن گسترده است. با وجود همه مشکلات دیگر مردم ما (زن و مرد) بیدار اند و احساس مسوولیت میکنند تا دیگر در گرو گروهی نباشیم بر ما حاکم نباشند، منافع ملی در سرخط همه اقدامات تجلی داشته باشد، کار به اهل آن سپرده شود، شایسته سالاری نه تنها در حرف بلکه در عمل پیاده شود، زنان که نیمی از پیکره جامعه اند برای شان موقف و صلاحیت هایی داده شود تا در ارتقأ و پیشرفت سهیم بوده بتوانند حق و دَین خود را در کنار مردان نیکو سرشت ادا نمایند. همچنان همردیف به این صداها و پیام ها پلان دارم به همکاری دوستان خود از زنان خلاق و مبتکر پورتریت فلم ها بگونه مستند تهیه بداریم تا جهان ببیند و توانایی زنان افغان در عرصه های مختلف زندگی با استعدادی که دارند تجلی بیابد و ابتکارات شان با این ساخته ها مایه تعجب و تحسین قرار گیرند. ابوسلیمان: خانم خورشید نور این اقدامات تان را از طریق کدام ارگان میتوانید عملی سازید؟ خانم خورشید میخندد و علاوه میکند: من دوستان خوب و مجرب دارم و این اقدام را از طریق موسسه فلمسازی رادمنش فلم میخواهم به اکمال برسانم، چون آقای موسی رادمنش از زمره سینماگران مستعد ما اند که دوست دارد با دوستان مرووت نماید و ساختار های مشترک را به نیکویی می پسندد. آرزومندیم، شما روزی شاهد افتتاح کار مشترک ما با رادمنش فلم باشید. ابوسلیمان: خانم خورشید نور، از شما نیز سپاس که از نشریه قدر کرده ما را از موضوعات مطلع ساختید، موفقیت همراه باشما. خانم خورشید: امتنان میکنم، سرفراز باشید.Ÿ

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

ورزشکار جوان


شماره 57 دو شنبه 2 قوس 1388 /23نوامبر 2009


به سلسله معرفی استعداد های ورزشی، در این شماره طغرل مصاحبه یی را با احمد سهراب «معروفی» ورزشکار رشته تکواندو انجام داده که توجه خوانندگان را به آن جلب میداریم:

طغرل: لطفاً خود را معرفی نموده بگویید که در کدام رشته ورزش میکنید؟

معروفی: اسم من احمد سهراب «معروفی» است و در انجمن استاد حیدری، در کلپ آریا مدت یکسال میشود که تحت نظر استاد ناصر سروری و استاد محمد نظری ورزش میکنم.

طغرل: چه باعث شد که به دنیای سپورت رو آوردید و کی شما را حمایت و تشویق میکند؟

معروفی: من از طفولیت به ورزش علاقه داشتم و آرزو داشتم که یک قهرمان باشم و یگانه کسی که مرا تشویق میکرد برادر بزرگم بود.

طغرل: در کدام مسابقات خارجی اشتراک کرده اید؟

معروفی: هنوز در مسابقات خارجی اشتراک نکرده ام.

طغرل: مشکل عمده شما و سایر ورزشکاران چیست؟

معروفی: مشکل عمده ما نبود امکانات و وسایل ورزشی است.

طغرل: مؤفقیت یک ورزشکار را در چه چیز میبینید؟

معروفی: یک ورزشکار وقتی میتواند مؤفق باشد که بالای خود حاکم باشد.

طغرل: یک ورزشکار باید از کدام صفات بر خوردار باشد؟

معروفی: یگانه صفتی که ورزشکار باید از آن برخوردار باشد اخلاق است.

طغرل: انتظار شما از کمیته ملی المپیک چیست؟

معروفی: انتظار ما از کمیته ملی المپیک اینست که برای طبقه جوان محلات ورزشی بسازند تا جوان ها بتوانند به خوبی ورزش کنند.

طغرل: پیام شما برای جوانان چیست؟

معروفی: آن جوانانیکه ورزش نمی کنند باید بیایند و ورزش بکنند تا صحتمند باشند و از طریق آن یک جامعه صحتمند و کاملتر داشته باشیم. ŸŸ

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

آغاز نمایش فلم مایکل جکسن در سرتاسر جهان







یک فلم که در آن مایکل جکسن هنر مند افسانوی موسیقی پاپ اشتراک کرده با نمایش همزمان در پنج قارۀ دنیا برای بار اول بنمایش گذاشته میشود. نام این فلم(THIS IS IT)است فلمی که شامل تصاویرتمرینات سلسلۀ کنسرتهای پلان شدۀ جکسن در لندن میباشد.جکسن در آخرین مراحل تمرینات کنسرتش بسن ۵۰ سالگی وفات کرد. این کنسرت برای ۵۰ نمایش در ارینای صفر دوی لندن پلانگذاری شده بود.علاقمندی برای این فلم بیحد زیاد است. در نمایش اولی این فلم در لاس انجلس شامل ستارگان وچهره های هنری بشمول چهار برادر جکسن خواهد بود. در سرتاسر جهان صد هاهزار تکت این فلم قبلاً فروخته شده است .Ÿ

۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

صدای زیب گیراست

شماره 55/شنبه 9 عقرب 1388/31 اکتوبر2009
پس از چندین سال هنر دوستان در افغانستان کمپوز «پیمانۀ» شفیع محمد و خان محمد آوازخوانان شهیر پاکستانی را از حنجره گیرای خانم زیب شنیدند که در این روز ها آهنگ سر زبانها بوده و از شبکه های مختلف تلویزیونی و رادیو ها به تکرار به نشر میرسد.زیب و حانیا یک گروپ موسیقی پاپ-راک از کوهات پاکستان میباشند. آهنگ های شان اکثراً به زبان اردو است، اما بعضی اوقات به زبان های پشتو و دری نیز آواز می خوانند.با وجود آنکه فامیل آنها اصلاً از کوهات است، بسیاری از نوارهای شان در لاهور ثبت شده. حانیا در اسلام آباد زندگی میکند و به خاطر هنرنمایی به کراچی نیز میرود. سفر آنها به خاطر تور جهانی در سال 2009 به راه افتاد و اکثراً در خلیج، سند و پنجاب هنرنمایی کرده اند. ایشان خویشاوندان همدیگر میباشند.زیب النسا بنگش و حانیا اسلم زنانی هستند که از سطح کالج به ساختن یکی از بهترین البوم های سال 2007 شان مبادرت ورزیدند. زیب و حانیا در حدود سالهای 2000-2003 دوره کالج را در ایالات متحده پشت سر گذاشتند، زیب اقتصاد و تاریخچه هنر را خواند و حانیا رشته کمپیوتر ساینس و علم انسانشناسی. زیب آوازخوانی را از سن هشت سالگی شروع کرده تحت نظر استاد مبارک علی خان کار کرده و حانیا یک گیتاریست، آوازخوان و کمپوزیتور است.Ÿ
پیمانه بده که خمار استم
پیمانه بده که خمار استم
من عاشق چشم مست یار استم
من عاشق چشم مست یار استم
بده بده که خمار استم
پیمانه بده که خمار استم
چشمت که به آهوی ختن میمانست
رویت به گلاب های چمن میمانست
گل را بکنی ورق ورق بوی کنی
به لاله زار این وطن میمانست
پیمانه بده که خمار استم
پیمانه بده که خمار استم
من عاشق چشم مست یار استم
من عاشق چشم مست یار استم
بده بده که خمار استم
پیمانه بده که خمار استم

۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه

شکوه های هنرپیشه های تیاتر

شماره 53/21 میزان 1388/13 اکتوبر 2009
رحمت الله خوستى د خوست ولايت د خوستى فلم د سينماتوگرافي مسوول:په تياتر کې هلته (په خوست کى) هر ډول مشکلات دى، ځاى نه لرو، ستيژ نه لرو، لباس نه لرو، دولتى معاشات نه لرو، مونږ چه څه ددى دمه ودرولي دى په خپله شخصى پيسو باندې مونږه دغه کار کوو. دلته هم چه راغلى يو مونږه لوړ پورى چارواکى ندى خبر او مونږه نه بى خبره دي چى مونږ څه بايد وکړو، حال دا چى دوى بايد ز مونږ سره کمک کړى واى، د موتر، د تيل، د ترانسپورت دلته راتګ کوم مشکل وى. ز تيره يک شنبه راغلى يم دلته دا چه زه په دى فستيوال کې ګدون وکړم ما سره تقريباً(10)کسه ممثلين دى د(10)کسو ته ما (٥) ورځي په هوتل کې شخصي له جيبه مې ډوډى ورکړيده، اتاق مى هم ورته نيولى ده، خوراک مى هم ورکړى تر څو چى په دى فستيوال کى زه وکولاى شم ښه وځليږم او مقام تر لاسه کړم.
—————————————————-
شیر محمد مرادی سرتیم تیاتر ولایت بغلان:مشکل اساسی ما اینست که فعلاً در ولایت ما به شکل تشویقی از طرف مقامات ولایت و از طرف خود پوهنحی هنرها کمک بودیجه یی که ما بتوانیم بواسطۀ آن چند نفر را دور خود جمع نماییم کمک نشده و ما فعلاً اگر علاقمندی داریم اینها از پول شخصی خود ما است که ما کار خود را به وقت میکنیم چون عشق و علاقمندی به این هنر داریم کار خود را رها میکنیم و از پول شخصی خود مصرف میکنیم که تا در این فستیوال ها اشتراک میکنیم، نظر من اینست که باید از طرف دولت برای تیاتر یک بودیجه مشخصی داده شود و چند نفر اعضایی که در همین رشته بسیار علاقمندی دارند برای اینها یک کمک مالی شود تا اینها کار شخصی خود را رها کنند و به کار هنری ادامه دهند تا این هنر زنده شود.
———————————————————–
سمیه حسن زاده عضو تیاتر ولایت هرات:در تیاتری که خودمان اجراء کردیم سالون درست حسابی نداشتیم که بتوانیم درست اجرا کنیم، امکانات خیلی کم داشتیم، هزینه کم داشتیم برای گرفتن لباس و همه چیز هایی که لازم داشته، مشکلات ما همین ها بود که بالاخره با اینها جور آمدیم، پیشنهاد برای بهبود وضع اینست که یک خورده برای هنرمندان برسند، کمی از اینها پشتیبانی کنند، مثلاً موسساتی که در توانشان است خرچ اینها را بدهند، ما همینسال لباس که میخواستیم خیلی تنوع لباس زیاد داشتیم ولی به خاطر بودیجه یی که نداشتیم نتوانستیم.
————————————————
ناصر مسوول تخنیکی تیاتر آفتاب:تیاتر آفتاب 14 نمایش در پاریس داشتند از تاریخ 7 سپتمبر تا 13 سپتمبر در پاریس نمایش دادند و بعداً از تاریخ 21 تا 27 سپتمبر در شهر لیون و چندین ولایت های فرانسه، البته نمایش آنها تحت نام «سوژوغله» یا (در آن روزیکه) عنوان داشت که داستان زندگی شخصی خودشان بود، که بسیار مورد تشویق تماشاچیان در پاریس و لیون قرار گرفت، اینها روز جمعه به کابل می آیند و این نمایش را میخواهند در کابل هم اجرا نمایند. مشکلات ما در بخش سانسور میباشد که برای پاریس مثلاً دو نیم ساعت است و برای کابل امکان دارد یک ساعت و پنجاه دقیقه باشد. این سانسور ها توسط دایرکتر ما صورت میگیرد، بخاطر بهبود وضع تیاتر پیشنهاد من اینست که کمی توجه در عرصه تیاتر و سینما صورت بگیرد البته همین گروپی که فعلاً در پاریس هستند و به کابل در آینده نزدیک می آیند فعلاً دولت ما خبر ندارد که یک گروپی از افغانستان در فرانسه رفته و نمایش به نام افغانستان میدهد. مقامات دولتی آنقدر بالای این مسأله هیچ… سفیر افغانستان یکبار دعوت ما را کرد، مثلاً آنها روز جمعه کابل می آیند حد اقل خواهش ما از دولت اینست که یکبار به استقبال اینها بروند چونکه به نام افغانستان حد اقل سی نمایش دادند که نمایش های داستان افغانستان بود، داستان جنگ بود، داستان طالبان بود، که تمام داستان ها از سوی خود اکتور های ما نوشته شد و فرانسوی ها آنرا دایرکت کردند.
——————————————— عبدالحکیم هاشمی رییس کانون هنری-فرهنگی سیمرغ فلم ولایت هرات:در تیاتر سلسال و شهمامه من نویسنده بودم که کارگردانی اش به عهده خانم منیره هاشمی بود، برای بهبود وضع تیاتر در ولایت هرات و مشکلاتی که وجود دارد ما باید عرض بکنیم که چیزی که است مشکلات است، یعنی ما چه از لحاظ معنوی و چه از لحاظ مادی در عرصه تمثیل واقعاً نه تنها در ولایت هرات بلکه در بسیاری از ولایات افغانستان مشکل داریم، از لحاظ مادی که امکانات به اندازه کافی متأسفانه وجود ندارد، بودیجه برای حمایت وجود ندارد، افراد متخصص دارای تحصیلات اکادمیک که باید این رشته را به نحو احسن اجرا بکند هم متأسفانه وجود ندارد، این را ما میتوانیم در بخش مادی خدمت شما ارائه بکنیم و در بخش معنوی، متأسفانه علی رغم تمام کوشش هایی که صورت گرفته که تیاتر مجدداً در افغانستان احیا شود ولی ما هنوز نتوانستیم که هنر تیاتر را برای مردم به وجه احسن تفسیر بکنیم، مردم ما هنوز هم که هنوز است تیاتر را منحیث یک زبان اصیل و یک زبان زیبا برای بیان درد ها و مشکلات و همچنین رسم و رسوم و عنعنات و خصوصاً مسایل فرهنگی نمیشناسد، هنوز هم ما نتوانسته ایم مردم را به پای نمایش اجراء تیاتر بکشانیم.

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

آهنگ تصور کن

آوازخوان: سیاووش قمیشی

۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

اورزلا ناله بانوی 84 ساله آلمانی که از26 سال در خدمت معارف افغانستان میباشد

شماره 52 دوشنبه 6 میزان 1386 /28 سپتامبر 2009
اورزلا ناله، بانوی 84 ساله 25 سال پيش از امروز براي احياي تعليم وتربيت اطفال و نوجوانان افغانستان کارش را آغاز کرد. او اکنون به گرفتن نشان عالي خدمت ازدولت آلمان مفتخرشده است.خانم اورزلا ناله، برعلاوه مدال خدمت دولت آلمان ، مدالها وجوايز ديگري را نيز به دست آورده است هورتس کوهلر ، رئيس جمهور آلمان فدرال مکاتب او را”سرزمين افکار وانديشه” خوانده است. اورزلا ناله در روزگارجنگ ومکتب سوزي با ايجاد ” انجمن حمايت ازمکاتب در افغانستان ” حامي بزرگ تعليم وتربيت نوباوگان افغانستان بوده است .ناديه فضل خبرنگار راديودويچه وله با خانم ناله که درتربیت هزاران پسر ودخترافغان نقش حياتي داشته است ، گفت وشنودي انجام داده که آن را تقدیم خوانندگان میکنیم:
دويچه وله: خانم ناله با سلام به شما وامتنان ازاينکه فرصت داديد لحظاتي با هم باشيم.شما به روز جمعه وشنبه بيست وپنجمين سالروز اتحاديه اي راکه شما بنيان گزار آن هستيد تجليل نموديد ،بهرصورت در طول اين 25 سال حتمأ برداشت هايي از مردم وجوانان افغانستان داشته ايد.اگرممکن باشد يکي دو تا از برداشت هايتان را درآغاز بگوييد.اورزلا ناله: مهمترين برداشت من اينست که در افغانستان مهمتر از تعليم وتربيت هيچ کاري نيست. زيرا وقتيکه به جوانانيکه نزدما با علاقمندي ودلچسپي به مکتب ميروند فکرمي کنم ،به آنهاييکه مکتب عالي را با ما تمام کردند واکنون به دانشگاه ميرودند فکر ميکنم،اين احساس بمن دست ميدهد که ما در اين مقطع چيزي را بنام دموکراسي در افغانستان ميسازيم.جوانانيکه خواندن نوشتن را ياد ميگيرند وميتوانند حساب کنند ، بنويسند و مستقلانه فکر مي کنند، ميتوانند براي يک نسل ديگر زير بناي جامعه باشند.ما در ادامه کارهاي ما ودر حال حاضر 35 هزار شاگرد داريم که يک بر سه حصه آن دختران اند و اين نتيجه ادامه 25 سال کار است که در حقيقت از 26 سال پيش آغاز کرده ايم. يعني اينکه من در ماه مارچ سال 1983 در يکي از اردوگاه هاي پناهنده گان در پشاور رفته بودم واز همان هنگام به کار آغاز کردم وتا اکنون هزاران طفل از جانب ما آموزش ديده اند ويک رشته را آموخته اند.برداشت ديگر من اين است که روز تا روز اين احساس در من بيشتر ميشود که من جزئي از مردم افغانستان هستم ، زيرا در هرديدارم با عالمي از محبت وشادماني با من برخورد ميشود ومرا پذيرايي ميکنند. مردم بمن “مادر” ميگويند واطفال آنان مرا “مادر بزرگ” خطاب ميکنند.خود من هم خانواده بزرگي دارم ومادر پنج فرزندهستم وسيزده نواسه و دو کواسه دارم ولي خانواده بزرگ افغاني من همچنان جزء از خانواده ي من هستند.دويچه وله: خانم ناله، شما اکنون 84 سال داريد و26 سال عمر تان را در کمک به اطفال وجوانان افغانستان گذشتانده ايد چه چيزي سبب شد که شما چنين کاري نماييد؟اورزلا ناله: وقتي آدم يکبار آغاز کند ديگر نميتواند چنين کاري را رها نمايد. من آنزمان به عنوان يک سياح يا جهانگرد به پاکستان رفته بودم ودختر ما شرق شناس است وهمچنان با يک افغان ازدواج کرده است، يعني ما در خانواده هم افغان داريم.دخترم آنزمان مرا به پاکستان دعوت نمود تا بدانم که چرا به شرق شناسي رو آورده است.ازآنجايي که او دخترم بود با عشقش نسبت به افغانستان؛ ما هم به نزديک مرز هاي افغانستان رفتيم. در آنجا با يک مکتب دخترانه آشنا شدم که خيلي مشکل داشتند. دو معلم جواني بودند که مکتبي بنيان گذاري کرده بودند وشاگرداني ازاردوگاه پناهندگان در کچه گلي در پشاور به آنجا براي درس خواندن مي آمدند.آنها خيلي مشکل داشتند وپول نداشتند.ديدن اين وضعيت خيلي بر من تأثير گذاشت.من در آ ن هنگام خودم نيز معلم بودم وشاگردان اين مکتب آنچنان بمن تأثير گذاشتند که من از همان مکتب سه بار ديدن نمودم. من از اتحاديه امداد بشري امريکايي کمک خواستم. سال 1983 بود ، وقتيکه سيلابي از مهاجرين به پاکستان سرازير ميشدند.اين اتحاديه بمن گفت که ما هم پولي نداريم وپول ما براي خيمه ها وکمک هاي اوليه در نظر گرفته شده است. ما ميتوانيم ادويه به اينها بياوريم ولي پولي براي تعليم وتربيت نداريم. اين بود شمه يی از اينکه چگونه داخل اين ماجرا شدم.من به عنوان جهانگرد به پاکستان رفتم وبا يک مکتب دختران در چنگک خود به خانه برگشتم.دويچه وله: خانم ناله، چه تفاوت هايي ميان جوانان آنزمان که در اردوگاه هاي پناهند گان در پاکستان با آنها آشنا شديد وجوانان امروز افغانستان که يک نوع اميدواري یی را با خود حمل ميکنند، مي بينيد؟ميان هردونسل امروز وديروز چه تفاوت هايي ميبينيد؟اورزلاناله: بلي؛ آنزمان اطفاليکه پيش ما ميامدند اطفالي بودند که در اردوگاه هاي زندگي ميکردند، خيلي کم دل بودند ، هيچ امکاني نداشتند وآنها در اتاقهاي بسيار تنگ وکوچکي زندگي ميکردند.آنزمان اطفالي را در مکتب با خود داشتيم که در اول هيچ نميدانستند که مکتب اصلاً چه معني دارد. اما اگر امروز را دقت کنیم. ما يک مرکز تعليمي در اندخوي داريم.در اين مرکز شاگرد هاي دختر وپسري که شاگرد هاي صنف هاي ده ، يازده ودوازده اند، ميخواهند به دانشگاه بروند وخودرا آماده ميسازند براي کانکور داخل شدن در دانشگاه.واکنون وقتي اين جوانان را مي بينم در اين جوانان آنقدر خود آگاهي را احساس ميکنم وآنقدر فهم را در اينها ميبينم که اصلأ نميشود اينها را با اطفالي که آنزمان کاملاً کم جرأت وفقير بودند مقايسه کرد.اطفالي را که آنزمان در صنوف اول ما شامل شده بودند، اگر امروز با اين شاگردان مقايسه کنيم اصلأ نميشود مقايسه نمودزيرا نسل ديگري در حال رشد است.اينها بمن ميگويند که خانم نيلي با ما به زبان انگليسي گپ بزن ، ما ميخواهيم نشان بدهيم که چقدر خوب انگليسي حرف ميزنيم.اين وضعيت در يک کلام عاليست.دويچه وله: خانم ناله! به مردم خودتان در افغانستان که همين حال صداي تانرا ميشنوند گفتني يي داريد؟اورزلا ناله: بلي. ميخواهم به همه بسيار صميمانه سلام بگويم. اگر در افغانستان صداي مراهمين حالا ميشنويد ميخواهم بگويم که من افغانستان را دوست دارم ومسووليتي را که گرفته ام دوست دارم وتا زمانيکه بتوانم براي افغانستان همچنان کار ميکنم.Ÿ

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

اوباما هر هفته فقط یک دالر به دخترش جیب خرچ میدهد

شماره 51/یکشنبه 22 سنبله 1388 خورشیدی مطابق 23 رمضان المبارک 1430 قمری/13 سپتمبر 2009
مقاله از میشل سوارنز در روزنامه نیویارک تایمز در رابطه به زندگی خانوادگی براک اوباما بعد از آغاز کارش بحیث رئیس جمهور ایالات متحده.
میشل سوارنز میگوید، در قصر سفید برای خانواده رئیس جمهور یک صالون سینما، محل بازی بالنگ، محل بازی انداخت نعل اسپ، حوض شنا، پنج سر آشپز و تعداد زیاد خدمه ها وجود دارد.
از سوی دیگر، سفر های خارجی، فرصت نشست و صرف طعام شب با اعضای خانواده های شاهی و اشخاص مشهور وغیره وغیره ...وجود دارد که هر یک میتواند اطفال را به اشخاص ارباب مانند، از خود راضی، یا تنها وعاطل و بیکاره تبدیل نماید.
نویسنده مضمون سوال نموده است که رئیس جمهور و خانمش منحیث پدر و مادر دو دختر خردسال رئیس جمهور اوباما، ملیحه و ساشا چه میکنند؟
نویسنده به نقل از مقامات قصرسفید گفته است، هر چند رئیس جمهور اوباما و خانمش میشل دیگر در شیکاگو نیستند، قواعد خانواده گی برای دختران شان، ملیا و ساشا، تا هنوز تغیر نخورده است.
در قصر سفید، تحت ریاست اوباما، زمان استراخت دخترانش هشت شب است.
دختران آنها تا هنوز زنگ ساعت را خود شان عیار میکنند، تا سر وقت برای رفتن به مکتب، بیدار شوند.
آنها تخت خواب و اطاق های شانرا خود شان آماده و پاک کاری مینمایند. و زمانیکه سگ اهلی منزل شان که سخت در انتظار او میباشند آورده شود، باید خود آنها از آن مراقبت نمایند و مراقب باشند جای را کثیف نسازد.
میشل اوباما، همسر رئیس جمهور اوباما، به شبکه خبری "ای بی سی" امریکا گفته است، زمانییکه در قبل از نقل مکان به قصر سفید از آنجا دیدن نمود، به کارمندان همینگونه هدایت داده بود که بگذارند دخترانش این گونه کار ها را بیاموزند.
به اساس مصاحبه ها و به قول دوستان و اقارب و همسر اوباما، خانواده اوباما کوشش میکند هر طوری که است تعادل و خلوت خانواده گی خود را حفظ نمایند.
دوستان آنها میگویند اوباما و خانمش هر دو کوشش میکنند به اطفال شان زندگی ساده را بیآموزانند.
آقای اوباما در مصاحبه به شبکه تلویزیونی "سی بی اس" گفت، اطفال او تا هنوز بسیار خورد اند و تا هنوز طرز بر خورد با دیگران را نمی دانند، و یکی از اولویت ها در چهار سال آینده، نگهداشتن آنها به دنبال نمودن شکل عادی زندگی میباشد.
از گذشته ها تا اکنون، خانواده اوباما کوشش نموده تا یک تقسیم اوقات را عملی سازند که به عقیده آنها بارعایت از آن، اطفال شان کامیاب خواهند شد.
در جریان مبارزات انتخاباتی خانم اوباما بی نهایت کوشش مینمود اطفال اش سر ساعت ۸ شب استراحت کنند.
به نقل از یک دوست خانواده گی و مشاور اوباما، اگر آقای اوباما حتی ناوقت تر به خانه بیاید، اطفال اش باید همواره به وقت معین استراحت کنند.
تماشای تلویزیون نیز برای کودکان رئیس جمهور اوباما، برای یک مدت محدود در روز برنامه ریزی شده است.
آقای اوباما برای دخترش ملیا در یک هفته یک دالر میدهد. او میگوید زمانی که خانمش میخواهد با آنها رفتار نرم نماید، او خود سعی میکند قیودات لازم را تطبیق کند.
یک موضوعی که برای خانواده اوباما نهایت مهم بوده، این است که آنها میخواهند دختران شان مانند سایر دختران باشند. به همین دلیل است که مادر خانم اوباما، به منظور رسیدگی به نواسه های خود، به قصر سفید میآید.
چون اوباما و خانمش، متعلق به یک خانواده غریب اند، آنها همیشه تاکید میکنند که اسباب خوب به آسانی بدست نمی آید. و از سال ها بدین طرف، خانم اوباما بر سلوک نیک و ترحم تاکید نموده است.
آقای اوباما و خانمش همواره کوشش نموده اند حین صحبت در مورد اطفال شان کمتر حرف زنند.

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

بیرق ما

شماره 50/دوشنبه 26 اصد 1388/17 اگست 2009

زکیه مناتی

افــراشـــــته باد بـــــــیرق افغانســـتان ما
ملی نشان ما
با عز و افتخار و شرف در جــــهان مـــا
ملی نشان ما
رنگ سیــــــاه و ســرخ و ســبز آن مجلل
در مجمع ملل
نقش گنـــــــدم و محراب و منبر از آن ما
ملی نشان ما
ما ملـــــت آزاده با بیـــــرق آشــــــــــــنا
از دورۀ یما
اجداد ما، کیــان ما، پیشـــــــــــدادیان ما
ملی نشان ما
بیرق نماد هســــتی ما ملــــــــــــت غیور
از دوره های دور
بر شـــــــــــانه پامیر لوای شـــــهان مــا
ملی نشان ما
سرباز و سلحشوریم، دادخواه و کینه توز
همچو پلنگ یوز
دشـــــمن به یــــاد آورد از کاویــــان مـا
ملی نشان ما
مـــایان همــــه سرباز و علمدار کشوریم
بر دوش می بریم
این رایــــت بلنــــد کهـــن آریـــان مـــــا
ملی نشان ما
یـــارب در اهتـــــزاز بود جنــــدۀ افغان
تا گردش زمان
ســــــپاریم این ودیعه به نســـل جوان ما
ملی نشان ما

به بهانه روز جوانان

چالش های فرا راه جوانان

بابک

روز 12اگست برابر است با روز جهانی جوانان که ما به بهانه این روز به بررسی وضعیت فعلی مشکلات جوانان افغانستان میپردازیم. قسمیکه آشکار است جوانان افغانستان نسل پس از جنگ هستند که بعد از رژیم طالبان به آزادی دست یافته و دوباره به زندگی عادی برگشته اند . پس از رژیم طالبان رفتن به مکتب ودانشگاه به خاطر فراگیری درس وتعلیم برای دختران جوان افغانستان که دررژیم طالبان از این حق خود محروم بودند یک دست آورد است . ولی اگر به مشکلات جوانان پس از طالبان توجه شود جوانان افغانستان اکنون نیز با ده ها مشکل دست وپنجه نرم می کنند. بیسوادی , فقر ,نبودن وظیفه, معتاد شدن به موادمخدر,ازدواج ها اجباری, مهاجرت به کشور های همسایه به خاطر کار, نبود سالون های مطالعه , نبود سالون های ورزشی, نبود محل تفریحگاه از جمله مشکلاتی هستند که جوانان افغانستان را همیشه رنج میدهند. در اکثریت ولایات افغانستان جوانان بنابر مشکلات مختلف چون نبود امنیت، تهدید های مخالفان دولت، آتش زدن مکاتب از طرف مخالفان از آموزش وپرورش باز مانده اند. مشکلات جوانان تحصیل یافته نیز کم نیست. هر ساله به تعداد جوانان کانکورزده اضافه میشود. حتی فارغ التحصیلان دانشگاهها نیز امیدی به آینده خود در زمینه کاریابی ندارند، زمانیکه سند فراغت را به دست میاورند به شغل های شخصی روی میاورند و جوانان همیشه از دولت نا امید میباشند. همچنان فقررا نیزاز مشکلات عمده جوانان میتوان نام برد در یک خانواده که آنها را فقر تهدید می کند تحصیل فرزندان آن خانواده برای شان مهم نیست، اکثریت این جوانان کار ندارند و بیکاری سبب کار های ناشایسته جوانان نیز می شود چنانکه اکثریت جوانا ن از بیکاری معتاد به مواد مخدر می شوند ازواج های اجباری نیز از مشکلاتی است که اکثریت دوشیزه های جوان دچار آن هستند واین مشکلات اکثراً در ولایات افغانستان اتفاق می افتد. مسأله دیگر مهاجرت جوانان افغانستان به کشور های همسایه به خاطر یافتن اشتغال وکار میباشد. نبود سالون های مطالعه برای جوانان که نیاز هر چه بیشتربه آن دارند و به خاطر یافتن معلومات آفاقی به آن ضرورت دارند. همچنان نبود سالون های ورزشی برای جوانان افغانستان نیز از جمله پرابلم های بزرگ میباشد با آنکه جوانان افغانستان در شرایط کنونی بدون دسترسی به آن به موفقیت هایی دست یافت اند واز مسابقات جهانی مدال هایی به دست آورده اند که میتوان منحیث یک موفقیت بزرگ جوانان افغانستان از آن نام برد. نبود محل تفریح برای جوانان متاسفانه یکی از پرابلم های دیگر میباشد که در شرایط کنونی نه پارک مجهز و نه کدام محل مناسب برای تفر یح جوان وجود دارد. جوانان افغانستان بخاطر حل این همه مشکلاتی که فرا راه شان قرار دارد امیدوارند در کشور نظام سیاسی قوام بگیردکه به خواسته های معقول شان پاسخ مثبت داده گره از مشکلات شان بگشاید.Ÿ

----------------------------------------------

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

بخش هایی از آخرین نامه های صادق هدایت به محمد علی جمال زاده

شماره 49/سه شنبه 30 سرطان 1388/21 جولای 2009
صادق هدایت از آن زبدگان ادبیات فارسی-دری میباشد که داستان زندگی و مرگش را نسل کنونی و آیندگان از زوایا و جهات مختلف در نظر دارند. انسانی که در آتش ناراحتی های روحی میسوخت و با این حال اثر فنا ناپذیر و بی نظیری چون بوف کور را نوشت. در ذیل بخش هایی از نامه هایی را میخوانید که قبل از (19) حمل (1330) که هدایت رشته حیات خود را به دست خود قطع کند به سید محمد علی جمالزاده فرستاده بود؛ شاید از ورای این نامه ها بتوان به عوامل التهابات روحی و تشنجات درونی این نویسنده بی بدیل پی برد. در پایان آخرین عکس هدایت را می بینید که روی تخت به خواب ابدی رفته و با گاز به حیاتش پایان بخشیده است.
«...حرف سر این است که از هر کاری زده و خسته می شوم و بیزارم و اعصابم خرد شده، مثل یک محکوم و شاید بدتر از آن شب را به روز می آورم و حوصلۀ همه چیز را از دست داده ام، نه می توانم دیگر تشویق شوم و نه دلداری پیدا کنم و نه خودم را گول بزنم... نکبت و خستگی و بیزاری سر تا پایم را گرفته و دیگر بیش از این ممکن نیست. به همین مناسبت نه حوصلۀ شکایت و چس ناله دارم و نه می توانم خودم را گول بزنم و نه غیرت خود کشی دارم.»
***
26 فبروری 51یا حق. دو سه ماه از مرخصی محدودی که داشتم نفله شد. اخیراً مسافرتی به هامبورگ کردم. بر خلاف انتظار خیلی خوش گذشت. ازینجا که خیری ندیدم بعلاوه اشکالات خیلی مضحک برای جواز اقامتم میکنند. این است که خیال دارم فرانسه را ترک بکنم و باقیمانده مرخصی را در لندن و یا سویس بگذرانم. از قراری که شنیده ام ویزای سویس برای شیعیان علی به اشکال تهیه میشود، لذا خیال مسافرت به لندن را دارم تا چه پیش بیاید. بهر حال از مهمان نوازی آن روز سرکار بسیار متشکرم و خواهشمندم از قولم سلام فراوان به خانم تان برسانید قربانت (امضاء).

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

سلطان موسیقی پاپ در گذشت




بابک سیاووش


مایکل جکسون سلطان بلند آوازه موسیقی پاپ به عمر (50) سالگی روز (25) جون در گذشت. مرگ مایکل جکسون پس از آن اعلام شد که به علت سکته قلبی از خانه اش در لاس آنجلس به بیمارستان منتقل شد. موصوف دارای سابقه مشکلات صحی بود و تحت درمان قرار گرفته بود. مایکل جکسون هنگامی از جهان رفت که قرار بود پس از (12) سال دوری از صحنه های جهانی کنسرت های خود را در لندن آغاز کند. مایکل جکسون از کودکی با برادرانش در گروه «جکسون فایو» فعالیت هنری داشت و در دهه هشتاد ترانه های «تایلر» و «بد» او را به شهرت رساند. البوم «تایلر» مایکل جکسون که در سال (1982) به بازار آمد با شصت و پنج میلیون نسخه از پر فروش ترین البوم های موسیقی درجهان میباشد. مایکل جکسون باری به علت جنجال های اخلاقی دچار مشکلات و منزوی شد، شش سال پیش به اتهام آزار جنسی یک پسر چارده ساله بازداشت شد اما بیگناه تشخیص شد. مایکل جکسون سه فرزند به نام های مایکل جوزف، پاریس مایکل کاترین و پرینس مایکل دوم دارد. به گزارش سایت انترنتی «فردا نیوز» مایکل جکسون پس از روی آوردن به اسلام نامش را به میکائیل تغییر داد. گفته میشود که سال گذشته برادرش «جرمن فرایدی» مسلمان شده بود. برادرش میگوید:«وقتی من از مکه باز گشتم به او (مایکل جکسون) کتابهای زیادی دادم و سوالات بیشتری از دین من پرسید. به او گفتم که این دین دین (آرامش و زیبائی) است.»از مایکل جکسون میراثی به ارزش (500) ملیون دالر مانده است.

خانم ژیلا هنرمند مشهور افغانستتان وفات یافت




خانم ژیلا قبل از اینکه در سال ۱۹۸۳ میلادی، یعنی ۲۶ سال قبل به ایالات متحده امریکا مهاجر شود، در افغانستان در دورانی که آنکشور هنوز دست خوش جنگ نشده بود، آواز خوانی را آغاز کرد. ژیلا از جمله زنان آواز خوان پیشگامی بود که راه آواز خوانی را برای هنرمندان موسیقی مثل خودش هموار ساخت.خانم ژیلا در موسیقی شاگردی حفیظ الله خیال، استاد موسیقی و از مسئولین بخش موسیقی رادیوی ملی افغانستان بود.ژیلا پس از مهاجرت اش به امریکا در سال ۱۹۸۳ میلادی، چند سالی را به آواز خوانی در محافل و کنسرت ها برای افغان های مهاجر درامریکا ادامه داد، اما ۲۲ سال بود که به گفته بعضی از دوستان اش، او از آواز خوانی فاصله گرفته بود. ژیلا در سال های اخیر عمرش مریض بود و اکثر وقت را در شفاخانه و یا در منزل سپری میکرد. مریضی ژیلا به قول بعضی از دوستان اش، سرطان بوده است که بلاخره او را از پا در آورد.ژیلا صبح یکشنبه ۲۸ جون ۲۰۰۹ در ایالت ویرجینیای امریکا وفات یافت. خانم ژیلا کمتر از ۷۰ سال عمر داشت و از او دو فرزند، یک دختر و یک پسر، باقی مانده است.

صدای امریکا

۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

سروده های شاعر جوان

گفت وگو از بابک سیاووش

به سلسله معرفی استعداد ها جوانان گفتگویی داریم با شاعر جوان فردوس فرخ امیری که توجه تان را به آن جلب می نماییم:
بابک: خود را معرفی نموده بگوئید که از چه وقت به سرایش شعر رو آورده اید؟امیری: من فردوس امیری هستم که متولد ماه اسد سال (1371) خورشیدی می باشم. چهار سال اول مکتب را در لیسه منوچهری که در آن زمان لیسه ذکور بود گذراندم، بعد ازآن به لیسه استقلال تبدیل شدم و اکنون صنف دوازدهم این لیسه هستم. من سرایش شعر را تقریباً هنگامیکه (15) ساله بودم آغاز نمودم و برای مدت یک و نیم سال اشعاری که بیشتر رنگ و بوی مذهبی داشت سرودم که در حدود (100) پارچه شعر میشد، ولی بعد از آن به سرایش اشعار عشقی و اجتماعی آغاز نمودم و هدف من ازین تغییر سبک این بود که بتوانم بهتر با جامعه ارتباط قایم کنم و برای خوانندگان شعر بیشتر کمک کنم تا در اشعارم خود را بیابند.بابک: تا حال چند شعر سروده اید و در اشعارتان از کدام سبک پیروی میکنید؟امیری: تا کنون (20) پارچه شعر اجتماعی و عرفانی سروده ام که بیشتر از سبک عراقی پیروی نموده ام ولی تلاش میکنم در حد توان خود مبتکر باشم.بابک: شعر از نظر شما چیست؟امیری: شعر «عکس» احساسات شاعر و حالت جامعة که شاعر زندگی می کند در قالب الفاظ و واژه ها است.بابک: شما اشعار کدام شعرا را بیشتر میخوانید؟امیری: من به خواندن اشعار شعرای متقدم زبان پارسی دری مانند حضرت حکیم ناصر خسرو، حضرت مولانا، حضرت حافظ و دیگران بیشترمایل هستم و از شعرای کنونی یا بهتر بگویم شعرای متأخر به شعر شاعر شهیر کشور رونق نادری، استاد خلیلی، پروین اعتصامی و استاد رازق فانی بیشتر علاقه دارم.بابک: تقاضای شما از مقامات مسوول که در راستای جوانان کار میکنند چیست؟امیری: از ایشان خواهشمندم از جوانان حمایت کنند و فرصت و زمینه رشد را برایشان مساعد نمایند.بابک: آیا اشعار تان را از نظر کدام استاد زبان گذرانیده اید؟امیری: من اشعارم را بیشتر از نظر دو شخص می گذرانم:الف: استاد بزرگوار و عزیزم استاد مسعود شعیب که واقعاً برای جوانان حامی و حمایت کننده خوبی هستند.ب: معلم بزرگ، شاعر توانا و سخنور مقتدر جناب رکن الدین عرفانی که در علوم مذهبی افتخار شاگردی حضور شان را دارم.بابک: پیام شما به سایر جوانان چیست؟
امیری: می خواهم به جوانان بگویم که هر چه زود تر دست به کار شوند تا این وطن رنجدیده و بلاکشیده خود را آباد کنیم، بیائید تا استعداد های خاص خود را کشف نمائیم و آنها را رشد دهیم تا بتوانیم مصدر خدمت به خاک و وطن خود گردیم.
نمونه کلام شاعر جوان فردوس فرخ امیری:
جهان تمام مرا درد و رنج و غم بی تو
شدست تار مرا نور صبحدم بی تو
تراست راحت قلب بزرگ بی فرخ
مراست راحت دنیای دون الم بی تو
چو هستی نوک قلم شعر ناب بنگاردا
چه رونق است به صبح و مسای عمر من
چه قیمتی است به شام و سپیده دم بی تو
فواره خون کند هر دم در انتظار تو
ز چشم زار پر از اشک و پر ز نم بی ت
ووجودت ارزش این عالم است نزد من
نیرزد هیچ همه ملک و جام جم بی تو
به روح پاک پیمبر که شاه هر دو سراست
دو عالمی همه در خاک میزنم بی تو

۱۳۸۸ خرداد ۲۲, جمعه

ولی حجازی پاپ ستار موسیقی افغانستان



بابک سیاووش

ولی حجازی از آواز خوانان جوان وتاز کار موسیقی پاپ درافغانستان است. ولی حجازی با آهنگ «بیاتو درافغانستان» شهرت زیاد میان جوانان وعلاقمندان پیدا کرد ودر خارج از افغانستان نیز از شهرت بزرگ بر خوردار است. ولی حجازی به گفته خودش از خردسالی به هنر موسیقی علاقه فراوان داشته است. وی در شهر مشهد تهران به دنیا آمده و اصلاً از ولایت هرات افغانستان میباشد. از کودکی با فامیل به شهرهایدلبرگ کشور آلمان رفت و تا اکنون در همان جا زیست مینماید. ولی بایک گروه بیست نفری کار میکند . او با حرکات موزون ونو آوری هایی که روی صحنه یا ( استیژ) اجرا می کند به شهرت خود افزوده است. اکثریت کمپوز ها وشعر آهنگ های ولی از خودش میباشد.ولی حجازی در مدت کم آواز خوانی خود با اکثریت هنرمندان معروف افغانستان کنسرت های مشترکی اجرا کرده است.ولی در خارج از افعانستان علاقه مندان زیادی دارد از اولین تورهای مسافرتی ولی با نام «بیا تو» در تاریخ ۲۱ دسامبر سال ۲۰۰۷ تا ۵ جنوری سال ۲۰۰۸ در کشورهای کانادا و آمریکاو تور دیگراو از تاریخ ۱۱ می سال ۲۰۰۸ در قاره های اروپا، استرالیا، آسیا وآمریکا میتوان نام برد. ولی دراین سفر ها علاقه مندان فراوانی برای خود کسب کرده است. آهنگ ولی حجازی دراکثریت تلویزیون های فارسی زبان جهان به نشر می رسد.ولی حجازی اولین آلبوم خودرا در سال ۲۰۰۷ به نام After Loveتوسط کمپانی آونگ ارائه نمود .این آلبوم شامل ۱۱ آهنگ است.

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

فستیوال کن در انتظار نخل طلا


شماره 45 سال پنچم 6 جوزای 1388 ---- 27 می 2009

به قلم : شهلارستمی
در انتظار نخل طلا، شهر "کن" کم کم جو همیشگی خود را، با رفتن شمار زیادی از کسانی که از صبح زود، با کوله پشتی و بندی همراه با کارت ورودی فستیوال بر گردن، پیاده روهای شهر را به سرعت می پیمودند، تا حدودی باز یافت.
با این حال هنوز تعدادی باقی مانده اند که آخرین لحظات فستیوال و جوایز را اعلام کنند. شماری هم که دیر به فستیوال رسیده اند در حال دیدن همه فیلم های بخش مسابقه ای هستند که یکی پس از دیگری در حال نمایش هستند.
پیش از انجام یک جمع بندی کلی از فستیوال امسال شاید بد نباشد کمی به فیلم مراسم اختتامیه امشب و سپس به جوایز دیگر شصت و دومین فستیوال "کن" که از دیشب به این سو اعطاء شد، اشاره ای بکنم.
"کوکو شانل و ایگور استراوینسکی"، ساختۀ "یان کونن"، کارگردان هلندی تبار و ساکن فرانسه، به داستان عشق این دو شخصیت سرکش در زمان خود، یعنی سالهائی بین جنگ اول و دوم یا سالهای به اصطلاح "دیوانگی" می پردازد. "گابریل شانل"، خیاط ، که با پشتکار و زیرکی تبدیل به یکی از مهمترین مدلیست های فرانسه و دنیا شد، در آن سال ها زنان را، با پیراهن های بسیار مواج، ساده و کوتاه شده، از قید کرست های تنگ رها کرد. او خود نیز تابع هیچ یک از موازین دست و پاگیر جامعه نبود و به آزادی شخصی اش اهمیت بسیاری می داد.
"استراوینسکی" هم که از انقلاب روسیه گریخته با زن و فرزندهای متعدد به فرانسه پناه آورده بود، موسیقی ای را می آفرید که بسیار انقلابی بود و پذیرفتنش برای افکار محافظه کار آن زمان دشواربود. ملاقات این دو و کمک "گابریل شانل" معروف به "کوکو شانل" نمی توانست بی اثر باقی بماند، به ویژه این که "کوکو شانل" صاحب عطر معروف "شانل شماره 5" ، او و خانواده اش را در خانه بسیار باشکوه خود جای داد و همه مخارجشان را می پرداخت.
گر چه در این فیلم، موسیقی "استراوینسکی"، به روی صحنه آوردن اولین "تقدیس بهار" توسط گروه باله "دیاگیلف" با موسیقی استراوینسکی و برخورد مردم با آن بسیار جالب است اما نمی تواند بازی بد هنرپیشۀ اصلی "آنا موگلالیس"، دیالوگ های ضعیف و گاه اغراق آمیز آن ها را جبران کند.
یک ماجرای جالب دیگر نمایش ارزانترین فیلم فرانسوی به نام "لیزا" ساختۀ "تییری اوبادیا"، ترانه سرا و آهنگساز بود که تنها 15000 یورو خرج برداشته. او که آرزوی ساختن یک فیلم را در سر می پروراند با سختی های بسیار این کمدی موزیکال 90 دقیقه ای را ساخت که در سالنی پر از جمعیت به نمایش در آمد. "تییری اوبادیا" که برای انجام "تراولینگ" هایش پول نداشته، از "اسکیت" استفاده کرده است ... او قرار است با این فیلم خود که گفته می شود از موفقیت خوبی برخوردار خواهد شد، به سراسر فرانسه سفر کند. این درس خوبی است برای همۀ کسانی که میخواهند فیلم بسازند، سناریو دارند اما پول ندارند...
حال برویم سراغ جوایز دیگر
شب گذشته، جوایز "نوعی نگاه"، "فیپرسکی" و " کلیسای کاتولیک" اعطاء شد. جایزۀ بزرگ بخش "نوعی نگاه به فیلم "دندان نیش"، ساخته بسیار خاص کارگردان یونانی " یورگوس لانتیموس" تعلق گرفت. در این فیلم هم، به سان فیلم "روبان سفید" که بستر ظهور انسانهای فاشیست را مورد نظر قرار میداد، از ورای یک خانواده که اعضایش توسط پدر خانواده از دنیا جدا نگه داشته شده اند و رفتارهای غریبی پیدا می کنند و همچون سگی تربیت می شوند که بی چون و چرا همل فرامین اربابش را اجرا می کند، به حکومت های دیکتاتوری و نحوه بستن و دور نگهد اشتن افراد این کشورها از تأثیرات بیرونی اشاره دارد. کارگردان می رساند که هیچ وقت نمی توان در حبابی بسته ماند و سرانجام نسیم آزادی به یک نحوی وارد می شود. فیلمی در خور تعمق اما طولانی و تا حدی کسل کننده.
ژوری این بخش تصمیم گرفت جایزۀ ویژۀ خود را مشترکأ به بهمن قبادی برای فیلمش " کسی از گربه های ایرانی خبری ندارد" و "میاهانسن-لوو" کارگردان فرانسوی برای فیلم "پدر فرزندانم" بدهد.
جایزۀ هیات داوران که ریاستش با "پائولو سورنتینو"، کارگردان خوب ایتالیائی بود به فیلم "پلیس، صفت" ساخته "کرنلیو پرومبویو" گارگردان رومانیائی تعلق گرفت که درسال 2007 در "کن از او فیلم پر طنز سیاسی "در ساعت 12 و 8 دقیقه در شرق بخارست" را دیده بودیم که جایزۀ دوربین طلائی آن سال را برای این اولین فیلم بلندش ربود.
جایزۀ بزرگ "فیپرسکی" برای بخش مسابقه ای به فیلم " روبان سفید" ساخته "مایکل هانه که" کار گردان اتریشی اعطاء شد. "کرنلیو پرومبویو" گارگردان با استعداد رومانیائی باز هم جایزه "فیپرسکی" بهترین فیلم بخش نوعی نگاه را برای فیلم "پلیس، صفت" ربود و جایزۀ فیپرسکی فیلم های بخش "هفتۀ منتقدین" به "آمریکا" ساخته "شریان دابیس" کارگردان فلسطینی تبار آمریکائی داده شد.
جایزۀ کلیسای کاتولیک یا "اکومنیک" به فیلم "در جستجوی اریک" ساخته "کن لوچ"، در میان کف زدنهای طولانی، اعطاء گردید.
فیلم "روبان سفید" ساختۀ "مایکل هانه که" نیز تقدیر نامه دریافت کرد
هیات داوران این جایزه در عین حال یک "ضد جایزه" را به "دجال" فیلم جنجال برانگیز "لارس فون تریر"، کارگردان دانمارکی دادند. آنها برای توجیه این جایزۀ خود گفتند که "لارس فون تریر" در این فیلم بسیار زن ستیز بوده، میخواسته بگوید که زنان گناهکار در آتش جهنم می سوزند و تنها با مرگ آنان است که، به طور نمادین، مردها از جا بر می خیزند و حرکت میکنند... به باور بسیاری با نگاه کردن به وضع زنان در جهان می توان گفت که این از زن ستیزی ناشی نمی شود بکه برعکس "لارس فون تریر" در مورد آن هشدار می دهد چون این باور در ناخود آگاه بسیاری از مردان و ملت ها حضور دارد.
خبری حاشیه ای
ژیل ژاکوب، رئیس فسیتوال کن که دیروز با ماشینی تصادف کرد که آهسته حرکت می کرد اما او را به زمین انداخت و ظاهرأ در این تصادف شانه اش صدمه دیده، با دست باند پیچی شده از میهمانانش در بالای پله های کاخ فستیوال استقبال کرد.
جمع بندی کوچکی از فستیوال
از نظر کیفیت فیلم ها، به ویژه در بخش مسابقه ای می توان به طور کلی از فیلم هائی با کیفیتی نه چندان بالا صحبت کرد. این در حالی است که خبرنگاران فرانسوی جای بزرگی به "ژاک آودیار" برای فیلم "پیامبر" ، به "پدرو آلمو دووار" برای فیلم "آغوش شکسته" ، "آلن رنه" برای فیلم "علف های وحشی" می دهند، همکاران خارجی آن ها سخت گیرانه تر بر خورد می کنند. حال باید دید که آیا به گفتۀ "ایزابل هوپر" رئیس هیأت داوران "نخل طلای" غافلگیر کننده ای داده خواهد شد یا نه.
در مورد جشن و پارتی ها، خبرها حکایت از مصرف کمتر... و شمار کمتر جشن ها دارند. شبهای بسیار شلوغ و پر تلاطم "کن" هم ظاهرأ امسال به رونق سالهای گذشته نبوده و بحران اقتصادی به این شهر نیز رخنه کرده است. دیگر این که از آتش بازیهای خصوصی خبری نبود و به گفتۀ یکی از کارشناسان رویدادهای "کن"، درآمد دست اندر کاران برگزاری جشن ها 30 در صد نسبت به سال گذشته کاهش یافته است.
جشن بنیاد "آمافار" که به منظور جمع آوری پول برای کمک به تحقیقات در زمینۀ بیماری ایدز همه ساله برگزار می شود و " شارون استون" هنرپیشه آمریکائی معاونتش را بر عهده دارد، علیرغم تلاش های او و حضور "بیل کلینتون" رئیس جمهوری پیشین آمریکا، نتوانست به نسبت گذشته مبلغ مناسبی جمع آوری کند و در واقع حتا کمتر از یک دوم آن چه در سال گذشته نصیبشان شد، یعنی 3 میلیون دلار، به دست آورد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

بازگل بدخشی پژواک کوهساران

شماره 44 سه شنبه 22 ثور سال 1388/12 می 2009
بابک سیاووش
آدینه مشهور به باز گل بدخشی در روستایی فیض آباد ولایت بدخشان زاده شده است . بازگل بدخشی کار های هنری خود را از سال (1336) با رادیو کابل آغاز کرد ودر مدت کوتاه هنرش به اوج خود رسید وعلاقه مندان بی شماری پیدا کرد. بازگل بدخشی درموسیقی افغانستان یک سبک خاصی را به میان آورد که به نام “ساز قطغن زمین” مشهور است و علاقه مندان زیادی درمیان مردم افغانستان دارد. بازگل بدخشی با امکانات اندک یعنی به کمک دنبوره و غچک آهنگی های را می ساخت که به دل علاقمندان چنگ میزد آهنگ های بازگل بدخشی بازگو کننده موسیقی کهن و کلاسیک افغانستان است وبیشتر آهنگ های او درمقام های “چهار گاه ” و “شور” اجرا شدند . بازگل بدخشی علاوه بر ترانه های شاد و آهنگ های عاشقانه، سروده های را که به نام “فلک” یاد می شوند ونمایانگر قدیمی ترین نوع موسیقی توام با رباعیات عارفانه اند نیز بسیار زیبا می خواند.یکی از ویژه گی های دیگر این هنرمند محبوب این بود که خواندن ونوشتن را نمی دانست اما در شعر، تصنیف سازی، نوازندگی وآهنگ سازی آهنگها دست بالا داشت و اکثر کمپوز ها از خودش بود. بسیاری از آهنگ های بازگل بدخشی را هنرمندان دیگر نیز خوانده اند اما مردم آن آهنگ ها را، به نام آهنگ های باز گل می شناسند و بیشتر به سبک و سیاقی که او خوانده می پسندند. از جمله این آهنگ های او را:
ای شوخ سرزلف ترا تاب کی داده
چشم عسل مست ترا خواب کی داده
یا آهنگ مشهور:
آمدی ای یار وفادارم ای
دسته گل، شوخ ستمگارم ای
وحید قاسمی هنرمند معروف افغان می گوید: بزرگترین ویژه گی کار بازگل بدخشی در موسیقی این بود که نگذاشت آهنگ های ناب محلی فراموش شوند، بلکه بدخشی این آهنگ ها را با سادگی روستایی، آواز منحصر به فرد خود و به کمک دنبوره و غیچک و به سبک و سیاق مخصوص به خودش جاودانه کرد. این هنرمند نامدار کشورهشت بار ازدواج نموده و ثمره ازدواج هایش همراه با اولاد هاو نواسه هایش به (46) تن میرسد. این آوازخوان محبوب که حد اقل سه نسل از خوانندگان افغان با آواز و هنر او آشنا هستند، روز نهم حمل سال روان در اثر بیماری طولانی، در روستای چنارگنجشکان در ولایت بدخشان جان سپرد . روحش شاد و بهشت برین جایش باد.

زلاند زمزمه ماندگار موسیقی

بابک سیاووش
شماره 44 سه شنبه 22 ثور سال1388/12می2009
استاد جلیل زلاند هنرمند اصیل و بی بدیل موسیقی افغانستان پس از سالها ناله شیدایی و ترنم روح افزای موسیقی از جهان رفت.
استاد زلاند که با جاذبه نوای سایگل به دنیای موسیقی وارد شده و از محضر استادان بزرگی چون استاد فرخ افندی و استاد غلام حسین اساسات موسیقی را فراگرفت. با استعداد بزرگی که داشت در ایجاد ارکستر بزرگ رادیو افغانستان با استاد سلیم سرمست و استاد ننگیالی همت گماشت و به هدایت و رهنمایی استاد عبدالغفور برشنا به جمع آوری آهنگ های فلکلوریک افغانستان پرداخت. آوازه و شهرت استاد زلاند از مرز های کشور فراتر رفته در کشور همسایه ایران آهنگ «من آمده ام ترا ببینم بروم» استاد زلاند که توسط هنرمند بلند آوازه موسیقی پاپ ایران گوگوش خوانده شد هنگامه برپا کرد.
استاد زلاند با اجرای آهنگ «ای ساربان آهسته ران» که بر اساس شعر حضرت سعدی شیرازی ساخته شده و با اجرای آهنگ «من آمده ام که عشق فریاد کنم» که بر اساس یک ترانه محلی شمالی افغانستان ساخته شده در میان شنوندگان ایرانی محبوبیت فراوان کسب کرد.


استاد زلاند در سفرش به ایران و در ملاقات با مادر فروغ فرخزاد در طی کمتر از یک ساعت آهنگی به شعر مشهور «دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت» فروغ فرخزاد ساخت که خیلی جذاب و شنیدنی بوده و به شهرت استاد در ایران افزود. در سالهای بعد «هایده» آواز خوان مشهور ایران یکی از تصنیف های استاد زلاند را با مطلع «وقتی عاشق شوی راز دلته گفته نتانی» به اجازه استاد خواند که واقعاً به دلها چنگ زد . این آهنگ را استاد زلاند به دخترش سهیلا زلاند ساخته بود.
استاد زلاند سرود ملی افغانستان را در دوره های محمد ظاهر شاه، جمهوری محمد داود و پس از (7) ثور ساخت.
استاد زلاند یک خانواده هنرمند را رهبری میکرد، همسرش سارا زلاند سالها در رادیو افغانستان آواز خواند، سهیلا زلاند دخترش و فرید زلاند وحید زلاند پسرانش آواز خوانان و آهنگسازان موفقی میباشند.
فرید زلاند پسر استاد زلاند که در ایران تحصیل نموده در معرفی آهنگهای افغانی و آهنگسازی برای آوازخوانان ایرانی سهم برازنده ایفا نموده است.
استاد زلاند با استعداد بزرگی که در آوازخوانی و آهنگسازی داشت ترانه های گیرایی را در موسیقی افغانستان اجرا نمود که برایش لقب هنرمند حنجره طلایی را به ارمغان آورد.
با دریغ و درد که این هنرمند محبوب به سن (74) سالگی و در پی یک بیماری مزمن در شهر تارزانا در کالیفرنیای ایالات متحده چشم از جهان پوشید.
روحش شاد و فردوس برین جایش باد

۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

فارغان مکاتب به سپاه بیکاران پیوستند!

نوشته محمد داود سیاووش
یک نگاه گذرا به سیر جذب جوانان در موسسات تحصیلات عالی نشان میدهد که به دلایل مبهم جذ ب محصلان درموسسات تحصیلات عالی با گذشت هر سال پس از تشکیل اداره موقت سیر نزولی داشته ، چنانچه براساس آماری که توسط استاد حسن یارمنتشر شده جذ ب محصلان از( 98) فیصد درسال (1381) به (75) فیصد درسال (1382) وبه (41) فیصد درسال (1383) وبه (39) فیصد درسال (1384) وبه( 38) فیصد درسال(1385) تنزیل یافته است.
در مقابل فیصدی جوانانی که به موسسات تحصیلات عالی راه نیافته اند از(20) فیصد در سال (1381) به( 25 )فیصد در سال (1382) و به( 59 )فیصد در سال( 1383 )وبه (61) فیصد درسال (1384) و به (62) فیصد درسال( 1385) بلند رفته که نمایانگر بی سرنوشت ماندن هزاران جوان در طی این سالها میباشد ودر سال(1387)از مجموع (79975) داوطلب امتحان کانکور در سراسر کشور(35818) تن در موسسات عالی ونیمه عالی جذ ب گردیده وسایرین بی سر نوشت میباشند.
این جوانان که اکثرآ توان پرداخت فیس را در موسسات ظاهرآ تحصیلات عالی خصوصی کشور ندارند چه کنند؟
جای کاروجود ندارد ،جنگ جریان دارد، فقربیدادمیکند و خواسته های جوانی با دیدن زرق و برق بلند منزل ها و موترهای آخرین مدل و مود وفیشن خیره کننده شهرها زبانه میکشد.
جوانی که تحصیل ندارد و کارندارد طبعآ پول هم ندارد او چگونه خواسته های زندگی خود را برآورده سازد،چگونه و با چه امکاناتی تشکیل خانواده بدهد. اوکه غذای کافی نمگیرد، اوکه لباس مناسب خریده نمی تواند،او که با توجه به مخارج بزرگ زندگی با همسالانش نشست و برخاست کرده نمی تواند.
در این حال هرگاه کسی به گوشش زوزه بکشد که برایش پول میدهد شاید به هرکاری مبادرت بورزد.
متاسفانه در دولت ما اقدامات شکلی و نمایشی معمول میباشد و مسولان کمتر به عمق چنین قضایا متوجه میشوند.باری درحالیکه به مکاتب تا ماه اسد کتاب درسی نرسیده بود از تلویزیون ها گزارش کمپیوتری شدن برخی مکاتب به نشر میرسیدودراین روزها درحالیکه ده ها هزار جوان با استعداد به دلیل عدم ظرفیت جذ ب از تحصیل بازمانده به مدیران چند مکتب تحایف و تقدیرنامه ها اهدا میشود که در واقع نمک پاشی بر زخم رانده شده گان میباشد.
درحالیکه مشکل این نیست که فلان مدیرو فلان شاگرد خوب کارکرده و فلان مدیروفلان شاگرد کم کار نموده بلکه مشکل آنست که ظرفیت جذب وجودندارد. حالا اگر شما هرقدر شاگردان لایق داشته باشید وقتی قدرت جذب وجود نداشته باشد شاید با بلند بردن افریج نمرات جذب تعداد محدودی را جذب نموده سایرین را از دروازه تحصیلات عالی برانید که در این حالت اصلآ متعلمین لایق وکم لایق مطرح نیست .
دولت باید به عوض این اقدامات نمایشی پلان مشخص برای ارتقای ظرفیت موسسات تحصیلات عالی اتخاذ نموده ودردرجه دوم به خاطر ارتقای مهارت این فارغان بی سر نوشت تدابیر اتخاذ نماید. درحالیکه جای کاربرای این جوانان وجود ندارد هرگاه کورس های قصیر المدت لسان و کمپیوتر در جنب ریاست های معارف مرکز و ولایات از طرف دولت تدویر یابد و به رویت شهادت نامه صنف دوازده جوانان بدون اخذ فیس درآن شامل گردند شاید درآینده که همه ما به آن فکر میکنیم حداقل شایسته گی جذ ب درپروژه هارا به صفت کارمند عادی پیدا نمایند و از جانبی ازحالت بلاتکلیفی و بی سرنوشتی که باعث افسردگی روانی و اعراض و پیامد های منفی در جامعه میگردد جلوگیری شود.
در حالیکه ستودیوم های ورزشی ، سالون های کتابخوانی ،مراکز فرهنگی ،آموزشی وپرورشی و برنامه های تربیتی کافی برای این جوانان در کشور موجود نیست ،وحتی در پایتخت کشور یک ستودیوم ورزشی کهنه و یک کتابخانه عامه محدود با شعبات دایمآ مسدود آن در نواحی وجود دارد، این سوال مطرح میشود که این جوانان چه کنند؟ وکجا بروند؟ شاید به همان جاییکه (40)تن شان دریک کانتینر هلاک شدند ویا به طرف اعتیاد یاجرایم اخلاقی وحنایت .مسوول این فاجعه کیست؟
حکومت باید پروزه های عام المنفعه و اشتغال زا را برای مصروف نگهداشتن این جوانان ایجاد نماید، دینامیزم جوانان نیروی سیلاب گونه یی میباشد که با مهار کردن آن کشور آباد و با حرکت افسار گسیخته ی آن آینده کشور تیر و تار خواهد شد.
چرا مسوولان کشور ازاین مهم چشم پوشیده اند؟

۱۳۸۸ فروردین ۱۴, جمعه

جوانان در منگنه فقر، بیکاری، بیسوادی و سربازگیری دهشت افگنان

نوشته محمد داود سیاووش
سازمان ملل جوان به افراد سنین (15-24) اطلاق مینماید این تعریف با سنی که در کنوانسیون جهانی حقوق اطفال برای طفولیت تعیین شده منافات دارد اما به هر حال همین قشر فعال و با تحرک جامعه در کشور ما متأسفانه از حد اقل امکانات برخوردار است.
اگر برای جوانان سایر کشور ها شرایط تحصیل،‌ اشتغال سپورت، حفظ الصحه و تعلیم و تربیه سالم مساعد است برعکس یک نگاه گذرا نشان میدهد که جوانان افغانستان در چه شرایط دشواری قرار دارند:
بیسوادی و تعلیم و تربیه ناقص:
در حال حاضر دروازه مکاتب در بسیاری از ولایات جنوب کشور بسته بوده حتی گراف مکتب سوختن و مکتب ساختن تقریباً در یک سطح قرار دارد، در مکاتبی که از طرف مخالفان دولت به شکل مدرسه تشکیل شده جوانان با روحیه تعصب، خشونت و نفرت از مظاهرزندگی مدنی تربیه میشوند، عده از این جوانان در تربیتگاه های خارج شستشوی مغزی شده برای فعالیت های انتحاری آماده میشوند.
عدم اشتغال برای جوانان:
در حالیکه موسسات تولیدی و تشکیلات اداری که بتواند مردم را بکار جذب کند وجود ندارد و هر روز به بهانه های اصلاحات اداری، (DDR) و غیره تعداد زیادی از مردم از کار بیکار میشوند، در این شمار جوانان بیش از همه به خاطر بیکاری آسیب پذیر اند. آنانی که امید ها و آرزوهای بزرگی دارند آنانی که ایده آل های داشتن همسر، زندگی مرفه و داشتن موقف و موقعیت مناسب اجتماعی را دارند با جیب خالی و با تحقیر و توهین اجتماعی که هر روز زرق و برق آن چشم ها را خیره میکند مواجه اند و در این حال آنان بالطبع انسان های گوشه گیر، پر عقده و ناراضی از نظام موجود بار می آیند که زمینه ساز خوبی برای سربازگیری مخالفان از صفوف آنان میباشد.
شنیده شده که عده از این جوانان که بیکار اند در بدل پرداخت پول در صفوف مخالفان دولت جذب شده با حمله و اشتغال مؤقت مواضع دولت امرار معاش مینمایند و جنگ را مسلک نان آور شان قرار داده اند.
کمبود زمینه سپورت:
در شهر چهار و نیم میلیونی کابل یک استدیوم ورزشی خیلی کهنه وجود دارد که در اطراف آن میدان های مخروبه ورزشی قرار دارد. برای جوانان میدان های ورزشی، استدیوم های سپورتی و جمنازیوم های سپورتی در نواحی شهر وجود ندارد. جوانی که بیکار است و حد اقل میدان برای والیبال، فتبال، باسکتبال، تینس، هاکی و غیره در محدوده زندگی روزمره اش جود ندارد شاید زود تر به گروه های کیسه بران و باندیست ها جذب شده باعث بحران امنیتی در شهر شود. در حالیکه جوانان کابل به مقایسه آن ولایاتی که در آن ها حتی یک میدان معیاری والیبال وجود ندارد شاید از خوشبخت ترین جوانان افغانستان باشد
نبود سالون های مطالعه:
باز هم شهر کابل را در نظر میگیریم در این شهر که پایتخت کشور میباشد سالون های مطالعه که از آن طریق جوانان بتوانند در هر ناحیه به آسانی به کتب، مجلات، جراید و روزنامه ها دسترسی داشته باشند وجود ندارد با چند کتابخانه محدود در نواحی که آنهم دروازه هایشان اکثراً بسته میباشند جوانان قادر نیستد از نشریه های روزانه مستفید شده از اوضاع روز در رابطه به مسایل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری و غیره اطلاع حاصل نمایند.
به طور عموم سیستم کتاداری افغانستان کهنه شده وسیستم فعال رسیدن معلومات از طریق آن برای نسل جوان میسر نیست و برای چهار و نیم میلیون باشندگان کابل فقط یک کتابخانه عامه کوچک و خیلی ابتدائی وجود دارد.
خطر اعتیاد به مواد مخدر:
ارقام رسمی اخیر دولت نشان میدهد که در حدو یک و نیم میلیون تن در افغانستان به مواد مخدر معتاد شده اند. اگر به تعمیر تخریب شده خانه فرهنگ شوروی سابق بروید صدها جوان را میبینید که با رنگ زرد و تن نحیف در اتاق های نمناک و تاریک آن دراز کشیده و در خمار مخدرات مانند ماهی می تپند. جوانی که بیکار است اولاً خودش به این مرض آغشته میشود در ثانی عده از این جوانان برای انتقال مواد مخدر از اطراف قاچاقبران استخدام میشوند. در دهات و روستاهای ولایاتی که کوکنار کشت میشود از این جوانان در به اصطلاح (نشتر زدن) کوکنار استفاده مینمایند و عده از آنان در فابریکات مواد مخدر مصروف کار اند.
خطر ماین و مواد منفجر ناشده:
در ولایاتی که جنگ جریان دارد و یا ولایاتی که جنگ را سپری نموده اند تعداد زیاد جوانا در اثنای کار بالای زمین، چراندن مواشی ویا گشت و گذار با انفجار ماینها و مواد منفجر ناشده اعضای بدنشان را از دست میدهند، بسیاری از این جوانان از اینکه چگونه از ماین فیلد ها خارج شوند و یا هنگام مقابل شدن با ماین چه کنند معلومات ندارند و آگاهی از خطر ماین برای شان داده نشده، جالب آنست که حتی از وقوع حوادث انفجار در محلاتی که قبلاً ماین پاکی شده نیز گزارش های به گوش میرسد.

نبود شبکه فعال جامعه مدنی:
با آنکه تحولات کشور طوریست که باید نسل جوان وارد صحنه شود، ولی در افغانستان هنوز شبکه جامعه مدنی که بتواند این نسل پر تحرک را در تحولات اجتماعی داخل سازد وجود ندارد، جوانان اکثراً به عوض شامل شده در شبکه جامعه مدنی که از آن طریق دولت و موسسات سیاسی بر سر اقتدار را با طرح پیشنهادات تحت فشار قرار دهند شکار احزاب خام و احساساتی میشوند که آنانرا در منجراب خصومت ها و خشونت های قومی، مذهبی و مخالفت با روند دموکراسی و بازشدن جامعه انداخته عملاً نیروی نسل جوان را با فعالیت گردابی زایل میسازند. در حال حاضر به عوض تلقین شعور مدنی در جوانان آنانرا با زرق احساسات نفرت و تعصب و تنگنظری در حلقات خاص نگهمیدارند. تاجران سیاسی به معامله و تجارت مصروف اند و جوانان مانند دوران جنگ سرد هیزم درتنمایی ها و بزرگنمایی های آنان میباشند و برعکس شبکه جامعه مدنی مانند یک تشکیلات اداری به سفر های خارجی، میهمانی ها و تور های داخلی در خواب فرو رفته است.
خطر ایدز:
در حالیکه چند سال قبل در افغانستان کسی ایدز را نمیشناخت گزارشهایی وجود دارد که عده یی در افغانستان به ایدز مبتلا شده اند. این مسأله قابل دقت است که وقتی جوانی بدون پول خواهشات نفسانی دارد و او باید پول بدست بیاورد،از اینکه جای کار وجود ندارد طبعاً این پول باید از طریق غیر مشروع بدست بیاید که با آن میزان جرایم اخلاقی، کیسه بری، دزدی، غارت، اختطاف، چپاولگری، زورگوئی و غیره بلند میرود و وقتی این پول باد آورده غیر مشروع بدست آمد به قول معروف (از آب به آب و از شیر به شیر) باید در راه نا مشروع به مصرف برسد که بازهم باعث بلند رفتن گراف فحشا در جامعه میشود.
دهشت افگنی و جوانان:
برای فعالیت های طاقت فرسای کوهنوردی، حمل سلاح و جنگ یقیناً بهترین نیرو در سنین جوانی سراغ میشود. حالا شما یک دهکده در یک ولسوالی دور افتاده ولایت نا آرام را در نظر بگیرید. در آنجا دولت وجود ندارد، کار وجود ندارد، غذا وجود ندارد بر عکس شخصی به آن محل رفته جوانان را تشویق میکند که اگر فعالیت تخریبی بر ضد دولت انجام دهند برایشان پول میپردازند، آیا این جوان به غیر از پیوستن به آن گروه چاره دیگری دارد؟ فورمول قوتمندی دهشت افگنان در همین عنصر ساده وجود دارد. وقتی این جوانان را به دایره فعالیت کشانیده و شستشوی مغزی نمودند هر نوع فعالیت تخریبی و عملیات انتحاری را توسط آنان انجام میدهند، در این حال دولت گلایه و شکایت مینماید که چرا فعالیت های انتحاری وجود دارد!
این ها گوشه ای از مشکلات جوانان افغانستان میباشد، در حالیکه دولت افغانستان هر شب از طریق تلویزیون ها در خلاصگیری جنگ های لفظی روشنفکرانی گیرمانده که بام تا شام حوصله مردم را با طرح های پیش پا افتاده به لب رسانیده و وقت فکر کردن بالای ام الامراض اجتماع را از دستگاه دولت گرفته اند برای نگارنده هنوز این سوال حل نشده که این همه وزرای مشاور، وزرای برحال و کارمندان عالیرتبه و دیپلومات های اطراف رییس جمهور مصروف چه کار هایی اند؟
چرا آنان با تدویر سیمینار ها به خاطر بررسی مشکلات جوانان، اطفال، زنان و غیره اقشار و اصناف جامعه و تدویر مراکز تحقیقی، تدابير جامع از وضعیت کنونی ارائه نمی نمایند در غیر آن تشکیل وزارت جوانان و انحلال و تنقیص آن هیچ دردی را دوا نکرده و نخواهد کرد.