۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

تقدیم به آنکه وبلاگ ارمغان را مسدود و فیس بوک و ایمیل ما را غصب کرده است!


الا موش مکار ویرانکار

شنو ز ارمغان این مقامه دو بار

که بس بی خرد دزد و غارتگری

تو خفاش و مفلوک و صاحب شری

تو میترسی از انتقادات ما

ز بنوشته های غضبناک ما

بترسی که رسوا شوی در جهان

ز وبلاگ و وبسایت ما این زمان

چه شد لاف و گزاف دیروزی ات

حقوق بشر خواست پیروزی ات

چرا می بترسی تو از ارمغان

ز وبلاگ مخصوص فرهنگیان

ز غداریت عار آید مرا

که گویم به تو کار باید مرا

بدانی کسانی که حق گفته اند

چه زیبا و مردم محق گفته اند

نگردد بدنیا صداشان خموش

حقیقت نویسند اندر خروش

هیومن هیومن کجا رایت شد

حقوق بشر بسته وبسایت شد

قلم بشکند دژ استمگران

قلم بشکند سد اسکندران

قلم وا کند مشت هر بی خرد

قلم وا دهد درس علم و ادب

شنو از فلک داد و بیداد ها

ز وبلاگ ها و ز وبسایت ها

که نفرین بادا به تو مرد پست

به تو بی خرد دزد و وحشی و مست

۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

فریاد از این دوران تار تیره فرجام!


از لحظه یی که برایم ثابت شد دموکراسی و آزادی بیان را در افغانستان باد آورده و باد با خود خواهد برد!

از لحظه یی که فهمیدم با یک سویچ شامپیون های آزادی بیان میتوانند وبلاگی را برای همیش از نظر ها غایب کنند!

از لحظه یی که احساس کردم شامپیون های آزادی بیان میتوانند وبسایتی را به بهانه ی کوچکی ببندند !

از لحظه یی که درک کردم شامپیون های آزادی بیان فیس بوکی را میتوانند با یک چشم به هم زدن بدزدند!

از لحظه یی که متوجه شدم شامپیون های آزادی بیان ایمیلی را میتوانند هر لحظه با تغییر پسورد از کنترل صاحبش خارج سازند!

تصمیم گرفتم بر کلیه اشکال وبلاگ و وبسایت و فیس بوک و ایمیل این فضای مجازی لعنت گفته برای همیش

از آن خارج شوم.

آه! ای کسانی که فریب این فضای دروغین را خورده اید، آگاه باشید و بدانید که سردمداران و سازندگان و گردانندگان این فضای غیر واقعی در حالیکه به دست شما نا آگاهانه قفلی بنام ایمیل میدهند، به کسان دیگری آگاهانه کلیدی بنام پسورد میسازند و آنکه به شما صفحه یی بنام فیس بوک میسازد به دست آن دیگری چیزی بنام هکر میسازد.

بیایید از این فضای دروغین وبسایت و وبلاگ و فیس بوک و ایمیل خارج شویم و سرنوشت خودرا بدست این فضای لایتناهی غیر قابل کنترل ندهیم و سر به گریبان برده در فضای واقعی قلم را به روی کاغذ واقعی به حرکت آورده حق را از باطل و دروغ را از راست جدا سازیم.

در کشوری که سایت های پورنو، انفجار، انتحار و سر بریدن انسان آزاد است و در مقابل وبلاگ ها و وبسایت های انتقاد گر بی کفایتی ها، رشوه گیری ها، اختلاس ها، جنایت ها، قساوت ها، عطالت ها، بیکاری ها و کم کاری ها شامل بلک لیست میشود شما چگونه میتوانید به این فضای دروغین اعتماد کنید و سرنوشت تان را بدست چیزی و کسی بگذارید که اصلاً نه فریادتان به درگاهش میرسد و نه مسیر کهکشانی آن را تعقیب کرده میتوانید.

یادتان باشد که کتاب های بزرگی چون( افغانستان در مسیر تاریخ )نه در وبلاگ و وبسایت و کاغذ های آرت پیپر و مطابع مدرن بلکه در سیاه چاه ها نوشته شده اند.

زنده باد قلم! زنده باد حقیقت! مرگ بر مجازی نویسی، مجازی گویی، ساحری و دروغ پراگنی!

داود سیاووش

۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

ده سال وقت کشی دنیا در افغانستان



نوشته : محمدداود سیاووش

از روزیکه به القاعده راه داده شد از مخفیگاه های توره بوره به پاکستان عقب نشینی کند، کارشناسان پیشبینی کردند که زیر کاسه ی مأموریت امریکا در افغانستان نیم کاسه وجود دارد ورنه چگونه در میان باران آتش بم های هشت هزارکیلویی و رگبار طیارات بم افگن بی 52 شخصی بنام حاجی زمان بتواند به عقب نشینی یک گروهی از دشمنان درجه اول امریکا کمک کند که خون امریکایی ها هنوز در زیر آوار مراکز تجارت جهانی خشک نشده بود.

بی حوصله گی های حامد کرزی در سالهای اول مبنی بر امکان وخامت اوضاع و هشدار های موصوف را به خاطر حمله بر پناهگاه ها و قرار گاه های القاعده و طالبان در پاکستان در آن زمان نه امریکا جدی گرفت و نه کارشناسان داخلی به آن اهمیتی قایل شدند. شورای کویته علناً به فعالیت اغاز کرد، گروه حقانی به بازوی توانای( آی اس آی )مبدل شد، گروه گلبدین حکمتیار در پیشاور علناً به فعالیت آغاز کردند، ولی در مقابل به جواب آدرسهایی که رییس جمهور کرزی به اختیار پرویز مشرف از لانه ها و قرارگاه های دهشت افگنان در خاک پاکستان گذاشته بود مشرف در چوکات خارج ادب و سیاست جواب عجیب و غریبی داد.

به تدریج القاعده و طالبان در شبکه های انترنتی راه یافتند و در کشور های غربی لابی ها و طرفدارانی پیدا کردند. از مراکز سر بریدن هایشان فیلم برداری کرده آن را منتشر کردند. مراکز تربیت گاههای نظامی شان مشخص شد. ترانه هایشان را منتشر کردند وبی بی سی گزارشی از آن به نشررساند، و آن ترانه ها را حتا تا سطح موبایل های مردم ثبت کردند م در همین حال رسانه ها خبر دادند که شگاف ها و درز های عمیقی در صفوف طالبان پیدا شده. آقای کرزی خواهان رهایی پنجاه طالب از گوانتامو شد، ارتباط ملا طیب، ملا معتصم، ملا برادر، ملا حقانی و حکمتیار با کرزی، امریکا و پاکستان بر ملا شد. حزب اسلامی به چندین گروه تجزیه شد که یک گروه از داخل با فشار بر حکومت دولت را تضعیف میکند و گروه دیگر در برابر دولت از بیرون میجنگند ولی هر دو یک هدف دارند که حتا مقابل هم فتوا هم نمیدهند. به تدریج رییس جمهور کرزی از ارتباط خود با طالبان قبل از سقوط طالبان و در آستانه سقوط شان پرده برداشت که این موضوع مخالفان طالبان را در دولت شوکه ساخت و با این حال احمد ضیاء مسعود، احمد ولی مسعود، قانونی، دکتر عبدالله، امرالله صالح از کنار کرزی ظاهراً جدا شدند در حالیکه طرفدارانشان در دستگاه حکومت هنوز حاکم است و تنها مارشال فهیم با کرزی مانده.

با قتل مرموز برهان الدین ربانی جمعیت نیز دچار نوعی تکان سیاسی شد که به اثر ان تا کنون صلاح الدین ربانی راه گم بوده راه را از چاه فرق کرده نمیتواند. به همینسان محقق و دوستم به شکل تاکتیکی در کنار احمد ضیاء مسعود قرار گرفتند تا زور پنجه ی شان را به کرزی در گرفتن امتیاز با شکستن جبهه ی ملی در آینده نشان دهند. ایجاد دفتر طالبان در قطر، فعال شدن ترکیه در میانجیگری های مصالحه ی دولت با طالبان، دست دراز نمودن آقای کرزی به سوی عربستان سعودی بخاطر گرفتن کمک در حل قضیه افغانستان، تجلیل نشدن روز های 8 ثور و 28 اسد، موضعگیری های ضد و نقیض آقای کرزی در اختلافات ظاهری با امریکا، دریوزه ها و برادر خواندگی های کرزی با طالبان و بسا اجراآت غلط دیگر دولت باعث شد فضا طوری انکشاف کند که هر روز خشتی از اتوریته دولت کنده شود و به غوغای طالبانی افزوده شود و مسأله تا آنجا انکشاف کرد که در جشن عید فطر امسال پیام ملا عمر بیشتر از پیام حامد کری بر سر زبان ها افتاد. به این ترتیب کشور از نظر جنگ روانی تحت تأثیر تبلیغات یک گروه چند هزار نفری مسلح طوری قرار گرفت که رادیو های داخلی و خارجی از بام تا شام نام و کاروایی های آنان را نا آگاهانه ویاقصدی بوق می زنند. سکوت دولت در برابر حملات راکتی پاکستان و همزمان با آن کنار گذاشتن وزرای کلیدی دفاع و داخله در روز هایی که حملات راکتی از پاکستان به افغانستان جریان دارد فضا را بحرانی تر ساخت و این سوال را در اذهان مرد تداعی نمود: در حالیکه قوماندان اعلای قوای مسلح امر و هدایت مقابله با راکتباران ها به خاک افغانستان را نمیدهد دو وزیر تحت امرش چه کرده میتوانست؟ و آیا سبکدوشی آن دو وزیر چه کمکی به بهبود دفاع از خاک کشور نمود؟ در شرایط کنونی دولت با حرکت( جابجا) و یا در بسا موارد با عقب نشینی و مهر سکوت بر لب کشور را در وضعیت خطرناکی قرار داده است.

در دستگاه قوه ی اجرائیه افغانستان اکنون کسی موجود نیست که با صدای بلند در برابر دشمن خاک و وطن حرف بزند وبا چشمان تیز به طرف عاملان راکت باران بر خاک نگاه کند، تبلیغات گسترده و تکرار اندر تکرار خروج قوای بین المللی مردم را به تشویش ساخته و سناریوی طالبانی دوم تحت عنوان خیزش های مردمی نگرانی را در میان مردم چندین برابر افزایش بخشیده است که مبادا اظهارات نصیرالله بابر وبینظیربوتو تکرار گردد. مسأله تا آنجا انکشاف نموده که اسماعیل خان از تشکیل شورای جهادی خارج دولت خبر میدهد و در بدخشان و کنر و نورستان از اشتراک پاکستانیها در جنگ با نیروهای دولتی رسانه ها خبر میدهند. با این حال حکومتهای غربی نیز تحت فشار افکار عامه ی مردم شان تلاش دارند هر چه زودتر سربازانشان را از افغانستان برون بکشند و حتا اوباما و رامنی نیز در کامپاینهای انتخاباتی شان از موضوع افغانستان به وضاحت سخن نمیگویند. از تحلیل مجموعی اوضاع این نتیجه به دست می آید که:

1- امریکا از ابتدا اراده ی سیاسی و نظامی برای از بین بردن طالبان و القاعده نداشت چنانکه اکنون طالبان را به حیث یک واقعیت می پذیرد آنهم پس از ده سال.

2- کشور در حالت شکنند نگهداری شد، تأسیسات زیربنایی ساخته نشد، معادن استخراج نشد، افغانستان در چوکات یک کشور مصرفی وابسته به ایران و پاکستان قرار داده شد، به تربیه کدر های ملی توجه نشد، اردوی ملی با قوای تانک، توپ، طیاره و رادار مجهز نشد.

3- آزادی بیان، حقوق شهروندی و مدنی مردم نهادینه نشد و اصلاً سیستمی در این زمینه ایجاد نگردیده فقط مأموران مدنی و دستگاه های فرمایشی ساخته شد.

4- میلیارد ها دالر به قرار دادی هایی سپرده شد که اکنون پایشان در لجنزار فساد گیر مانده و یا در صفوف مخالفان قرار دارندو به طالبان در راه های اکمالاتی جزیه پرداخته شد.

5- با پاکستان به صراحت پیرامون حل مسأله افغانستان امریکا صحبت نشد و فقط به شکل گرگ آشتی و با تطمیع رهبران اسلام آباد راضی نگهداشته شد ودر مواردی امتیازات بزرگ حتا همین اکنون به آنان داده شد.

6- در تیم حکومتداری به کسانی اعتماد شد که اولاً به بازار آزاد و دموکراسی در افغانستان باور نداشتند و افکار قبیله را ترویج میکردند و در ثانی مجاهدینی بودند که اصلاً روحیه ی ضد غربی داشتند و فقط برای تحکیم موقعیت شخصی خود کار میکردند. در وظایف و مقامات بلند دولتی کسانی گماشته شدند که فقط مورد توجه دو الی سه نفر در سطح کشور بودند و با این حال مردم در روند حیات سیاسی و حکومتداری شامل نشدند. با فاسد شدن اداره از بالا شبکه ی مخوفی شکل گرفت که اکنون تا قدمه های پایین عصاره ی حیات ملت را از کانال های فساد می چوشند.

7- قاچاقبران مواد مخدر ستون بزرگی از نظام شدند و اصلاً طی ده سال هیچکس نفهمید که قاچاقبر کیست؟

8- طی ده سال سیاست داخلی و خارجی روشن و واضح در افغانستان وجود نداشت و حتا یکی از قوماندانان ناتو به نام جنرال ریچارد گاهی به دولت افغانستان شش ماه وقت پیشبینی کرده بود تا توانایی خود را در مقابله با طالبان نشان دهند.

از حاصل جمع کلیه فکتور های فوق به این نتیجه میرسیم که بحران کنونی نتیجه ی سر در گمی جامعه ی جهانی در افغانستان میباشد. جامعه ی جهانی کمک هایش را به شکل سیلاب گونه طوری به افغانستان سرازیر نمود که در شنزاره های فساد غرق شده و اصلاً برای مردم آواره و بیچاره افغانستان از آن چیزی نرسید وبه تحکیم پایه های یک نظام مردم سالار نیانجامید.

۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

وضعیت دردناک جوانان افغانستان




نوشته : داود سیاووش

اگر فردای کشور را از چگونگی تربیه نسل امروز پیشبینی کنیم، متأسفانه دیده میشود که در افغانستان این روند سیر نزولی دارد. با آنکه جامعه جهانی و دولتمردان افغانستان در گردهمایی ها از به مکتب رفتن چند میلیون طفل سخن میگویند و به آن افتخار میکنند، اما آنان غافل اند که قضاوت شان از نقطه ی صفری سقوط حکومت طالبان است ورنه باید میدانستند که مکاتب در دوره ی شاه امان الله به شکل مدرن در افغانستان پایه گذاری شد و در دوره های بعدی انکشاف یافت که با سقوط حکومت نجیب دروازه های آن بسته شد و با حاکمیت طالبان عملاً دختران از رفتن به مکتب منع شدند. در افغانستان در قدیمترین زمان ها اصول غازی، اصول کاکا و غیره در سواد آموزی مردم و اداره ی سواد آموزی در سطح معینیت به شکل مدرن درسالهای اخیر وجود داشت و افغانستان باری جایزه ی سازمان ملل را در مبارزه با بیسوادی گرفت.

از آنچه جامعه ی جهانی و دولتمردان افغانستان طی ده سال اخیر قضاوت میکنند، یک نگاه گذرا نشان میدهد که همزمان با صعود گراف فارغان از مکاتب روند جذب به موسسات عالی تحصیلی سیر انکشافی نشان نمیدهد و هر سال در ختم سال تعلیمی لشکری به لشکر جوانان بیکار در کشور افزوده میشود. بطور مثال اگر در سال 1390 مجموعاً 159 هزار شاگرد از صنف دوازده مکاتب فارغ گردید در سال 1391 این رقم به 223 هزار میرسید در حالیکه کمیت جذب به موسسات تحصیلات عالی و دانشگاه ها در سطح گذشته بود. حکومت افغانستان بنابر بی کفایتی نتوانست طی ده سال ظرفیت جذب موسسات تحصیلات عالی ودانشگاه ها را ارتقا بخشد وبودجه انکشاف دانشگاه ها طی این مدت از یک سال به سال دیگر انتقال یافته، حکومت نتوانست پروژه های بزرگ زیربنایی استخراج آهن، راه آهن، نفت و گاز و غیره را احداث کند تا جوانان در آن استخدام شوند. بر عکس در طی ده سال اخیر کشت کوکنار در کشور سیر صعودی داشت و تعداد زیاد جوانان به آن جذب شدند و یا تعداد زیادی از این جوانان به گروه های مسلحی پیوستند تا حد اقل نان چاشت و شب را شکم سیر بخورند.

ده سال پس از فعالیت ادارات موقت، انتقالی و دو دوره انتخابی و حضور بیش از چهل کشور در افغانستان هنوز جوانان بخاطر کاریابی به ایران میروند و یا دل بدریا زده سرنوشت شان را بدست امواج بحر می سپارند تا در سرزمین های رویایی شان به آسترالیا برسند و یا با قبول خطرات جانی و مالی مانند متاع قاچاقی قاچاقبران دست بدست میشوند تا به یونان برسند و در آن جا سرشان به سنگ بدبختی طوری میخورد که حتا پول کرایه ی برگشت به وطن را نیز نمیداشته باشند.

ارقام وحشتناکی از اعتیاد جوانان به مواد مخدر در رسانه ها به نشر میرسد. زیر پل سرخ را امپراطوری معتادان نام گذاشته اند ، در واقعات اختطاف، قاچاق، کلاهبرداری و فساد رد پای جوانان پیدا میشود و با این حال حکومت که طی ده سال فقط مصروف معامله گری با چند قدرتمند بخاطر بقا و استحکام فردی بوده هیچگونه برنامه یی برای بهبود شرایط زندگی جوانان و تعادل بخشیدن میزان عاید و مصرف خانواده ها نداشته . برای یک کارمند پایین رتبه دولت پنج الی شش هزار افغانی آنهم نه منظم و ماهوار بلکه با دفعات و پس از معطلی ها به عنوان معاش پرداخته میشود، این انسانیکه حد اقل شش عضو فامیل دارد و باید یک بورجی آرد، پنج کیلو روغن، چند لیتر گاز، چند لیتر تیل، یک پاو چای، یک سیر بوره اقلاً باید ماهوار به خانواده اش تهیه کند در حالیکه عملاً این پول معاش برای همین غذای بخور و نمیر هم کفایت نمیکند و جوان این فامیل با شکم نیمه گرسنه هر روز از بالای دسترخوانی بر میخیزد که سالها در آن گوشت و میوه و ترکاری اصلاً وجود نداشته؛ همین فامیل باید به هر صورت کرایه رفت و امد اولادان را به مکتب و فیس کورس و لباس مکتب را نیز بپردازد و در زمستان از امراض طرق تنفسی و در تابستان از امراض معده باید آنان را هر ماه یک الی دو بار نزد داکتر ببرد وفیس بپردازد ودوا بخرد.

عقده و کامپلکس روانی جوانان از همین نقطه آغاز میشود. در رژیمی که خانواده های سردمدارانش در دبی زندگی میکنند و هر روز پنجشنبه رهبران به دبی رفته و شنبه بالای وظیفه بر می گردند، وقتی جوانی می بیند که غذای حد اقل نمیخورد، لباس مناسب ندارد در دو بعد از نظر روانی دچار انفجار عقده میشود : یکی آنکه از نظام کاملاً متنفر میشود، چون می بیند که یک طبقه ی معین همه ی نعمات مادی و معنوی جامعه را می بلعند ولی بر عکس غریب ها غریب تر و لاغر ها لاغر تر میشوند و در بْعد دوم به خاطر پیدا کردن راه امرار معاش و به دست آوردن پول به انحرافات اخلاقی پیوسته به باند ها و گروپ ها و غیره شبکه های مخوف مافیایی شامل میشود. با این حال بسیاری جوانان حتا قبل از رسیدن به سن 18 سلاح بدست میگیرند و به گروه های مسلح می پیوندند.

یک نگاه گذرا به شهر کابل نشان میدهد که بسیاری جای کار را کارگران پاکستانی بدلیل ارزان بودن اشغال نموده اند. تفاوت زندگی جوانان طبقات پایین و گروه نو بدولت رسیده را در ساعات عصر در پارک ها، بلاک هاو اطراف فروشگاه ها به وضاحت میتوان مشاهده نمود. در حالیکه تعداد زیاد این جوانان پر عقده با حسرت و افسوس به اجناس لوکس مغازه ها و یا سر و وضع آراسته ی گروه خاصی از جوانان می بینند از کنارشان جوانان انگشت شماری با موتر های آخرین مودل که صدای موسیقی موتر شان را بلند گذاشته و در بعضی حالات حتا خلاف نزاکت پایشان را برون از کلکین موتر کشیده اند می گذرند. این جوانی که نان چاشت را نخورده با ملاحظه ی این حالت دچار انفجار روحی میشود. در یک بعد دیگر اگر این جوانان اعم از ذکور و اناث معلم مکتب باشند تصور کنید که با چه انرژی به صنف رفته و با کدام نیرو به شاگردان درس بدهند. مواردی دیده شده که استادان محترم مکاتب خارج وقت رسمی با کراچی های دستی در شهر ترکاری و میوه فروشی میکند که در این حال با برخورد خشن موظفین امنیتی و مردم و رانندگان ضربه های روحی جبران ناپذیری را متحمل میشوند. جوانی که غذای کافی ندارد، لباس مناسب ندارد پارک یا ساحه ی تفریح ندارد میدان سپورتی و ساحه ی ورزشی ندارد و در همین حال زرق و برق دنیای غرب را از تلویزیون ها مشاهده میکند و قصر های افسانوی زورمندان کشورش را میبیند تصور کنید چه حالتی برایش دست خواهد داد. مشاهده و مطالعه این وضعیت حالت هیجان و عصیان و هزیان را در جوانان ایجاد میکند و با این حال هر جوان گرسنه و برهنه و آواره و معتاد و بی سرپناه خودش به بمبی مبدل می شود. جالب آنست که سردمداران رژیم که در تطبیق سیاست های اقتصادی ده ساله ناکام مانده اند از طریق رسانه ها به وضاحت تبلیغ میکنند که دلایل این عقب مانی و بدبختی بازار آزاد میباشد. در حالیکه چنین نیست مدیران بی کفایت ملامت اند نه بازار آزاد. چون اگر بازار آزاد ناکار آمد میبود غرب چگونه به این پیشرفت خارق العاده رسیده.

هر گاه سرمداران رژیم دست به کار نشوند و این فاصله وحشتناکی را که میان نو بدولت رسیده های دارای همه چیز و جوانان بی همه چیز و فقیر ایجاد شده کاهش ندهند عواقب وحشتناکی در پی خواهد داشت . جوانی که کار ندارد، دوا ندارد، سرپناه ندارد، تحصیل ندارد، تعلیم ندارد، شرایط تربیه برایش مساعد نیست، شرایط سپورت برایش مساعد نیست، خودش بمب در حال انفجار میباشد که سر و صدای اداراتی چون معینیت جوانان و سازمان جوانان و رهبر... چون چکشی بر فرقش باریده به عوض آرامش آنرا منفجر خواهد کرد.

۱۳۹۱ مرداد ۲۳, دوشنبه

بمناسبت روز جهانی جوانان


روز دوازدهم اگست از طرف سازمان ملل روز جهانی جوانان اعلام شده. در این روز سخن گفتن در باره مشکلات جوانان افغانستان هیچ مشکل آنانرا حل نمیکند، چون گوش مسوولان کشور از شنیدن آن عاجز است، بنابران توجه خوانندگان را به کارتونی جلب میکنیم که یک کتاب مطلب را میتوان از آن در باره زندگی جوانان خواند و دید.

این تنها جوان تحصیل یافته است، مشکلات جوانان رانده شده از کانکور، بیسواد، کم سواد، مهاجر، معتاد،معیوب،معلول،  بیکار، بیمار، آواره، بیخانه و غیره را خودتان تصور کنید.

۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

چاق ترین ورزشکار المپیک 2012 لندن

وزن چاق ترين ورزشكار شركت كننده در المپيك 2012 لندن معادل وزن كل تيم بانوان ژيمناستيك ژاپن در اين بازي ها است.

به گزارش لاكتواليته، ريكاردو بلاس جونيور جودوكار 25 ساله كشور گوام ، جزيره اي كوچك در اقيانوس آرام كه به زحمت 180 هزار نفر جمعيت دارد 218 كيلوگرم است.

ريكاردو هنگام وزن كشي و ثبت وزنش روي ترازو عنوان سنگين ترين ورزشكار تاريخ المپيك را به خود اختصاص داد.

اين جوان در گفت و گو با سي ان ان تاييد كرد: از سال 1988 ميلادي تاكنون گوام هميشه يك ورزشكار در رشته جودو المپيك داشته است كه تقريبا تمام آنها از اعضاي خانواده من هستند. ابتدا پدرم، پسرعموهايم و اكنون نيز خودم. من قبل از اينكه راه رفتن را بياموزم روي تاتامي بودم و هيچ چيزي به جز جودو را نياموختم.

المپيك 2012 لندن در تاريخ ورزش گوام ثبت خواهد شد چرا كه ريكاردو در نخستين مبارزه اش پيروز شد و اين اولين بار است كه يك جودوكار گوام توانست در رقابت هاي المپيك به دور بعد راه يابد.

در دور بعد ريكاردو با اسكار برايسون جودوكار مشهور كوبايي مواجه شد و نتوانست به پيروزي هايش ادامه دهد.

مترجم: بهرام افتخاري.

روح الله نیکپا درفش پرافتخار افغانستان را در المپیک لندن بلند نگهداشت