نوشته : محمدداود سیاووش
از روزیکه به القاعده راه داده شد از مخفیگاه های توره بوره به پاکستان عقب نشینی کند، کارشناسان پیشبینی کردند که زیر کاسه ی مأموریت امریکا در افغانستان نیم کاسه وجود دارد ورنه چگونه در میان باران آتش بم های هشت هزارکیلویی و رگبار طیارات بم افگن بی 52 شخصی بنام حاجی زمان بتواند به عقب نشینی یک گروهی از دشمنان درجه اول امریکا کمک کند که خون امریکایی ها هنوز در زیر آوار مراکز تجارت جهانی خشک نشده بود.
بی حوصله گی های حامد کرزی در سالهای اول مبنی بر امکان وخامت اوضاع و هشدار های موصوف را به خاطر حمله بر پناهگاه ها و قرار گاه های القاعده و طالبان در پاکستان در آن زمان نه امریکا جدی گرفت و نه کارشناسان داخلی به آن اهمیتی قایل شدند. شورای کویته علناً به فعالیت اغاز کرد، گروه حقانی به بازوی توانای( آی اس آی )مبدل شد، گروه گلبدین حکمتیار در پیشاور علناً به فعالیت آغاز کردند، ولی در مقابل به جواب آدرسهایی که رییس جمهور کرزی به اختیار پرویز مشرف از لانه ها و قرارگاه های دهشت افگنان در خاک پاکستان گذاشته بود مشرف در چوکات خارج ادب و سیاست جواب عجیب و غریبی داد.
به تدریج القاعده و طالبان در شبکه های انترنتی راه یافتند و در کشور های غربی لابی ها و طرفدارانی پیدا کردند. از مراکز سر بریدن هایشان فیلم برداری کرده آن را منتشر کردند. مراکز تربیت گاههای نظامی شان مشخص شد. ترانه هایشان را منتشر کردند وبی بی سی گزارشی از آن به نشررساند، و آن ترانه ها را حتا تا سطح موبایل های مردم ثبت کردند م در همین حال رسانه ها خبر دادند که شگاف ها و درز های عمیقی در صفوف طالبان پیدا شده. آقای کرزی خواهان رهایی پنجاه طالب از گوانتامو شد، ارتباط ملا طیب، ملا معتصم، ملا برادر، ملا حقانی و حکمتیار با کرزی، امریکا و پاکستان بر ملا شد. حزب اسلامی به چندین گروه تجزیه شد که یک گروه از داخل با فشار بر حکومت دولت را تضعیف میکند و گروه دیگر در برابر دولت از بیرون میجنگند ولی هر دو یک هدف دارند که حتا مقابل هم فتوا هم نمیدهند. به تدریج رییس جمهور کرزی از ارتباط خود با طالبان قبل از سقوط طالبان و در آستانه سقوط شان پرده برداشت که این موضوع مخالفان طالبان را در دولت شوکه ساخت و با این حال احمد ضیاء مسعود، احمد ولی مسعود، قانونی، دکتر عبدالله، امرالله صالح از کنار کرزی ظاهراً جدا شدند در حالیکه طرفدارانشان در دستگاه حکومت هنوز حاکم است و تنها مارشال فهیم با کرزی مانده.
با قتل مرموز برهان الدین ربانی جمعیت نیز دچار نوعی تکان سیاسی شد که به اثر ان تا کنون صلاح الدین ربانی راه گم بوده راه را از چاه فرق کرده نمیتواند. به همینسان محقق و دوستم به شکل تاکتیکی در کنار احمد ضیاء مسعود قرار گرفتند تا زور پنجه ی شان را به کرزی در گرفتن امتیاز با شکستن جبهه ی ملی در آینده نشان دهند. ایجاد دفتر طالبان در قطر، فعال شدن ترکیه در میانجیگری های مصالحه ی دولت با طالبان، دست دراز نمودن آقای کرزی به سوی عربستان سعودی بخاطر گرفتن کمک در حل قضیه افغانستان، تجلیل نشدن روز های 8 ثور و 28 اسد، موضعگیری های ضد و نقیض آقای کرزی در اختلافات ظاهری با امریکا، دریوزه ها و برادر خواندگی های کرزی با طالبان و بسا اجراآت غلط دیگر دولت باعث شد فضا طوری انکشاف کند که هر روز خشتی از اتوریته دولت کنده شود و به غوغای طالبانی افزوده شود و مسأله تا آنجا انکشاف کرد که در جشن عید فطر امسال پیام ملا عمر بیشتر از پیام حامد کری بر سر زبان ها افتاد. به این ترتیب کشور از نظر جنگ روانی تحت تأثیر تبلیغات یک گروه چند هزار نفری مسلح طوری قرار گرفت که رادیو های داخلی و خارجی از بام تا شام نام و کاروایی های آنان را نا آگاهانه ویاقصدی بوق می زنند. سکوت دولت در برابر حملات راکتی پاکستان و همزمان با آن کنار گذاشتن وزرای کلیدی دفاع و داخله در روز هایی که حملات راکتی از پاکستان به افغانستان جریان دارد فضا را بحرانی تر ساخت و این سوال را در اذهان مرد تداعی نمود: در حالیکه قوماندان اعلای قوای مسلح امر و هدایت مقابله با راکتباران ها به خاک افغانستان را نمیدهد دو وزیر تحت امرش چه کرده میتوانست؟ و آیا سبکدوشی آن دو وزیر چه کمکی به بهبود دفاع از خاک کشور نمود؟ در شرایط کنونی دولت با حرکت( جابجا) و یا در بسا موارد با عقب نشینی و مهر سکوت بر لب کشور را در وضعیت خطرناکی قرار داده است.
در دستگاه قوه ی اجرائیه افغانستان اکنون کسی موجود نیست که با صدای بلند در برابر دشمن خاک و وطن حرف بزند وبا چشمان تیز به طرف عاملان راکت باران بر خاک نگاه کند، تبلیغات گسترده و تکرار اندر تکرار خروج قوای بین المللی مردم را به تشویش ساخته و سناریوی طالبانی دوم تحت عنوان خیزش های مردمی نگرانی را در میان مردم چندین برابر افزایش بخشیده است که مبادا اظهارات نصیرالله بابر وبینظیربوتو تکرار گردد. مسأله تا آنجا انکشاف نموده که اسماعیل خان از تشکیل شورای جهادی خارج دولت خبر میدهد و در بدخشان و کنر و نورستان از اشتراک پاکستانیها در جنگ با نیروهای دولتی رسانه ها خبر میدهند. با این حال حکومتهای غربی نیز تحت فشار افکار عامه ی مردم شان تلاش دارند هر چه زودتر سربازانشان را از افغانستان برون بکشند و حتا اوباما و رامنی نیز در کامپاینهای انتخاباتی شان از موضوع افغانستان به وضاحت سخن نمیگویند. از تحلیل مجموعی اوضاع این نتیجه به دست می آید که:
1- امریکا از ابتدا اراده ی سیاسی و نظامی برای از بین بردن طالبان و القاعده نداشت چنانکه اکنون طالبان را به حیث یک واقعیت می پذیرد آنهم پس از ده سال.
2- کشور در حالت شکنند نگهداری شد، تأسیسات زیربنایی ساخته نشد، معادن استخراج نشد، افغانستان در چوکات یک کشور مصرفی وابسته به ایران و پاکستان قرار داده شد، به تربیه کدر های ملی توجه نشد، اردوی ملی با قوای تانک، توپ، طیاره و رادار مجهز نشد.
3- آزادی بیان، حقوق شهروندی و مدنی مردم نهادینه نشد و اصلاً سیستمی در این زمینه ایجاد نگردیده فقط مأموران مدنی و دستگاه های فرمایشی ساخته شد.
4- میلیارد ها دالر به قرار دادی هایی سپرده شد که اکنون پایشان در لجنزار فساد گیر مانده و یا در صفوف مخالفان قرار دارندو به طالبان در راه های اکمالاتی جزیه پرداخته شد.
5- با پاکستان به صراحت پیرامون حل مسأله افغانستان امریکا صحبت نشد و فقط به شکل گرگ آشتی و با تطمیع رهبران اسلام آباد راضی نگهداشته شد ودر مواردی امتیازات بزرگ حتا همین اکنون به آنان داده شد.
6- در تیم حکومتداری به کسانی اعتماد شد که اولاً به بازار آزاد و دموکراسی در افغانستان باور نداشتند و افکار قبیله را ترویج میکردند و در ثانی مجاهدینی بودند که اصلاً روحیه ی ضد غربی داشتند و فقط برای تحکیم موقعیت شخصی خود کار میکردند. در وظایف و مقامات بلند دولتی کسانی گماشته شدند که فقط مورد توجه دو الی سه نفر در سطح کشور بودند و با این حال مردم در روند حیات سیاسی و حکومتداری شامل نشدند. با فاسد شدن اداره از بالا شبکه ی مخوفی شکل گرفت که اکنون تا قدمه های پایین عصاره ی حیات ملت را از کانال های فساد می چوشند.
7- قاچاقبران مواد مخدر ستون بزرگی از نظام شدند و اصلاً طی ده سال هیچکس نفهمید که قاچاقبر کیست؟
8- طی ده سال سیاست داخلی و خارجی روشن و واضح در افغانستان وجود نداشت و حتا یکی از قوماندانان ناتو به نام جنرال ریچارد گاهی به دولت افغانستان شش ماه وقت پیشبینی کرده بود تا توانایی خود را در مقابله با طالبان نشان دهند.
از حاصل جمع کلیه فکتور های فوق به این نتیجه میرسیم که بحران کنونی نتیجه ی سر در گمی جامعه ی جهانی در افغانستان میباشد. جامعه ی جهانی کمک هایش را به شکل سیلاب گونه طوری به افغانستان سرازیر نمود که در شنزاره های فساد غرق شده و اصلاً برای مردم آواره و بیچاره افغانستان از آن چیزی نرسید وبه تحکیم پایه های یک نظام مردم سالار نیانجامید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر