۱۳۹۱ مرداد ۲۴, سه‌شنبه

وضعیت دردناک جوانان افغانستان




نوشته : داود سیاووش

اگر فردای کشور را از چگونگی تربیه نسل امروز پیشبینی کنیم، متأسفانه دیده میشود که در افغانستان این روند سیر نزولی دارد. با آنکه جامعه جهانی و دولتمردان افغانستان در گردهمایی ها از به مکتب رفتن چند میلیون طفل سخن میگویند و به آن افتخار میکنند، اما آنان غافل اند که قضاوت شان از نقطه ی صفری سقوط حکومت طالبان است ورنه باید میدانستند که مکاتب در دوره ی شاه امان الله به شکل مدرن در افغانستان پایه گذاری شد و در دوره های بعدی انکشاف یافت که با سقوط حکومت نجیب دروازه های آن بسته شد و با حاکمیت طالبان عملاً دختران از رفتن به مکتب منع شدند. در افغانستان در قدیمترین زمان ها اصول غازی، اصول کاکا و غیره در سواد آموزی مردم و اداره ی سواد آموزی در سطح معینیت به شکل مدرن درسالهای اخیر وجود داشت و افغانستان باری جایزه ی سازمان ملل را در مبارزه با بیسوادی گرفت.

از آنچه جامعه ی جهانی و دولتمردان افغانستان طی ده سال اخیر قضاوت میکنند، یک نگاه گذرا نشان میدهد که همزمان با صعود گراف فارغان از مکاتب روند جذب به موسسات عالی تحصیلی سیر انکشافی نشان نمیدهد و هر سال در ختم سال تعلیمی لشکری به لشکر جوانان بیکار در کشور افزوده میشود. بطور مثال اگر در سال 1390 مجموعاً 159 هزار شاگرد از صنف دوازده مکاتب فارغ گردید در سال 1391 این رقم به 223 هزار میرسید در حالیکه کمیت جذب به موسسات تحصیلات عالی و دانشگاه ها در سطح گذشته بود. حکومت افغانستان بنابر بی کفایتی نتوانست طی ده سال ظرفیت جذب موسسات تحصیلات عالی ودانشگاه ها را ارتقا بخشد وبودجه انکشاف دانشگاه ها طی این مدت از یک سال به سال دیگر انتقال یافته، حکومت نتوانست پروژه های بزرگ زیربنایی استخراج آهن، راه آهن، نفت و گاز و غیره را احداث کند تا جوانان در آن استخدام شوند. بر عکس در طی ده سال اخیر کشت کوکنار در کشور سیر صعودی داشت و تعداد زیاد جوانان به آن جذب شدند و یا تعداد زیادی از این جوانان به گروه های مسلحی پیوستند تا حد اقل نان چاشت و شب را شکم سیر بخورند.

ده سال پس از فعالیت ادارات موقت، انتقالی و دو دوره انتخابی و حضور بیش از چهل کشور در افغانستان هنوز جوانان بخاطر کاریابی به ایران میروند و یا دل بدریا زده سرنوشت شان را بدست امواج بحر می سپارند تا در سرزمین های رویایی شان به آسترالیا برسند و یا با قبول خطرات جانی و مالی مانند متاع قاچاقی قاچاقبران دست بدست میشوند تا به یونان برسند و در آن جا سرشان به سنگ بدبختی طوری میخورد که حتا پول کرایه ی برگشت به وطن را نیز نمیداشته باشند.

ارقام وحشتناکی از اعتیاد جوانان به مواد مخدر در رسانه ها به نشر میرسد. زیر پل سرخ را امپراطوری معتادان نام گذاشته اند ، در واقعات اختطاف، قاچاق، کلاهبرداری و فساد رد پای جوانان پیدا میشود و با این حال حکومت که طی ده سال فقط مصروف معامله گری با چند قدرتمند بخاطر بقا و استحکام فردی بوده هیچگونه برنامه یی برای بهبود شرایط زندگی جوانان و تعادل بخشیدن میزان عاید و مصرف خانواده ها نداشته . برای یک کارمند پایین رتبه دولت پنج الی شش هزار افغانی آنهم نه منظم و ماهوار بلکه با دفعات و پس از معطلی ها به عنوان معاش پرداخته میشود، این انسانیکه حد اقل شش عضو فامیل دارد و باید یک بورجی آرد، پنج کیلو روغن، چند لیتر گاز، چند لیتر تیل، یک پاو چای، یک سیر بوره اقلاً باید ماهوار به خانواده اش تهیه کند در حالیکه عملاً این پول معاش برای همین غذای بخور و نمیر هم کفایت نمیکند و جوان این فامیل با شکم نیمه گرسنه هر روز از بالای دسترخوانی بر میخیزد که سالها در آن گوشت و میوه و ترکاری اصلاً وجود نداشته؛ همین فامیل باید به هر صورت کرایه رفت و امد اولادان را به مکتب و فیس کورس و لباس مکتب را نیز بپردازد و در زمستان از امراض طرق تنفسی و در تابستان از امراض معده باید آنان را هر ماه یک الی دو بار نزد داکتر ببرد وفیس بپردازد ودوا بخرد.

عقده و کامپلکس روانی جوانان از همین نقطه آغاز میشود. در رژیمی که خانواده های سردمدارانش در دبی زندگی میکنند و هر روز پنجشنبه رهبران به دبی رفته و شنبه بالای وظیفه بر می گردند، وقتی جوانی می بیند که غذای حد اقل نمیخورد، لباس مناسب ندارد در دو بعد از نظر روانی دچار انفجار عقده میشود : یکی آنکه از نظام کاملاً متنفر میشود، چون می بیند که یک طبقه ی معین همه ی نعمات مادی و معنوی جامعه را می بلعند ولی بر عکس غریب ها غریب تر و لاغر ها لاغر تر میشوند و در بْعد دوم به خاطر پیدا کردن راه امرار معاش و به دست آوردن پول به انحرافات اخلاقی پیوسته به باند ها و گروپ ها و غیره شبکه های مخوف مافیایی شامل میشود. با این حال بسیاری جوانان حتا قبل از رسیدن به سن 18 سلاح بدست میگیرند و به گروه های مسلح می پیوندند.

یک نگاه گذرا به شهر کابل نشان میدهد که بسیاری جای کار را کارگران پاکستانی بدلیل ارزان بودن اشغال نموده اند. تفاوت زندگی جوانان طبقات پایین و گروه نو بدولت رسیده را در ساعات عصر در پارک ها، بلاک هاو اطراف فروشگاه ها به وضاحت میتوان مشاهده نمود. در حالیکه تعداد زیاد این جوانان پر عقده با حسرت و افسوس به اجناس لوکس مغازه ها و یا سر و وضع آراسته ی گروه خاصی از جوانان می بینند از کنارشان جوانان انگشت شماری با موتر های آخرین مودل که صدای موسیقی موتر شان را بلند گذاشته و در بعضی حالات حتا خلاف نزاکت پایشان را برون از کلکین موتر کشیده اند می گذرند. این جوانی که نان چاشت را نخورده با ملاحظه ی این حالت دچار انفجار روحی میشود. در یک بعد دیگر اگر این جوانان اعم از ذکور و اناث معلم مکتب باشند تصور کنید که با چه انرژی به صنف رفته و با کدام نیرو به شاگردان درس بدهند. مواردی دیده شده که استادان محترم مکاتب خارج وقت رسمی با کراچی های دستی در شهر ترکاری و میوه فروشی میکند که در این حال با برخورد خشن موظفین امنیتی و مردم و رانندگان ضربه های روحی جبران ناپذیری را متحمل میشوند. جوانی که غذای کافی ندارد، لباس مناسب ندارد پارک یا ساحه ی تفریح ندارد میدان سپورتی و ساحه ی ورزشی ندارد و در همین حال زرق و برق دنیای غرب را از تلویزیون ها مشاهده میکند و قصر های افسانوی زورمندان کشورش را میبیند تصور کنید چه حالتی برایش دست خواهد داد. مشاهده و مطالعه این وضعیت حالت هیجان و عصیان و هزیان را در جوانان ایجاد میکند و با این حال هر جوان گرسنه و برهنه و آواره و معتاد و بی سرپناه خودش به بمبی مبدل می شود. جالب آنست که سردمداران رژیم که در تطبیق سیاست های اقتصادی ده ساله ناکام مانده اند از طریق رسانه ها به وضاحت تبلیغ میکنند که دلایل این عقب مانی و بدبختی بازار آزاد میباشد. در حالیکه چنین نیست مدیران بی کفایت ملامت اند نه بازار آزاد. چون اگر بازار آزاد ناکار آمد میبود غرب چگونه به این پیشرفت خارق العاده رسیده.

هر گاه سرمداران رژیم دست به کار نشوند و این فاصله وحشتناکی را که میان نو بدولت رسیده های دارای همه چیز و جوانان بی همه چیز و فقیر ایجاد شده کاهش ندهند عواقب وحشتناکی در پی خواهد داشت . جوانی که کار ندارد، دوا ندارد، سرپناه ندارد، تحصیل ندارد، تعلیم ندارد، شرایط تربیه برایش مساعد نیست، شرایط سپورت برایش مساعد نیست، خودش بمب در حال انفجار میباشد که سر و صدای اداراتی چون معینیت جوانان و سازمان جوانان و رهبر... چون چکشی بر فرقش باریده به عوض آرامش آنرا منفجر خواهد کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر