۱۳۹۴ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

راه دشــــــــوار آزادی-9

 

آوریل 1, 2015
شماره ( 220) چهارشنبه ( 12) حمل ( 1393) / ( 1) اپریل ( 2015)
POTD-mandela_2617707b
خاطرات نلسون ماندلا
ترجمه: مهوش غلامی
9
در مكهكزوني بود كه من به تاريخ آ فريقا علاقه مند شدم. قبلا چيزهايي فقط در مورد قهرمانان خوسا شنيده بودم ، اما در آنجا مطالبي درباره ديگر قهرمانان آفريقا نظير (سخوخونه)، پادشاه (باپدي)، و (موشوشو)، پادشاه باسوتر، و (دينگانه‌) ، پادشاه زولوها و ديگر قهرمانان نظير (بامباتا)، (هينتسا) و (ماكانا)، (مونتشيوا) و ( كگاما) فرا گرفتم. من مطالب مختلف را در مورد اين اشخاص از زبان روسا وسراني كه براي رفع اختلافات وبررسي قضايا و پرونده ها به مكهكزوني مي آمدند، ياد گرفتم . هر چند اين افراد وكيل نبودند اما پرونده ها را بررسي و حكم قضايي صادر مي كردند. بعضي روز ها جلسه زود تمام مي شد و آنها دور هم مي نشستند وبه قصه گفتن مي پرداختند. من ساكت مي نشستم و گوش مي كردم. آنها اصطلاحاتي به كار مي بردند كه براي من نا شناخته بود. سخنراني هاي آنها رسمي و پر طمطراق بود و بآ رامي وبدون عجله صحبت مي كردند.
اوايل آنها مرا از خود مي راندند ومي گفتند براي شنيدن حرفهاي آنها هنوز خيلي جوانم. بعد ها مرا براي آوردن آتش يا آب صدا مي كردند يا از من خواستند به زنها پيغام دهم كه آنها چاي مي خواهند. در ماههاي اول من فقط مشغول پيغام رساني بودم و فرصت نمي كردم گفتگوي آنها را دنبال كنم . اما سر انجام به من اجازه داده شد نزد آنها بمانم ودر آنجا بود كه ميهن دوستان بزرگ آفريقا را كه عليه سلطه غربي ها مبارزه مي كردند ، شنا ختم . عظمت اين جنگجويان آ فريقايي ذهن مرا به كار انداخت. پير ترين ريس قبيله كه براي جمع پيران داستانهاي باستاني تعريف مي كرد، ( زو ليبانگيل جويي) ، پسر خاندان بزرگ شاه ( نگوبنگوكا ) بود . ريس (جويي) آن قدر پير بود كه پوست چرو كيده اش مثل كت گشادي بر تنش آويزان بود. او داستانها را بآ رامي تعريف مي كرد و اغلب در جاي مناسب، سرفه شديدي آن را قطع مي كرد و او مجبور مي شد چند دقيقه اي داستان را قطع كند. ريس جويي از مراجع موثق در زمينه تاريخ تمبوها بود و علت آن تا اندازه زيادي اين بود كه سالهاي زيادي خود شاهد و قايع مختلف بوده و.در آنها شركت داشته بود.
با وجودي كه ريس جويي اغلب اوقات از كار افتاد وپيربه نظر مي رسيد ، اما وقتي درباره جنگجويان جوان ارتش شاه (نگا نگليزوه) در جنگ عليه انگليسي ها حرف مي زد، دهها سال جوانتر مي نمود . اوهنگام تعريف كردن پيروزيها و شكست هاي جنگجويان نيزه اش راپرتاب مي كرد ودر طول مرغزار سينه خيز مي رفت. او درباره قهرماني ، سخاو تمندي و فروتني نگانگليزوه سخن مي گفت.
موضوع همه داستانهايي كه ريس جويي تعريف مي كرد، فقط درباره تمبوها نبود . وقتي او نخستين بار درباره جنگجويان غير خوسايي سخن گفت ، من علت آن را نمي فهميدم . مثل پسر بچه اي بودم كه يك قهرمان محلي فوتبال را مي پرستد و علاقه اي به ستاره فوتبال كشور كه ارتباطي با او ندارد، نشان نمي دهد. فقط بعدها بود كه جريان تاريخ آ فريقا واعمال همه قهرمانان آفريقا صر فنظر از قبيله اي كه به آن تعلق داشتند، مرا تكان دادوبه مسير درست انداخت.
ريس جويي سفيد پوست ها را لعنت می كرد و معتقد بود آنها عمدا قبيله خوسا را متفرق كرده وبرادر را از برادر جدا كرده اند. مردان سفيد به تمبو ها گفته بودند كه ريس واقعي آنها ملكه سفيد پوست است كه آن سوي اقيانوس زندگي مي كند و آنها مطيع او هستند. اما ملكه سفيد پوست جز بدبختي و پيمان شكني چيزي براي سياهان به ارمغان نياورده بود و اگر قبول كنيم كه او ريس است بايد گفت او يك ريس اهريمني است. داستانهاي جنگي ريس جويي و اتهامات و ادعاهاي او عليه انگليسي ها مرا خشمگين مي كرد و احساس مي كردم فريب خورده ام؛ گويا از همان بدو تولد چيزي را از من ربوده بودند.
ريس جويي مي گفت كه مردم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آفريقا تا زمان ورود سفيد پوست ها در آرامش نسبي زندگي مي كردند: سفيد پوست هايي كه با سلا حهاي آتش زا از آن سوي دريا وارد آ فريقا شدند. او مي گفت زماني مردم تمبو، مپوندو، خوسا ، و زولو همه بچه هاي يك پدر بودند ومثل برادر با هم زندگي مي كردند. سفيد پوست ها دوستي قبايل مختلف را به هم زدند. سفيد ها گرسنه بودند و چشم طمع به زمين ها دوخته بودند سياه پوست ها زمين ها را مانند هوا با آنها قسمت كردند چون هيچكس مالك زمين نبود، اما سفيد پوست ها زمين ها را اختيار خود گرفتند، درست همان گونه كه شما ممكن است اسب مرد ديگري را از او بگيريد.
در آن زمان هنوز نمي داستم كه نمي توان تاريخ واقعي كشورمان را در كتابهاي انگليسي متداول يافت . در اين كتابها ادعا شده بود كه موجوديت وتاريخ آفريقاي جنوبي با لنگر انداختن ( يان ون ريبيك) در دماغه اميدنيك در سال 1652 شروع مي شود. با شنيدن سخنان ريس جويي كم كم پي بردم كه تاريخ مردم بانتو- زبان ، قبل از اين تاريخ در سرزمين هاي شمالي در ميان دريا چه ها و دره ها و دشت هاي سر سبز شروع شده وما بتدريج در طي هزاران سال به سمت آخرين نقطه اين قاره پهناور (درجنوب) حركت كرديم. با وجود اين بعد ها متوجه شدم شرح هايي كه ريس جويي درباره تاريخ آفريقا وبويژه ، تاريخ آن در سالهاي بعد از 1652 ارائه مي داد، در تمام موارد هم چندان دقيق و صحيح نيست.
***
در مكهكزوني احساسات من شبيه احساسات پسر بچه هاي دهاتي بود كه به شهري بزرگ قدم مي گذارند. مكهكزوني به مراتب پسشرفته تر از كيونو بود و ساكنان آنجا مردم كيونو را عقب مانده مي دانستند. ريس بزرگ مايل نبود به من اجازه دهد از كيونو ديدن كنم وفكر مي كرد ممكن است به عقب برگردم وبا افراد ناباب در روستاي قديمي خود دوست شوم. هر زمان كه به كيونو مي رفتم احساس مي كردم ريس بزرگ حرفهايي به مادرم زده ، چون او بدقت از من مي پرسيد كه با چه كساني بازي مي كرده ام . با وجود اين ، دربسياري موارد ريس بزرگ ترتيبي مي داد كه مادرم و خواهرهايم به مكهكزوني آورده شوند.
وقتي نخستين بار وارد مكهكزوني شدم ، برخي از همكلا سي هايم مرا يك پسر دهاتي مي دانستند كه براي زندگي در محيط با شكوه ( خانه بزرگ ) ابدا آمادگي ندارند.
من مثل همه جوانان حداكثر سعي خود را مي كردم كه مودب و بفهميده و عالم به نظر برسم. يك روز در كليسا متوجه دختر جوان وزيبايي شدم كه يكي از دختران كشيش ماتيولو بود. اين دختر ( ويني ) نام داشت. من او را به قدم زدن دعوت كردم و ويني پذيرفت . او به من علاقه داشت، اما ( نومامپوندو ) ، خواهر بزرگتر ويني مرا بشدت عقب مانده مي دانست. اوبه خواهر كوچك خود مي گفت من وحشي هستم و براي دختر كشيش ماتيولو اصلا مناسب نيستم. او براي آنكه به خواهر كوچكش نشان دهد كه من چقدر غير متمدن هستم ، يك روز مرا براي نهار به خانه كشيش دعوت كرد. من آن زمان هنوز عادت داشتم فقط در خانه غذا بخورم ودر خانه ما از كارد و چنگال استفاده نمي كرديم . آن روز سر ميز ناهار آن خواهر بدجنس بشقابي را به من داد كه يك بال مرغ در آن بود. اما اين بال هم به جاي آنكه نرم باشد كمي خام بود وبنابراين گوشت آن براحتي از استخوان جدا نمي شد. من به ديگران نگاه كردم وديدم چقدر راحت از كارد و چنگال خود استفاده مي كنند. بنا بر اين من نيز بآ رامي كارد و چنگال خود را بر داشتم، چند لحظه اي به ديگران نگاه كردم و بعد سعي كردم آن بال كوچك را با كارد ببرم. ابتدا فقط آن را دور بشقاب مي چرخاندم و اميدوار بودم كه بالاخره گوشت واستخوان از هم جدا شوند. سپس بيهوده سعي كردم حداقل آن را با چنگال در يك جا ثابت نگه دارم و ببرم اما باز هم از دست من فرار كرد من با خستگي و اعصابي خرد شده فقط چاقوي خود را تق تق به بشقاب مي زدم. چند بار اين كار را تكرار كردم وبعد متوجه شدم كه خواهر بزرگتر با لبخند، آگاهانه به خواهر كوچكتر نگاه مي كند گويا مي خواهد بگويد: ( من كه قبلا به تو گفته بودم) من تلاش خود را ادامه دادم و مبارزه كردم واز اين كار سخت خيس عرق شدم ، اما نمي خواستم به شكست اعتراف كنم وآن بال لعنتي را با دست بر دارم. آن روز ناهار نتوانستم چيز زيادي بخورم.
بعد از آن خواهر بزرگتر به ويني گفته بود : ( اگر تو عاشق چنين پسر عقب مانده اي شوي تمام عمر خودت را تلف كرده اي )، اما من خوشحالم بگويم كه آن بانوي جوان به حرف خواهر بزرگ خود گوش نداد وبا وجود عقب مانده بودن من به من علاقه مند شد. البته سر انجام راه زندگي ما با هم فرق داشت وهر يك راه خود را رفتيم و جدا شديم. اوبه مدرسه ديگري رفت معلم شد. چند سالي هم باهم مكاتبه داشيتم وبعد ديگر از او بي خبر ماندم. اما در آن زمان ديگر توانسته بودم اتيكت خود سر ميز غذا را به مراتب بالاتر ببرم.Ÿ
بقيه در آينده

۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

سال تان باد به صد سال فرحبخش قرین

 

مارس 25, 2015
شماره ( 219) چهارشنبه ( 5) حمل ( 1394) / (25) مارچ (2015)
196356_960
n3
n4
n7
n8
n9
n10
نگاهی به رسوم نوروز در افغانســـــــتان
نوروز در افغانستان قدمت چند هزار ساله داشته و رسوم و آیین‌های ویژه نوروزی سال‌هاست که نسل به نسل به افغان‌ستانی ها منتقل می‌شود.مردم افغانستان نوروز را آغاز فصل طراوت و زندگی مجدد طبیعت می‌دانند و برای رهایی از زمستان سرد و خشک و تجلیل از نوروز از هفته‌ها قبل آماده این جشن می‌شوند.در این مطلب به برخی از آیین و رسوم ویژه نوروز در افغانستان اشاره می‌شود.
تجمع در زیارتگاه‌ها
در ۲ شهر کابل و «مزار شریف» زیارتگاه‌های با شکوهی منسوب به حضرت علی (ک) وجود دارند که بسیار مورد توجه افغان‌ها قرار دارند.
در نخستین روز سال جدید، مراسم با شکوهی در این زیارتگاه‌ها برگزار می‌شود که بالغ بر صدها هزار هموطن از گوشه و کنار این کشور و حتی کشورهای همجوار آسیای مرکزی برای تماشای آن به این دو شهر سفر می‌کنند.
در این مراسم، علمی منسوب به حضرت علی (ک) که بر آن اسماء متبرک نوشته شده است به اهتزار در می‌آید و سپس این علم برای روزهای متوالی در آن مکان افراشته می‌ماند.
سمنو (سمنک)
تهیه سمنو (سمنک) از جمله رسم‌های قدیمی نوروز در افغانستان است که در بین زنان طرفداران زیادی دارد.
سمنو نوعی غذای مخصوص است که از آرد گندم، جوانه گندم، روغن و آب تهیه می‌شود.
زنان افغان از آغاز شب نوروز تا سپیده دم اولین روز بهار به صورت دسته جمعی و خواندن اشعار قدیمی شروع به پختن سمنو که از رسوم قدیمی نوروز در افغانستان است، می‌کنند.
حاضران در پای دیگ سمنو که شادمان از رسیدن روزهای سبزی و نشاط هستند با خواندن ترانه‌های قدیمی مخصوص پخت سمنو کار خود را ادامه می‌دهند.
رسم شب‌نشینی سمنو در شب نوروز در میان خانم‌های شهر کابل و دیگر نقاط افغانستان رایج است و بسیاری از خانواده‌های افغانستانی به ویژه بانوان افغانستانی در شب نوروز در میهمانی پخت سمنو شرکت می‌کنند.
هفت میوه و هفت سین
آماده کردن سفره‌ هفت سین و هفت میوه از دیگر رسم‌های ویژه نوروز در افغانستان است.
هفت میوه ترکیبی از هفت نوع میوه خشک است. این خشکبارها به طور معمول «مغز بادام»، «مغز چارمغز»، «پسته»، «کشمش»، «زردآلو»، «سنجد» و «قیسی» هستند.
مردم افغانستان چند روز قبل از عید نوروز این خشکبارها را به صورت مخلوط در آب قرار می‌دهند تا برای روز نوروز آماده شوند.
در همین حال در برخی از مناطق افغانستان مردم برای استقبال از نوروز سفره هفت سین نیز پهن می‌کنند.
«سیب»، «سنجد»، «سبزی»، «سمارق» (قارچ)، «سرکه»، «سمنو» و «سیر» اجزای سفره هفت‌ سین را تشکیل می‌دهند.
مردم افغانستان در روزهای نوروز از میهمانان خود با هفت میوه و هفت سین که بسیار خوشمزه و شیرین است، پذیرائی و استقبال می‌کنند.
غذاهای شب نوروز
خانواده‌های افغان در شب نوروز، شام مفصل و استثنایی نسبت به دیگر شب‌های سال صرف می‌کنند.
رنگ سفید نزد مردم افغانستان نشانه خوشبختی و سعادت است به همین دلیل بسیاری از مردم افغانستان یک خروس سفید رنگ را در شب نوروز با نیت این که سال جدید، سالی پر از خوشبختی و نیک‌بختی باشد، ذبح می‌کنند و آن را به همراه سبزی و پلو برای سفره شب نوروز طبخ می‌کنند.
رنگ سبز نزد مردم افغانستان جایگاه ویژه‌ای دارد و از آن به نیکی و خوبی تعبیر می‌شود به همین دلیل افغانستانی ها برای داشتن سالی پر بار بر سفره‌های خود در شب نوروز سبزی و سبزی پلو قرار می‌دهند.
ماهی کباب شده نیز از دیگر غذاهایی است که در شب نوروز طرفداران زیادی در بین خانواده‌های افغان دارد و در آستانه شب‌های عید ماهی در بازارهای افغانستان به شدت گران می‌شود.
در ایام نوروز وضعیت درآمد مشاغلی چون ماهی پزی و شیرینی فروشی‌ها رونق ویژه‌ای می‌گیرد و معمولا مردم در این فروشگاه‌ها برای خرید در صف‌های طولانی می‌ایستند.
نوروزی
جوانانی که هنوز در دوران نامزدی به سر می‌برند و منتظر ازدواج هستند، یک روز قبل از نوروز به همراه هدیه نوروزی برای تبریک سال نو به خانه همسر خود می‌روند.
خانواده‌ پسر (داماد) با هدایایی چون لباس، جواهرات و حنا به همراه غذاهایی مانند ماهی، جلیبی، شیرینی و کلوچه‌های متنوع برای تبریک عید و دادن عیدانه به خانه عروس می‌روند.
خانواده عروس هم در مقابل، لباس مردانه و شرینی برای داماد آینده آماده می‌کنند.
لباس نو
در آستانه نوروز، بازار فروش لباس در شهر کابل بسیار رونق دارد و مردان و زنان به ویژه کودکان برای استقبال از بهار لباس‌های نو خریداری می‌کنند.
مردم افغانستان معتقدند در حالی که طبیعت با آغاز بهار نو می‌شود و این زیبایی بر جان و روح انسان نیز اثر می‌گذارد باید چهره و پوشش انسان هم پاکیزه و تمیز شود به همین دلیل مردم این کشور اقدام به خرید لباس نو می‌کنند.
خانه تکانی
خانه تکانی در آستانه نوروز از عنعنات پسندیده افغان‌هاست.
زنان افغان در آستانه‌ نوروز با شستن فرش‌ها و گردگیری خانه‌ خود تلاش می‌کنند تا پاکیزگی و نشاط را در آستانه بهار در خانه به وجود آورند.
تزئین و رنگ خانه برای استقبال از بهار از دیگر رسوم افغان‌ها در روزهای آخر زمستان است و مردها در افغانستان تلاش می‌کنند تا در آستانه نوروز وسایل خانه خود را نو کنند.
دید و بازدید
گرچه تعطیلی عید نوروز در افغانستان فقط یک روز است اما درهمین فرصت اندک نیز دید و بازدیدها در حد مقدور انجام می‌شود و این شیوه حسنه افغان‌ها جشن نوروز را با سفارشات دین مبین اسلام بیشتر پیوند می‌دهد.
دیگر رسم و رواج
توسل جستن با مراکز مقدسی که منسوب به امیرالمومنین حضرت علی (ک) هستند از جمله در ۲ شهر کابل و مزار شریف بسیار دیدنی است.
ده‌ها هزار افغان در اطراف این مکان مقدس جمع شده و با نیایش از خداوند طلب سال نیک می‌کنند.
جشنها:
جشن گل سرخ
جشن گل سرخ (میله گل سرخ) یک جشن خاص است که در مزار شریف در ۴۰ روز اول سال و به مناسبت روییدن گل‌های سرخ اجرا می‌شود و در طول این ۴۰ روز مردم از همه جا برای حضور در این جشن به مزار شریف می‌آیند. این مراسم به طور همزمان با مراسم جهنده علی (یا ژنده علی) انجام می‌شود. مراسم جهنده علی، مراسمی خاص دینی است که به مناسبت خلافت علی ابن ابی طالب در مسجد مقدس این شهر که گفته می‌شود آرامگاه این امام است اجرا می‌شود. این مراسم با برافراشتن یک علم (که ترکیب رنگ آن به درفش کاویانی شباهت دارد و به آن ژنده سخی می‌گویند) در حرم منسوب به امام علی و در اولین روز سال اجرا می‌شود. جشن گل سرخ برای چهل روز در دشت‌های لاله و حرم ادامه می‌یابد.
جشن دهقان
در این مراسم که در روز اول سال اجرا می‌شود کشاورزان به شهرها می‌آیند و تولیدات خود را به نمایش می‌گذارند. در سال‌های اخیر این مراسم تنها در کابل و برخی شهرهای بزرگ اجرا می‌شود و حتی شخصیت‌های بلند پایه حکومتی نیز در تماشای آن شرکت دارند.
نگاهی به بازی‌های سنتی مردم افغانستان در عید نوروز
انجام بازی‌ها و سرگرمی‌های ویژه و باستانی در روزهای نوروز که بیشتر از سوی جوانان انجام می‌شود، به جذابیت این جشن باستانی می‌افزاید.
بز کشی، کشتی، بادبادک‌ بازی، تخم مرغ جنگی و چرخ و فلک سواری از جمله بازی‌ها و سرگرمی‌هایی هستند که در میان افغان‌ها از محبوبیت زیادی برخوردار است و در جریان جشن نوروز با شکوه تمام بر پا می‌شود.
کشتی پهلوانی
کشتی در ایام جشن نوروز، سرگرمی بسیاری از افغانستانی ها به ویژه جوانان این کشور به حساب می‌آید.
کشتی از جمله ورزش‌های باستانی و پرطرفدار در میان مردم افغانستان است که در روزهای نوروز بیشتر در مناطق بیرون شهر با شرکت کشتی‌گیران و در حضور تماشاگران مشتاق برگزار می‌شود.
کشتی‌گیران محلی در مکان‌هایی که پوششی از سبزه و یا خاک نرم دارد، گردهم می‌آیند و با حضور یک داور، مسابقه میان 2 کشتی‌گیر برگزار می‌شود.
تخم مرغ جنگی، بازی دوست داشتنی افغان‌ها
تخم مرغ جنگی از بازی‌های ویژه نوروزی در افغانستان است که بیشتر در محلات تفریحی و پارک‌ها که مردم برای تفریح به آنجا می‌روند، برگزار می‌شود.
در این بازی 2 نفر که هر کدام تخم مرغ‌های جوشیده و سفت در دست دارند، تخم‌ مرغ‌های خود را به یکدیگر می‌زنند و تخم مرغی که زودتر شکست صاحب آن بازنده است و تخم مرغ شکسته شده به صاحب تخم مرغ برنده تعلق می‌گیرد.
تخم مرغ جنگی، تنها بازی محبوب جوانان افغانستانی نیست، بلکه در میان بزرگسالان هم از محبوبیت ویژه‌ای برخوردار است.
کودکان نیز این بازی را بسیار دوست دارند و می‌توان، گفت که بسیاری از خانواده‌های هموطن این بازی را با اعضای خانواده خود انجام می‌دهند.
چرخ‌و فلک سواری
چرخ‌وفلک سواری یکی دیگر از سرگرمی‌های نوروزی مردم افغانستان است که بیشتر نزد کودکان و نوجوانان محبوبیت دارد.
بسیاری از چرخ‌وفلک‌هایی که چرخیدن با آنها آرزوی بسیاری از کودکان در افغانستان است مدرن نیستند.
بازی‌های دیگری چون «نیزه بازی»، «خروس جنگی»، «کبک جنگی» و “چارمغزبازی» از دیگر سرگرمی‌های مردم افغانستان در جشن نوروز هستند.
بز کشی
بزکشی از بازی‌های قدیمی و پر طرفدار مردم افغانستان به شمار می‌رود.
با وجود آن که بز کشی از بازی‌های محلی ولایت‌های شمالی افغانستان به شمار می‌رود، اما به دلیل جذابیت آن، این بازی در تمام نقاط افغانستان علاقمندان فراوانی دارد و در زما‌ن‌های مختلف به ویژه ایام نوروز مسابقات بز کشی در تمام ولایت‌های افغانستان برگزار می‌شود…
در بازی بزکشی، اسب سوارانی که به «چاب‌اندازان» معروف هستند، تلاش می‌کنند تا بزی را که قبلاً سرش را بریده‌اند در نقطه‌ای به نام «دایره حلال» بیندازند.
در بزکشی مانند فوتبال 2 گروه با یکدیگر رقابت می‌کنند و در هر گروه 12 چاب‌انداز بازی می‌کنند.
این بازی در یک میدان هموار و بزرگ انجام می‌شود و هر چاب‌انداز برای برداشتن بز از زمین و بیرون رفتن از میان چاب اندازان گروه رقیب، باید مهارت بالایی داشته باشد تا بتواند بز را به دایره حلال برساند.
گدی پران بازی
گدی پران ‌بازی از جمله بازهای مورد علاقه مردم افغانستان به ویژه جوانان شهر کابل است و روزهایی که باد به آرامی می‌وزد، آسمان کابل پر از گدی پران های رنگارنگ می‌شود.
جوانان شهر کابل در روزهای نوروز با حضور بر فراز تپه‌ها برای بلند کردن گدی پران های خود تلاش می‌کنند، این بازی به عنوان یکی از سرگرمی‌های اصلی مردم افغانستان در جشن نوروز به شمار می‌رود.
گدی پران بازی بیشتر در فصل بهار و روزهای که باد بیشتر می‌وزد، رونق می‌گیرد و در روزهای غیر از جشن نوروز هم جوانان گدی پران های دست ساز خود را از بالای خانه‌هایشان بلند می‌کنند.
گدی پران ها در اندازه‌های مختلف و قیمت‌های گوناگون در مغازه‌های کابل به فروش می‌رسد، اما در گوشه‌ای از این شهر بازار مخصوص ساخت و فروش گدی پران وجود دارد.
در شرایطی که مردم افغانستان از جنگ و نا امنی رنج می‌برند، با این حال در تلاش هستند تا از هر وسیله و فرصتی برای تفریح و شادمانی استفاده کنند.
مردم افغانستان نوروز را به عنوان بزرگترین جشن مردمی و باستانی خود می‌دانند و بدون در نظر گرفتن مشکلات زندگی تلاش می‌کنند از این فرصت برای سپری کردن روزهای خوش بهترین استفاده کنند.
با وجود آن که در زمان حاکمیت طالبان در افغانستان، تجلیل از سال نو ممنوع شده بود اما مردم این کشور در خانه‌های خود از این روز تجلیل می‌کردند.Ÿ
انترنت

یک زن و هزار سودا 5

 

مارس 25, 2015
شماره ( 219) چهارشنبه ( 5) حمل ( 1394) / (25) مارچ (2015)
waltersbarb
نوشته: باربارا والترز
مترجم: محمود طلوعي
5
باربارا والترز از سال دهه نوزده هفتاد به اين طرف با هفت رييس جمهور امريكا ملاقات و مصاحبه كرده ، كه در خاطرات خود به ترتيب از آنها ياد مي كند. ريچارد نيكسون اولين رييس جمهوري امريكاست كه باربارا د ر سال نوزده هفتاد و يك در كاخ سفيد با او مصاحبه كرده و در سفر تاريخي نيكسون به چين در سال نوزده هفتاد و دو نيز كه نقطه عطف مهمي در تاريخ امريكا و جهان بود همراه او به چين رفته است. شرح اين مصاحبه و خاطرات باربارا والترز از سفر چين در اين فصل از نظر شما خواهد گذشت.
دو چهره يك رييس جمهور
نيكسون، منفور ترين رييس جمهور آمريكا، يكي از بهترين رهبران سياسي تاريخ آمريكا بود
نيكسون اولين رييس جمهوري امريكا بود كه در ماه مارچ سال 1971 در كاخ سفيد با او مصاحبه كردم . البته قبل از انجام اين مصاحبه بارها او را در مهماني ها و مراسمي كه در كاخ سفيد بر پا شده بود ملاقات كرده بودم و حتي يكبار پرنس فيليپ شوهر ملكه اليزابت انگلستان د ر يك مجلس مهماني كه در كاخ سفيد به افتخار او بر پا شده بود، به توصيه پرزيدنت نيكسون حاضر شد كه يك مصاحبه اختصاصي با من انجام بدهد كه در جاي خود به آن اشاره خواهم كرد. همچنين در آغاز رياست جمهوري نيكسون ، كه جنگ ويتنام با وجود وعده هاي انتخاباتي نيكسون درباره پايان دادن به آن ابعاد گسترده اي يافته بود، كيسينجر مشاور امنيت ملي او به توصيه و سفارش شخص نيكسون حاضر شد يك مصاحبه اختصاصي با من به عمل آورد و در هردو مورد شايد براي نخستين بار بود كه رييس جمهور امريكا واسطه انجام مصاحبه يك مهمان عالي مقام خارجي و يك مقام مهم دولتي با يك خبرنگار و برنامه ساز تلويزيوني مي شد.
مصاحبه من با خود نيكسون هم يك مصاحبه اختصاصي و استثنايي بود، زيرا رؤساي جمهوري آمريكا يا در يك كنفرانس مطبوعاتي در برابر دوربين تلويزيون حاضر مي شوند، يا د رمواردي خاص ، مصاحبه هاي آنها همزمان از تمام شبكه هاي تلويزيوني آمريكا پخش مي شود. اين كه نيكسون حاضر شد با من يك مصاحبه اختصاصي انجام دهد، حسادت همكاران و نارضايي و انتقاد شبكه هاي تلويزيوني رقيب را هم بر انگيخت . البته من از يك سال قبل واز همان مراسم مهماني پرنس فيليپ كه به آن اشاره كردم، تقاضاي انجام يك مصاحبه اختصاصي با پرزيدنت نيكسون را عنوان كرده بودم و چندين بار هم اين تقاضارا تكرار كردم ، تا اين كه يك روز هنگامي كه چمدان هاي خود را بسته وآماده يك سفر تفريحي بودم منشي مطبوعاتي رييس جمهور به من تلفن كرد و گفت پرزيدنت نيكسون حاضر است طي دو روز آينده در برنامه تلويزيوني من به عنوان (( امروز )) تودي شركت كند و به سوالات من پاسخ بدهد. برنامه سفر خود را لغو كردم و آماده گي خودر ا براي انجام مصاحبه اعلام داشتم.
برنامه تلويزيوني من كه هر روز صبح از شبكه ان بي سي پخش مي شد بينندگان زيادي داشت و نيكسون كه ميزان محبوبيتش در سومين سال زمامداري و در آستانه سال انجام انتخابات آينده رياست جمهوري رو به كاهش بود، مي خواست در يك برنامه پر بيننده تلويزيوني با مردم سخن بگويد. مطبوعات و رسانه هاي آمريكايي در مجموع نظر مساعدي نسبت به نيكسون نداشتند و در نظر افكار عمومي ا و مردي خشك و خود خواه و خود راي و حتي فريبكاري معرفي شده بود. نيكسون براي بيان عقايد خود مي توانست يك كنفرانس مطبوعاتي تشكيل دهد و سخنان او همزمان از تمام شبكه هاي تلويزيوني امريكا پخش شود، ولي ترجيح داده بود به جاي اين كه خبرنگاران مطبوعاتي او را سوال پيچ كنند ، با يك نفر كه قبلا او را مي شناخت يك مصاحبه اختصاصي انجام دهد و به درستي تشخيص داده بود كه سخنان اودر اين مصاحبه بيشتر بر دل مردم خواهد نشست. نيكسون بر خلاف آنچه در ظاهر و در مجالس رسمي به نظر مي آمد ، در خلوت مردي شوخ طبع و ملايم بود . وقتي در ساعت مقرر به اتفاق گروه عكاس و فيلمبرداري خود در (( اطاق آبي )) كاخ سفيد حاضر شدم ، نيكسون قبل از هر چيز به چكمه هاي من توجه كرد و گفت (( چه چكمه هاي قشنگي !)) و اضافه كرد(( آيا اين چكمه ها آن طور كه ظاهر قشنگي دارد راحت هم هست؟))… جواب من مثبت بود و وقتي تعارف كرد و نشستيم ، سوالات خود را با مسأله جنگ ويتنام كه موضوع حاد روز بود آغاز كردم. تفصيل اين گفتگو را كه بازتاب وسيعي در مطبوعات آمريكا داشت تكرار نمي كنم. به طور خلاصه نيكسون گفت مصمم است به وعد ه هاي انتخاباتي خود در باره پايان بخشيدن به جنگ ويتنام عمل كند، ولي اين به معني تسليم در برابر ديكتاتورهانيست . جمله معروفي كه او در اين مصاحبه گفت و بازتاب وسيعي يافت اين بود كه ((ما خيال نداريم همه چيز را رها كنيم و فرار كنيم ، اين جنگ بايد با توافق معقول و شرافتمندانه اي پايان يابد.)) بعد از مسأله ويتنام به سوالي كه قبلا در ذهن خود پرورانده بودم و طرح آن كمي دشوار بود پرداختم . زيرا آنچه براي بينندگان برنامه من اهميت داشت، پي بردن به خصوصيات اين مرد خشك و كم و بيش مرموز و غير قابل پيش بيني بود. پرسش من ، با وجود وقتي كه در انتخاب كلمات به كار برده بودم شايد كمي دو ر از نزاكت بود. سوال من عينا اين بود كه ((آقاي رييس جمهور، درباره خصوصيات اخلاقي شما خيلي حرفها در ميان مردم رايج است. واقعيت اين است كه اكثريت مردم شما را خيلي خشك و خودراي و انعطاف ناپذير مي دانند و انتظار نرمش و انعطاف بيشتري از شما دارند)). واژه سي يو اف اف واي به معني خشك و بيروح و خشن كه در اين سوال به كار بردم نسبت به يك رييس جمهور كمي تند و شايد بي ادبانه بود، و پيش از اين كه منتظر پاسخ او بمانم اضافه كردم ((آقاي رييس جمهور، ازاين كه با چنين صراحتي اين سوال را مطرح كردم پوزش مي خواهم. ولي آيا شما نگران اين مطلب نيستيد كه مردم چه تصويري از شما در ذهن خود دارند؟
من ناخواسته يا ندانسته مطليبي را عنوان كرده بودم كه خوشايند نيكسون نبود ، ولي او با خونسردي به اين سوال من پاسخ داده و گفت به هيچ وجه نگران اين مطلب نيست كه ديگران درباره او چه فكر مي كنند و آنچه براي او اهميت دارد اين است كه آنچه را كه صحيح و به نفع كشور مي داند انجام دهد. او افزود به آنچه موسسات مراجعه به افكار عمومي درباره كاهش يا افزايش محبوبيت او اعلام مي كنند اعتقاد ندارد و حتي فرصت نمي كند مطالبي را كه روزنامه ها در باره او نوشته اند. بخواند. نيكسون سپس گفت : رييس جمهور ي كه درباره اقدامات و تصميمات خود ، به انچه مردم درباره آن چگونه قضاوت خواهند كرد فكر كند، مثل ورزشكاران يا فوتباليست هايي است كه هنگام مسابقه بازي در اين انديشه باشند كه چه كاري بكنند كه مردم خوششان بيايد . كار چنين ورزشكاراني غالبا خوب از آب در نمي آيد. رييس جمهور هم كه همواره خود را در آيينه افكار عمومي تماشا كند ، غالبا نمي تواند وظيفه خود را به درستي انجام بدهد . به نظر من يك رييس جمهور يا هر مقام مسول بايد فقط به اين بيانديشد كه بهترين كاري كه مي تواند براي كشورش انجام دهد چيست ، ومن همين كار را مي كنم. بر خلاف تصور من كه فكر مي كردم نيكسون از پاسخ به سوال من شانه خالي خواهد كرد ، يا خيلي به اختصار به آن پاسخ خواهد داد، بيش از سوالات ديگر من به آن پرداخت و سرانجا م گفت : اگر يك رييس جمهورگزارش هاي موسسات مراجعه به آرا عمومي را ملاك كار و تصميمات خود قرار دهد وظيفه خود را به درستي انجام نداد ه است.
مصاحبه من با نيكسون به طور كامل دو ساعت تما م از تلويزيون پخش شد و بازتاب وسيعي در رسانه ها و افكار عمومي داشت. روزنامه ها نوشتندكه اين مصاحبه به بهترين وجهي چهره واقعي نيكسون را به مردم امريكا نشان داده و ابهامات گذشته را درباره شخصيت واقعي او بر طرف كرده است. از نظر خود من ، اين مصاحبه موفقيت بزرگي بود و موقعيت مرا به عنوان يك برنامه ساز برجسته و سرشناس تلويزيوني تثبيت كرد، هر چند حسادت ها و دشمني هايي را هم بر انگيخت.Ÿ
بقيه در آينده

۱۳۹۳ اسفند ۲۶, سه‌شنبه

شرارت هــــدف دار

 

مارس 18, 2015
شماره ( 218) چهارشنبه ( 27) حوت ( 1393) / ( 18) مارچ ( 2015)
DSC00511
نویسندگان: استیو کراشاو و جان جکسون
شما کدام طرفی هستید؟
در سال 1984 در شهر آکسفورد و بقیه شهرهای دانشگاهی بر روی دستگا ههای خودپرداز بانک بارکلیز، دانشجویان با اسپری روی یکی «سیاهان » و دیگری «فقط سفیدپوستان » نوشتند.
این نوشته های غیرعادی البته هیچ چیز را تغییر نداد. سیاه پوستان می توانستند از خودپرداز سفیدها و سفیدها از خودپرداز سیاهان استفاده کنند. این برچسب های سفید و سیاه بر دستگا ههای خودپرداز برای بسیاری از مشتریان باعث ناراحتی شد. اتفاقا خواسته کسانی که این عمل را انجام داده بودند، ناراحت شدن و فکرکردن درباره آن بود. کسانی که در صف خودپردازها ایستاده بودند، نسبت به بانک بارکلیز و همکاری هایش با آفریقای جنوبی و رژیم آپارتاید احساس خوبی نداشتند. کشوری که تابلوهای «فقط سفیدپوستان » و «سیاهان » دستور روز آن بود. تعداد کمی از فارغ التحصیلان برای استخدام به بارکلیز مراجعه می کردند، زیرا نمی خواستند در صف بندی سیاه و سفید که بارکلیز نماینده آن بود، باشند.
میزان سود بارکلیز از حسا بهای بانکی دانشجویان در انگلستان از 27 درصد به 15 درصد سقوط کرد. در سال 1986 بارکلیز، شکست را در برابر اسپری کنندگان و هم پیمانان آنها پذیرفت. خروج بارکلیز از آفریقای جنوبی از جمله پر سروصداترین تحریم ها علیه آفریقای جنوبی بود که رژیم آپارتاید بر اثر آن متحمل خسارات زیادی شد.
نلسون ماندلا که برای مخالفت با سیاست های نژادپرستانه آفریقای جنوبی حبس ابد گرفته بود در سال 1990 پس از 27 سال آزاد شد. در سال 1994 انتخابات آزاد برگزار شد. رنگ نوشته های علیه بارکلیز از خودپردازها پاک شد و در سال 2005 مجددا به آفریقای جنوبی بازگشت.
***
مبارزه از طریق فلم
همگی لباس پوشیدیم، جائی نداریم که برویم در ایران آخوند بودن کار ساده ای نیست. آنها مردان خدا هستند که از انقلاب 1979 و سقوط شاه، ده ها سال است که بر این کشور حکم می رانند، اما به نظر می رسد نمی توانند یک تاکسی بگیرند. رانندگان تاکسی مرتبا از سوار کردن عمامه به سرانی که در کنار خیابان ایستاده اند امتناع می کنند. مسافران معمولی بله، ولی آخوندها نه.
آخوندها هر چقدر دلشان می خواهد می توانند کنار خیابان بایستند و برای توقف تاکسی دست تکان بدهند ولی ظاهرا تاکسیها سرشان شلوغ تر از آن است که توقف کنند. کمال تبریزی، سازنده فیلم مارمولک ) 2004 ( کنش کوچک اعتراضی راننده تاکسی را برای تماشاچیان ایرانی جاودانه کرد.
فیلم راجع به یک خلاف کار جزء به نام رضا مارمولک است. وجه تسمیه مارمولک آن است که او می تواند دیوار راست را بالا برود. او از زندان با لباس سرقت شده یک آخوند فرار میکند. تاکسی از سوار کردن او امتناع میکند. به خاطر اینکه آخوندها همه شبیه هم هستند. این صحنه برای ایرانیان صحنه آشنایی است که روزانه شاهد آن هستند. ایرانیان برای دیدن این فیلم در صف های طولانی ایستادند و در سالن سینما با این فیلم که کلیشه های رایج احترام به روحانیت را رعایت نکرده بود، از ته دل خندیدند. داستان فیلم نشان می دهد که رضا مارمولک، خلاف کار خرده پا، بیشتر از آخوندهای به ظاهر پارسا و پرهیزگار به اخلاقیات پای بند است.
مارمولک پر فرو شترین فیلم تاریخ سینمای ایران شد. مقامات حکومتی پس از چند هفته فیلم را توقیف کردند، اما بسیار دیر بود. آنها که موفق به دیدن فیلم در سینماها نشدند به طور غیرقانونی سیدی های آن را دیدند. هنوز در زندگی روزمره، رانندگان تاکسی برای آخوندها توقف نمی کنند.
***
زنان در ایران از ورود به مسابقات فوتبال منع شده اند. قانونی که ظاهرا قصد دارد آنها را از خشونت های جسمی و لفظی هواداران ورزش مردانه حفظ کند. در اعتراض به این عمل زنان بعضی از اوقات سعی می کنند علیرغم خطر بازداشت، به این مسابقات بروند. سئوال کردن در باره این ممنوعیت نیز مجاز نیست. اما جعفر پناهی فیلمسازی که تاکنون جوایز متعددی گرفته است و چندین بار نیز به خاطر انتقاد از حاکمیت بازداشت شده است، تصمیم گرفت به نحوی این موضوع را مطرح کند.
پناهی با الهام از یک رویداد واقعی، که طی آن شش زن در جریان ورود به مسابقه فوتبال ایران و بحرین 2005 بازداشت شدند، تصمیم گرفت فیلمی کمدی بسازد. او میدانست که این فیلم مجوز نمایش نمی گیرد. بنابراین فیلمنامه قابل قبول و بدون مسئله ای را برای مجوز به مسئولین داد و مجوز رسمی مورد نیاز برای فیلمبرداری را گرفت. پس از آن بدون توجه به فیلمنامه، فیلم کاملا متفاوتی ساخت. فیلمی که در نظر داشت بسازد.
در فیلم آفساید گروهی از زنان می خواهند به طور پنهانی برای دیدن مسابقه فوتبال وارد ورزشگاه شوند که بازداشت میشوند. آنها را در جایی مانند طویله حبس می کنند که نزدیک به ورزشگاه است. زنان می توانستند صدای تماشاگران را بشنوند ولی نمی توانستند مسابقه را ببینند. نگهبانان برای آنها توضیح می دهند که آنها نمی توانند وارد ورزشگاه شوند، برای اینکه تماشاچیان الفاظ رکیکی به کار می برند که زنان نباید بشنوند. زنان جواب دادند: «ما قول می دهیم که گوش ندهیم .» یکی از زنان نیاز به رفتن توالت داشت اما در استادیوم توالتها همه مردانه است؛ به هر حال اساسا، زنان اصلا نباید به ورزشگاه می آمدند. او به نحو عصبی مرتب پا به پا میشود و سرانجام یکی از نگهبانان پیشنهاد می کند که زن خود را به صورت مردان درآورد. زن همین کار را میکند و صورت خود را با پوستر یکی از بازیکنان فوتبال می پوشاند و به سمت توالتها میرود. نگهبانان تمام مردان را از توالتها بیرون می کنند. حالا توالتها منحصرا در اختیار زن قرار دارد. در نهایت زن با این که نگهبانان در نزدیکی او هستند، به سرعت فرار می کند.
انتظار میرفت آفساید با کنایه هایی که به این گونه قوانین میزند، رکورد فروش را بشکند. اما فیلم به علت تفاوت زیاد با فیلمنامه تصویبی، توقیف شد و البته پناهی هم انتظار این توقیف را داشت. آفساید نیز مانند مارمولک پس از آنکه کپی آن غیرقانونی تکثیر یافت، به سرعت محبوبیت پیدا کرد. تعدادی از زنان تحت تاثیر شخصیت های فیلم در یک مسابقه فوتبال جلوی ورزشگاه شعار میدادند «ما نمیخواهیم آفساید باشیم .»
سگها و دیکتاتورها
در سپتامبر 2007 ده ها هزار نفر به خیابان ها ریختند تا به بی قانونی های رژیم نظامی برمه اعتراض کنند. افزایش ناگهانی قیمت سوخت سبب جرقه اعتراضات شد. اما خواسته ها به سرعت گسترده تر شده و مردم خواستار رعایت حقوق اولیه خود و آزادی شدند.
ارتش اقدام به ضرب و شتم، بازداشت و کشتار معترضین کرد. بنا به گزار شهای سازمان ملل حداقل سی و یک نفر کشته شدند. نظامیها مرتب در خیابانها گشت می زدند و بنابراین هرگونه کنشی در خیابانها به شدت خطرناک بود. برمه ای های با ذوق، راهی برای دور زدن این مشکل پیدا کردند و از سگ های ولگرد برای اعتراض استفاده کردند. در فرهنگ برمه ای، سگ موجود پستی محسوب میشود و بر این باور هستند که کسانی که در زندگی گذشته شان اعمال خوبی انجام نداده اند، در تولد دوباره سگ به دنیا می آیند. در برمه اگر بخواهید به کسی دشنام بسیار بدی بدهید، اگر او را سگ بنامید به خطا نرفته اید.
در رانگون و سایر شهرها، سگ های ولگرد شاید به امید شانس بهتری در زندگی دوباره شان، با تصویر «تان شو » و سایر رهبران نظامی بر گردنشان در اطراف شهر میچرخیدند. در سطح شهر نظامیان سگ های ولگرد را تعقیب می کردند تا ژنرا لها را نجات دهند. تلاشی بیهوده و عملی خفت بار که باعث تفریح ساکنین شهر می شد. یک روزنامه تایلندی که در کشور همسایه منتشر میشود، از قول یکی از ساکنین نقل می کند: «نمیشود آنها را بازداشت کرد. خیلی خوب فرار می کنند .Ÿ

۱۳۹۳ اسفند ۱۹, سه‌شنبه

انجنیر لطیف احمدی:برای سینما باید کاری بکنیم،نعره بکشیم، صدا بکشیم

 

مارس 11, 2015
شماره ( 217) چهارشنبه ( 20 ) حوت ( 1393) / ( 11) مارچ ( 2014)
picture-0221
انجنیر لطیف نامیست شناخته شده در عرصه سینمای افغانستان که چهل سال در امور سینمایی مشغول بوده، چند سال رییس افغانفلم بوده و صاحب امتیاز دومین مؤسسه خصوصی فلم بنام «آریانا» فلم میباشد که در سال 1354 آنرا بدست آورد. انجنیر لطیف با 9 فلم اشتهاری در آریانا فلم و چند فلم مستند کار را آغاز نموده و فلم های «مجسمه های می خندند»، «سیاه موی جلالی» و «گناه» از کارهای مؤسسه آریانا فلم میباشند.
توجه تان را به نظریات ایشان در رابطه به فعالیت های سینمایی سیزده سال اخیر در افغانستان جلب میکنیم:
ارمغان: در چهارده سال اخیر در شرایطی که هالیوود، بالیوود، کن و تمام ساز و برگ های سینمایی دنیا به افغانستان آمد، دستآورد اینها چه بود؟
انجنیر لطیف: افغانستان از نظر موقف خود در حالتی قرار گرفت که جهان بالایش فوکس کرد و در تمام ابعاد افغانستان چه مسایل اجتماعی بود، چه مسایل سیاسی بود، چه مسایل فرهنگی اش بود توجه جهانیان به این جلب شد که خوب از این افغانستان چی ساخته میشود و بعد از سلسله جنگهای داخلی و بعد از بر آمدن روسها اینها افغانستان را الگو قرار دادند که باید یک دبی ثانی شود یا همینطور یک ایده بود ولی از آنجا که ستراتیژی های کشور های غرب چنین چیزی نبود، یک فرصت بسیار کوتاه پول را سرازیر کردند در جامعه افغانی و یک بار همه را غرق همان بازار پر زرق و برق خودشان کردند ولی متأسفانه کار بنیادی که باید در افغانستان صورت میگرفت صورت نگرفت.
ارمغان: کار باید ما میکردیم و امکانات را آنها میدادند، آیا ما کارآیی نداشتیم یا مقصر آنهاست؟
انجنیر لطیف: متأسفانه من فکر میکنم همین پولی را که خودشان دادند اختیارش را هم خودشان گرفتند، در بسیاری از پروژه ها، در بسیاری از موارد، در بسیاری از تصمیمگیری ها آنها خودشان دخیل بودند.
ارمغان: پیشنهاد ها رد شد یا اصلاً آمادگی داخلی برای پذیرش دریای کمک ها وجود نداشت؟
انجنیر لطیف: من فکر میکنم که برای حکومت ما بسیار دیکته میشد که این کارها را بکنید، این کار ها را نکنید.
ارمغان: شما از کدام خارجی درخواست کرده اید که گپ های شما را قبول نکرده باشند؟
انجنیر لطیف: صدبار، صدبار، صدبار مثلاً من رییس افغانفلم بودم از امریکا، از انگلیس، از فرانسه، از ایتالیا، از همه جا در خواست کردم.
ارمغان: مثلاً چه درخواست کردید؟
انجنیر لطیف: ما خواستیم که همین سینمای ما را از این حالت بیرون بکشید، پیشنهاد داشتیم که ما را کمک کنید، برای ما بورس ها بدهید، ما را با جهان ارتباط بدهید، برای ما پول بدهید از همین پولهای سرشاری که سرازیر میشود لطفاً برای سینمای افغانستان اختصاص بدهید ما را از نظر تجهیزات کمک کنید، یک آرشیف افغانفلم را اینها کمک نکردند که از همان حالت خود برآید، امریکا سفر کردیم، آلمان سفر کردیم، فرانسه سفر کردیم.
ارمغان: چرا از طریق حکومت این تقاضا ها را در پلان پنجسال دولت شامل نساختید، تا از بودیجه پول میگرفتید؟
انجنیر لطیف: ما بسیار زیاد این کار را کردیم ولی دولت، کدام دولت، کاری را که خودشان میخواستند میکردند کاری را که نمیخواستند به هیچ صورت آنرا انجام نمیدادند.
ارمغان: گفته میشود که کار هنر با اهل هنر است مثلاً شما مارمولک را ببینید در یک حالت یک آدم یک کاری را میکند که حکومت نمیخواهد، یا مثلاً در یک جای اناث را به استدیوم راه نمیدهند از آن سوژه یک سینماگر یک کاری را میکند بحیث یک انگیزه انفجار نفرت اجتماع که حتا حکومت هم جلو اش را گرفته نمیتواند آیا امکان نداشت که مستقل شما کارهایی بکنید؟ مثلاً در این مدت آیا کدام کاری شده که خلاف نظر دولت و طرف توجه ملت قرار گرفته باشد؟
انجنیر لطیف: کارهایی شده ولی متأسفانه که سینمای افغانستان بازهم بدست دولت بود و نهادش افغانفلم بود و افغانفلم هیچگاه بدون نظر دولت…
ارمغان: ببینید یک کسی به نام کمال تبریزی میرود در فلم ترسیم میکند یک آدم را که از بند رها میشود در لباس همان کسانی که مردم خوش ندارند در راه هیچ موتر برایش به دلیل نفرت از لباس توقف نمیکند، از این یک سر و صدا ایجاد میشود حتا حاکمیت بسیار پر قدرتی که آنجا است می لرزد من میگویم حال همین سینماگر ما چرا همینطور سوژه را پیش نکشید؟
انجنیر لطیف: خوب سینماگران ما در آن حد توان مالی نیستند که بتوانند تمام یک پروسه فلم را به عهده بگیرند و آنطور یک فلم بسازند و همچنان سینمای ما در آن حد فرهنگ قوی سینمایی یا از نظر تولید در آن حدی قرار ندارد که ما بتوانیم همچو یک کارهایی را بکنیم ولی جسته و گریخته کارهایی صورت گرفته مثلاً فلم «اسامه» جهان را تکان داد.
ارمغان: «اسامه» خواست دنیا بود، بالاتر از «اسامه» چه کردید؟
انجنیر لطیف: خوب بالاتر از آن هم بعضی کارهایی صورت گرفت مثلاً خودم یک دانه فلم ساختم بنام «سنگسار» زیر فوکس بسیار قوی قرار گرفتم که حتا برای من اخطار هایی هم دادند هدف شما را من گرفتم هدف شما یک مبارزه دسته جمعی تصویری سینما که باید آن راه اندازی میشد، متأسفانه همانطور فضا بوجود نیامده بود که ما باید همین کار را به صورت دسته جمعی یا کلکتیفی میکردیم، اگر بگویم که اتحادیه سینمای افغانستان این کار را میکرد در یک حدی ضعیف بود، اگر بگویم که افغانفلم این کار را میکرد این مربوط دولت بود که حرکاتش کنترل میشود و از همان به اصطلاح راه اندازی هایی که دولت در عرصه سیاست فرهنگی خود داشت نمیگذشت، کسانی که در بیرون قرار داشتند آنها این توانمندی های فکری و ذهنی را نداشتند که باید همچو یک حرکتی را انجام بدهند مگر جسته و گریخته فلم های کوتاهی ساخته شد که همه آن بیانگر تشنجات اجتماعی یا برخورد های بسیار بد دولت یا زمینه های بسیار نا هنجار زندگی در افغانستان بود که راه باز کردند به فستیوال های جهانی و آنجا بسیار تقدیر شدند و جوایزی هم گرفتند.
ارمغان: شما از پیشکسوتان سینمای افغانستان استید، بیاد دارید که در دهه دموکراسی یک فلمی بنام «اسپارتاکوس» در سینمای آریانا به نمایش گذاشته شد، در پارک زرنگار جوانان جمع شدند و شعار دادند که زنده باد اسپارتاکوس بالاخره حکومت متوجه شد نمایش آن فلم را قطع کرد، آیا ما نمیتوانستم شعور مدنی و سیاسی مردم را توسط بعضی کارهایی که حتا از خودمان هم نبود، از طریق چند سینما یا از طریق همین سریال هایی که در تلویزیون ها بود یا کسانی که تلویزیون سینما دارند طوری آماده سازیم که مردم برای ترقی، برای انکشاف و برای پیش رفت و برای شکستن تابو ها سر بلند میکردند؟
انجنیر لطیف: ببینید شرایط برای هر موضوع بسیار زیاد مهم است، همان وقت که شما فلم «اسپارتاکوس» را گفتید جامعه آبستن یک انقلاب بود، جامعه آبستن بسیار گپ هایی در تضاد با حکومت و دولت بود، شرایط طوری بود که مظاهرات در هر گوشه و کنار افغانستان بصورت گسترده حتا مظاهرات خیابانی راه اندازی میشد، یعنی یک حالت پذیرش ذهنی مردم وجود داشت که وقتی فلم «اسپارتاکوس» آمد، بعنوان یک قهرمان، بعنوان یک مبارز در فلم ظهور کرد و در میان مردم در جامعه بسیار زیاد تأثیر خود را داشت، خواستند که همان را الگو قرار داده از آن استفاده های بسیار عمیق اجتماعی و سیاسی خود را داشته باشند.
ارمغان: اما ما میتوانستیم حداقل یک «زاپاتا» بسازیم در همین شرایط موجود؟
انجنیر لطیف: بلی، ولی ببینیم که این شرایط چه کرد، این شرایط آنقدر ذهنیت ها را افسرده ساخت و آنقدر مردم را افسرده و ذهنیت ها را به حالت عقب مانی و در یک حالت فرسایشی قرار داد که این سینه به سینه آرام آرام از دوران کودتای هفت ثور همینطور ادامه دارد که ذهنیت ها و مردم کوبیده شد و ذهنیت ها و متفرق شد مردم و شرایط هم فرق کرده بود برای این کار دیگر تشکلی که باید برای یک سازماندهی کاری همانطوری که شما گفتید به آنصورت، دیگر متأسفانه آنرا دیگر در گلو خفه ساختند، در اذهان خفه ساختند اگر نه در این سیزده سال که آزادی بیان هم شعار خود را بلند کرده این یک نعمتی است که ما از آن نصیب شدیم اما نتوانستیم که از این آزادی بیان استفاده دقیق ببریم.
ارمغان: در یک صحنه «زاپاتا» اگر یادتان باشد وقتی مردم از زمامدار زمین های شان را میخواهند و زمامدار میگوید زمین های دیگران را به آنان داده نمیتواند «زاپاتا» که همان «کلارک گیبل» است میگوید ما زمین های مان را میگیریم و از همینجا مردم رهبرشان را بر میگزینند و حق شان را میگیرد، آیا در شرایط چور و چپاول زمین ها و دارایی های مردم ما نمی توانستید یک سوژه را اینچنین در اذهان القاء کنیم؟
انجنیر لطیف: میتوانستیم درست است، دقیق است گپ تان میتوانستیم ولی ببینید این زمین از طرف کی غصب شد، در این کی دخیل است همان دولت که شما میگویید که امروز نام هایشان افشأ نمیشود نه از طرف حقوق بشر نه از طرف نهاد هایی که این را بررسی و در جستجویش استند امروز کسی جرأت این را ندارد که به تلویزیون ها بگویند که این است غاصب زمین در حالیکه بارها گفته شد زمینها غصب شده، توسط زورمندان غصب شده، توسط تفنگداران غصب شده، توسط قوماندان ها غصب شده ولی هیچکس جرأت این را کرده نتوانست که در تلویزیون بگوید این آمر، این قوماندان، این نفر، این ها استند که زمینهای شما را غصب کرده اند و پا به گلوی شما مانده اند، هیچکس نتوانست بخاطر چه بخاطر اینکه امروز نفوذ را همان تفنگدار دارد همان آدمی را که سر بلند کند در مابین خانه اش به قتل میرساند، شرایط شرایط بسیار بسیار اختناق است، شرایط کشت و کشتار و خون و آتش است که همینقدر تأثیر خود را سر از آن مردم دارد که کسی نتوانست که امروز بگوید که…
ارمغان: در چنین شرایط نقش مدنی سینما چه شد؟ سینما باید مردم را آماده قربانی بسازد، مثلاً وقتی فرمانده میگوید «اسپارتاکوس» را شما نشان بدهید ما شما را ما رها میکنیم، تمام برده ها بر می خیزند و هر یک صدا میزند که من «اسپارتاکوس» استیم، اسپارتاکوس خودش از آن نیرو متعجب میشود، یا مثلاً وقتی زمامدار می پرسد نامت چیست میگوید «زاپاتا» و نام آن آدم را حتا زمامدار یادداشت میگیرد سینمای ما باید همین الهام را بدهد و مردم را آماده بسازد.
انجنیر لطیف: ببینید شرایط کشور ما با دیگر جهان بسیار زیاد فرق میکند، دیگر جهان یک ملت استند، یکصدا استند، یک مفکوره استند، اما در کشور ما و شما ببینید که این کشور چندین ملیتی یا چندین قومی هیچ جور نمی آیند، هیچ، یکصدا شده نمیتوانند، ببینید وقتی روس از این کشور می برآید تنها کابل در 9 تنظیم تقسیم میشود که می بینیم این تنظیم ها چگونه قربانی میدهند فقط بخاطر ملیت گرایی، فقط برای قومگرایی خودشان ما وقتی یک ملت نشویم صدای ما هیچوقت همگون و یکصدا نخواهد بود، به آن خاطر برای ما بسیار زیاد دشوار است که ما برای مبارزه در عرصه سینما یکه تاز باشیم ولی حرف شما هم درست است که ما برای سینما باید کاری بکنیم، نعره بکشیم، صدا بکشیم خوب همین فلم هایی که ساخته شده تا به حالی پیام خود را داشته، پیام ضد طالبی خودرا، پیام ضد جنگ خودرا، پیام ضد جنگسالار خودرا، بسیاری پیام هایی را که در اجتماع قابل پذیرش نبوده این پیام های خود را داشته ولی شما آن نعره یی را که از «اسپارتاکوس» مردم داشت می خواهید و آن نعره یی را که «زاپاتا» داشت میخواهید من فکر میکنم که حالا آن شرایط در افغانستان برای ما بسیار زیاد بسته شد بخاطریکه امروز یک حرکت شما میکنید کمره تان را ببرید پولیس می آید که این کمره را برای چی در اینجا مانده ای، بیاور اجازه نامه ات را، تو چی میکنی؟ تو کی استی؟ بخاطریکه ما باور های خود را در این جامعه از دست داده ایم ما بسیار زیاد به اصطلاح خارجی ها دیسکریدت شده ایم در این جامعه، دیگر باور کردن بسیار زیاد سخت است من برای شما بگویم که در دوران همین کودتای هفت ثور ببینید در ده سالی که روس ها در همینجا بودند ما هر آنچه خواستیم گفتیم، من در فلم «فرار» خود گفتم که مغزهای دانش از این کشور فرار میکنند بخاطریکه با رژیم ساخته نمیتوانند، مثلاً من گفتم که قوای مسلح افغانستان آنقدر بیچاره شده که در عسکر گیری زیر سن هژده را کش میکنند، در موتر ها می اندازند و می برند، من در فلم «پرنده های مهاجر» گفتم که در کشور ما هیچوقت نمیتواند سیاست های روبنایی بر فرهنگ ما تأثیر بسیار زیاد به سزای خود را داشته باشد. این گپ هایی بود که ما در آن دوران گفتیم و همان دوران ما میدانستیم که همان فضایی را داریم که میتوانیم بگوییم اما شما باور بکنید که امروز کسانی که اعلان میکنند که ما حامی آزادی بیان استیم همین فضا را برای ما نمیدهند که همین کار را بکنیم.
ارمغان: در گذشته سریال های هندی در تلویزیون ها زیاد بود، یکتعداد محافلی بر خواستند علیه آن و گفتند که این سریال ارزشهای ما را مدنظر نمیگیرد به هر حال آن سریال ها رفتند و سریال های ترکی آمدند، شما رفتن آن (سریال های هندی) را و آمدن این (سریال های ترکی) را چگونه ارزیابی میکنید؟
انجنیر لطیف: من فکر میکنم که هر فرهنگ بیگانه یی که در کشور ما می آید و رایج میشود خواه مخواه سر ذهنیت های عامه تأثیر بسزای خود را دارد مخصوصاً سریال ها که یکی از ویژگی های سریال ها اینست که این سریال ها مردم را در یک حالتی قرار بدهد که باش صبح چی میشود، باش دیگر صبح چی میشود، یعنی سریال اینقدر عظمت و قدرت خود را دارد. یک مدتی که سریال های هندی آمد، آن کسی که سریال می سازد برای من نمی سازد، برای ملت من نمی سازد، برای مردم ما نمی سازد، برای مردم خود میسازد، برای فرهنگ خود میسازد ولی این من هستم که احتیاج این را دارم که سریالش را بخرم و به تلویزیون خود به نمایش بگذارم، اینکه همین سریالش بالای ملت من چه تأثیری را میگذارد این گپ جداگانه است، این کاملاً سوال جداگانه است بخاطریکه ما کسی را محکوم ساخته نمیتوانیم که تو فرهنگ ات را سریال نساز که باز یک روز بالای مردم من تأثیر بد میکند، میگوید آقا من سریال خود را برای مردم خود ساخته ام، من سریال خود را از فرهنگ خود گرفته ساخته ام.
ارمغان: اما در مقابل سریال هندی با سریال ترکی بنام «وادی گرگها» در شرایطی معاوضه میشود که محتوای آن قاچاق است، فساد است، و هر روز در آنجا یک دسیسه تازه به نمایش گذاشته میشود، خبر دارید که بنام «پولاد علمدار» اطفال یکدیگر خود را به تفنگچه زده و کشته، این را چگونه ارزیابی میکنید؟
انجنیر لطیف: بلی خبر دارم، ببینید که وقتیکه آزادی بیان می آید وقتیکه نهاد ها آزاد می شود و همین رسانه ها بسیار به صورت گسترده کار میکنند حالا دیگر رسانه ها دنبال این نمیگردند که ما چی فرهنگ و تربیه را باید از طریق فلم ها و سریال ها برای مردم بدهیم آنها فکر میکنند که ما چگونه میتوانیم که توجه مردم را به طرف تلویزیون های خود جلب بکنیم که تلویزیون های ما در قدم اول بیاید.
ارمغان: این مربوط به بخش خصوصی است که مالک تلویزیون هر چی دلش میخواهد میکند، الترناتیف همین سینماگران ما، جامعه مدنی، همین حکومت و همین نهادها در برابر آن چیست؟
انجنیر لطیف: متأسفانه وزارت اطلاعات و فرهنگ آنقدر در برابر این مردم لنگش کرد و آنقدر کرنش کرد که بسیاری از قوانین و لوایح خود را طوری که آنها هر چی خواستند به دلشان کردند، بدیل هم نداشتیم از من بار ها پرسان کردند حتا از من شخصاً شورا پرسان کرد، من برای بخش فرهنگی ولسی جرگه گفتم که خی شما که میگویید که این سریال ها نباشد، چه باشد این خو باید برای خود بدیل داشته باشد شما حکومت را وادار به این بسازید که سر سریال های افغانی کار بکند، پول بدهد، پول مصرف کند، شما تا وقتی که در برابرش با بدیل فلم مبارزه نکنید، با هیچ چیز دیگر مبارزه کرده نمیتوانید.
ارمغان: بدیل اگر ما ساخته نمیتوانیم لا اقل میتوانیم مانند سریال های گذشته «شیر ببی»، «کمیسار کیلر»، «هفده لحظه بهار»، «کمیسار کتانی» و غیره که در تلویزیون افغانستان به نشر میرسید و با استفاده از دستآورد های امروزی غرب در برابر این سریال های مستهجن مقابله میکردیم سریال هایی که در غرب ساخته شده به مراتب از امروز و حتا فردا این سریال ها کرده بهتر است، چرا از آنها نیاوردند؟
انجنیر لطیف: قانون رسانه های همگانی را حتماً شما خوانده اید، یعنی دست و پای ما را بسته، وقتیکه ما در افغانفلم بودیم تمام همین گپها مربوط افغانفلم بود، تمامش مربوط لوایح و مقررات افغانفلم بود، هیچ سریالی، هیچ فلمی بدون نظر افغانفلم وارد کشور نمیشد، اما یکبار وقتی قانون رسانه های همگانی ساخته میشود در آنجا تصریح میشود که شما هیچ چیزی را سانسور کرده نمیتوانید حتا این تفتیش عقاید است و ما در قانون آزادی بیان تفتیش را کاملاً لغو کرده ایم و نباید وجود داشته باشد.
ارمغان: سینما ها و تلویزیون ها هر چه میکنند بگذار بکنند ولی شما سریال های درجه اول انتباهی را میآوردید از طریق شبکه های رسمی و یا در برابر پول از شبکه های خصوصی با محتوای بهتر نمایش میدادند کی دست تان را گرفته بود؟
انجنیر لطیف: بسیار خوب، دقیق است، گپ تان دقیق است، حالا سریالی که از طریق دولت آورده میشود دولت باید بالای آن سرمایه گذاری بکند، باید یکمقدار پول در اختیار قرار بدهد در حالیکه دولت در همین سیزده سال یک دالر هم در رابطه به همین موضوعات سرمایه گذاری نکرده، میفهمید چرا، بخاطریکه ما وقتی از بازار آزاد گپ می زنیم، در بازار آزاد فرهنگ جا ندارد، ما همرای آقای کرزی نشستیم چهل نفر بودیم، همرایش صحبت کردیم، گفت بگذارید سینما را برای بازار آزاد، بگذارید برای مردم، خودشان هر چه کردند سینما را بسازند، خوب ساختند، خراب ساختند همانها باید بسازند، ما بسیار مخالفت کردیم، که این کاملاً غیر مسوولانه است، وقتیکه شما فرهنگ را برای بازار آزاد بگذارید، تولیدش فرهنگ بازاری است، تولیدش شی بازاری است حالا شما نمیتوانید که ادعا بکنید چرا این اینطور است، وقتیکه یک رییس جمهور میگوید این را بگذارید به بازار آزاد که بازار آزاد هرچی کرد راه خود را باز پیدا میکند، دیگر ما چطور میتوانیم برای رشد و بالندگی فرهنگ یک هدف داشته باشیم یک راهکار داشته باشیم که من بسیار زیاد در این قسمت هم متأسف استم هم بسیار زیاد افسرده استم، می فهمید در همین طول سیزده سال من به دهها سریال نوشته شدگی دارم، شاید شما یک سریال را به نام «حسن غمکش» شنیده باشید، که آن حسن غمکش کابل خود را دوست دارد،در هر بُعدی از نارسایی ها و ناتوانی ها میرود سهم میگیرد و به قدر توان خود زحمت می کشد و جلو میگیرد اما متأسفانه همین را بار ها به وزیر صاحب اطلاعات و فرهنگ گفتیم که برادر همین رقم سریال است همین را لا اقل از طریق تلویزیون بگذار ساخته شود، شاید سهم خود را آنها هم بگیرند یا گرفته باشند را سریال هایی که وارد این کشور میشوند.
ارمغان: در هر جامعه دو نوع فرهنگ وجود دارد یکی فرهنگ خوب و دیگری فرهنگ بد، فرهنگ غرب هم بهترین دستآورد ها را در عرصه سینما دارد آیا ما به حیث کسانی که با غرب رابطه داشتیم نمیتوانستیم بخش های مثبتش را بیاوریم؟
انجنیر لطیف: میتوانستیم، کاملاً میتوانستیم اما همین را کی می آورد، این را رییس های رسانه های تصویری نمی آورد این را باید دولت بیاورد، ببینید تا به امروز وزارت اطلاعات و فرهنگ یک ستراتیژی فرهنگی برای خود ندارد، وقتیکه یک دولت یک ستراتیژی فرهنگی برای خود ندارد همین انارشیسم و همین الیگارشی در عرصه فرهنگ بار می آید نمی فهمند که چه باید بکنند ما هم فرهنگ بد داریم ولی ما نباید فرهنگ بد خود را به رُخ بکشیم همیشه بالای همان محاسن کار خود باید کار بکنیم ولی در غرب همانطوریکه شما گفتید که دو فرهنگ دارد فرهنگ خوب و فرهنگ بد دقیق است که ما باید فرهنگ خوب آنها را بگیریم، بعضی چیز هایی است که به گفته شما باید آن بصورت همگانی به تمام کشور ها یک الگو است، مثلیکه «اسپارتاکوس» را شما گفتید، همان فلم ها را پیدا کردنش و آوردنش کار دولت است مطالبی را که شما میگویید جالب است، بسیار خوب که شما از «هفده لحظه بهار» صحبت کردید، از «اسپارتاکوس» گفتید، از بسیار فلم های مقبول دیگر یادآور شدید مثلاً از فلم «اختاپوت» یک دولت بود بالاخره یک سیتسم وجود داشت، حالا سیستم وجود ندارد، حالا هیچ سیستم نیست من از خانه خود می برآیم تا سر چارراهی میروم نه مصئونیت دارم نه هیچ چیزی…
ارمغان: یک نظر وجود دارد که اگر همان مقدار پولی را که بنام رفتن به کن و رفتن به کجا و کجا همین سینماگران ما مصرف کردند محاسبه شود از اداره مؤقت تا به حالا این شاید چند برابر ساختن یک مؤسسه سینمایی معاصر بسیار مدرن شود شما چه نظر دارید؟
انجنیر لطیف: اول من باید برایت بگویم که دولت در راستای رفتن به کن، رفتن به جشنواره های بین المللی، رفتن به بعضی از نشست های بین المللی سینمایی یک درهم و یک دینار هم نداده، هیچ دولت مصرف نکرده، مؤسسات خارجی هم اگر داده صرفاً کرایه طیاره داده مثل دیگر مردم های جهان خرچ و خوراک و هوتل را اگر داده باشد.
ارمغان: همین پولهایی که از حساب جهان آمده همین اگر حساب شود یک مؤسسه بزرگ سینمایی ساخته نمیشد؟
انجنیر لطیف: نه، این رقم برداشت را زیاد قبول کرده نمیتوانیم این سفر ها، سفر های لازمی است، مثلیکه یک رییس جمهور یک جایی میرود، مثلیکه یک وزیر یک جای میرود، مثلیکه در یک نشست جهانی میروند، مثلیکه در کنفرانس های بین المللی میروند، این هم جزئی از همان گپ ها بود، اگر ما بخواهیم بنیاد یک سینمای قوی را در افغانستان بگذاریم یا غرب باید کمک مان بکند یا دولت افغانستان باید کمک مان بکند، که آقای اشرف غنی احمدزی این وعده را برای ما داده که سینمای افغانستان را از این حالت بیرون میکشد از این منجلاب بیرون میکشد شخصاً خود من را گفته و ما امیدوار به همین استیم.
ارمغان: شما چه میخواهید از آقای غنی؟
انجنیر لطیف: ما از آقای غنی میخواهیم که همین افغانفلم کوچکی را که وجود دارد به عنوان یک نهاد دولتی آنقدر تقویه بکند که این بتواند سیستم هایی را به وجود بیاورد که نخبه ترین سینماگران را دور خود جمع بکند، برایشان پول بدهد برایشان هدایت بدهد که فلم بسازید، اما کدام فلم؟ آن فلم هایی که از دیدگاه یک بورد مسلکی بسیار قوی همانطوری که شما پیشتر مطرح کردید، خواست های ملت است، خواست های فرهنگ افغانستان است برای همانها پول بدهد که همانطور فلم ها، همانطور سریال ها باید ساخته شود و وقتیکه سینما جایگاه خود را گرفت در آن جایگاه سینماگر ما باز پول کار ندارد از دولت خود، برای اینکه وی شناخته میشود و پیوند میخورد به جشنواره های بین المللی، به پرودیوسر ها و به دونرهای بین المللی باز آنوقت پیسه خودش میآید.
ارمغان: بعضی نظریات وجود دارد که به دلیل سناریو های ضعیف در گذشته دونر ها و مؤسسات بین المللی در سینمای افغانستان سرمایه گذاری نکرده اند؟
انجنیر لطیف: این گپ هم میتواند دقیق باشد، بخاطر اینکه حالا چیزی که ما در کشور خود کم داریم آن سناریست است، چیزیکه ما در کشور خود داریم درامه نویس است، چیزی که ما شکر زیاد در کشور خود داریم نویسنده است که متأسفانه سینماگر ما هیچگاه با نویسنده ما یک رابطه تنگاتنگ ندارد، در گذشته داشته اما حالا ندارد، وقتی که سناریو ها را از دل خود فرمایش میدهید سناریو فن است و آن فن یک علم است، آن را که نتوانید بفهمید هر چیزی را خو نمیشود پیوند بزند و نامش را سناریو بگذارد و پیشکش بکند و روان بکند، شاید یکی از علت ها هم همین باشد که سناریو ها ضعیف بوده و طرح ها بسیار زیاد ضعیف بوده ولی من برای شما میگویم وقتیکه این آقا زاده آمد وقتیکه میلیارد ها دالر اینجا به مصرف رساند، اگر میخواست سینمای افغانستان را از اینحالت بیرون بکشد در سیستم خود یک کمیته یی را ایجاد میکرد که آن کمیته تمام کار های سینمایی را منج میکرد، ارزیابی میکرد، برایش طرح میکرد، تا میفهمید که پوتانسیل کاری در اینجا وجود دارد ولی تنظیمش را باید او میکرد.

۱۳۹۳ اسفند ۱۲, سه‌شنبه

راهکاری برای پاکی هوای پایتخت:ایجاد تجمع نباتی در کوه ها و تپه های کابل

 

مارس 4, 2015
???????????????????????????????
چهارشنبه ( 13) حوت ( 1393)/ ( 4) مارچ ( 2015)
استاد پوهاند غلام نقشبند ناصری آمر دیپارتمنت جنگلات و منابع طبیعی فاکولته زراعت دانشگاه یا پوهنتون کابل از سی و پنج سال به اینسو در فاکولته زراعت تدریس نموده چندین کتاب درسی و صدها اثر در عرصه ملی و بین المللی دارد.
استاد ناصری نظریات جدیدی در رابطه به پاکی هوای شهر کابل از طریق ایجاد تجمع نباتی و سرسبز ساختن کوههای کابل با درختان بید تخمدار، ارغوان، صفورای جاپانی، عکاسی و سنجد دارد که توجه خوانندگان را به آن جلب میکنیم:
ارمغان: وضعیت سرسبزی و محیط زیست را در کابل چطور ارزیابی میکنید؟
ناصری: به عقیده من محیط زیست شهر کابل به وخامت گراییده است، هوا کاملاً خراب شده و علت اصلی آن تراکم موتر ها و تراکم نفوس است، این دو عامل عمده در هر شهر و در هر مکانی که با هم یکجا شود محیط زیست را به وخامت میکشاند. اگر ما در قسمت بدرفت های سر گشاده یی که در این شهر وجود دارد فکر بکنیم، اصولاً کانالیزاسیونی وجود ندارد و فاجعه یی است که نه تنها به هوا بلکه به آب هم لطمه میرساند. موضوع مهم دیگری که اصلاً در شهر کابل میتواند مطرح شود موضوع عدم موجودیت سرسبزی است. من خدمت شما عرض بکنم این چند گلدانی را که شاروالی کابل غرس میکند، ایجاد میکند و پیدا میکند بالای محیط زیست شهری اصلاً هیچ نوع تأثیر نمیتواند بگذارد. درخت میتواند مطرح شود که یکی بالای دیگر خود تأثیری ایجاد کند و محیط و ماحول را تغییر دهد. محیط و ماحول وقتی توسط یک فضای سبز میتواند تغییر کند که غلظت فوق العاده بالا باشد.
ارمغان: لطفاً این موضوع را به سطح فهم مردم تشریح کنید چون خوانندگان ما اکثراً تحصیلات تخصصی ندارند.
ناصری: اگر ما تنها یک مسأله که عبارت از سرسبزی است مطرح بکنیم چند نهادی که در قسمت سرسبزی کار میکنند قطعاً کفایت نمیکند. ما از شاروالی گپ میزنیم، از ریاست سرسبزی گپ میزنیم، از وزارت زراعت، ولی این چیزهایی است که اصلاً قسمی که قبلاً خدمت شما عرض کردم محیط و ما حول را به هیچ وجه تغییر نمیدهد.
ارمغان: کیفیت کار پایین است یا کمیت ادارات این بخش؟
ناصری: هم کیفیت پایین است و هم کمیت، چون وقتی که شما یک نهال را در یکجای غرس میکنید مراقبت و مواظبت از آن لازم است، که آن باید به ثمر برسد، باید زنده باشد و بالاخره باید یک تجمع نباتی را ایجاد کند.
ارمغان: همینکه شما تجمع نباتی میگویید، لطفاً مفهوم آنرا تشریح کنید؟
ناصری: بسیار ساده من میخواهم شما را به یک جهت دیگر متوجه سازم و آن اینست که در هیچ دنیا هیچ وقت حکومت ها و ادارات نمیتواند به تنهایی خود همه چیز را انجام دهد. مثلاً در قسمت سرسبزی شهر مهمترین گپ در اینجا مسأله مشارکت است. به هر اندازه یی که جامعه در زمینه تشویق شود به همان اندازه امکانات سرسبزی در یک شهر و در حوالی شهر امکان پذیر میشود. ما و شما بسیار در سابق مسألۀ حشر داشتیم که اصلاً مسایل علمی در آن زمان مطرح نبود، مردم جمع می شدند، دست به دست هم میدادند، یکجایی ساحات بزرگ حوالی شهر را سرسبز میساختند. همین حالا اگر ما متمرکز شویم بالای کوهها و تپه های شهری، ما نباتاتی را میشناسیم که بدون مواظبت و مراقبت، دادن آب و امثال آن به بسیار سهولت میتواند که گسترش پیدا کند و یک تجمع نباتی روی تپه ها و کوه ها ایجاد میکند.
ارمغان: هدف تان کدام کوهها است؟
ناصری: مثلاً ما کوههای آسمایی داریم، کوههای شیردروازه داریم، تپه های خیرخانه داریم، تپه های باغ بالا و بالاخره به طرف قرغه داریم، اگر به تمام اطراف شهر و مرکز یک نگاه بسیار کوتاه افگنده شود جای بسیار زیاد است برای تغییر فضای شهر کابل.
ارمغان: شما میخواهید کوهها سرسبز شوند؟
ناصری: اصل گپ کوههاست، چون وقتی شما چند نهالی را در امتداد یک سرک داشته باشید خوب است، آدم میتواند بگوید که زیبا معلوم میشود، اما به آن اندازه یی که کاربن دای اکساید را جذب کند، به آن اندازه یی که آکسیجن را آزاد کند، به آن اندازه یی که غبار را به خود جذب بکند آن کمیت را ندارد. مقدار به اصطلاح غبار، مقدار میکروب ها و ملوثات به اندازه یی است که یک درخت و دو درخت و چند درخت نمیتواند آنرا گیر کند و بالاخره آنرا جذب کند.
ارمغان: به این منظور پس اولاً در کوهها باید مراکز ذخیره آب ساخته شود؟
ناصری: در اینجا خوب است که شما به موضوع آب اشاره کردید. ولی ما اگر بخواهیم که موضوع توسط آب صورت بگیرد باز آن جنگل نیست، آن یک باغ است، یک پارک است وقتی ما در سر کوه و تپه سرسبزی میخواهیم در آنجا باید نباتی را پیدا کنیم که با همین اقلیمی که کابل دارد توافق داشته باشد.
ارمغان: کدام نباتات با اقلیم کابل توافق دارد؟
ناصری: مثلاً ما دریافتیم که ارغوان در این کار بسیار خوب نتیجه میدهد، بید تخمدار بسیار خوب است، مثلاً اگر شما 500 بید تخمدار را در یک قسمت کوه بیاورید حاجت نمیشود که شما آنرا گسترش بدهید، خودش خود را گسترش میدهد فقط ریشه میزند، در جای دیگر سر میزند و خوبی درخت بید تخمدار اینست که برگش از طرف مواشی تلف نمیشود، یعنی یک رقم بو دارد که اصلاً مواشی آن را خوش ندارد که بخورد، بناءً خودش خود را مواظبت میکند و در آن محلات اطفال هم رفته نمیتواند که آنرا ریشه کن بکنند و تخریب بکنند، فقط یک اقدام ضرورت است و اقدام هم آنست که مردم با مشارکت نهادهای حکومتی دست به دست هم بدهند، من میدانم که مردم شهر کابل علاقه فوق العاده زیاد دارند که شهرشان باید زیبا باشد، شهرشان پاک باشد، شهرشان صفا باشد؛ ولی یک نقص ما از لحاظ جامعه داریم که همه چیز را از دولت میخواهیم، از حکومت میخواهیم، که حکومت نه این قوت را دارد و نه این امکان را، چند نهال را می نشاند و میرود، چند روز بعد اگر اتفاقاً زنده ماند خوب در غیر آن تلف میشود، ولی اگر قسمت های مختلف شهر کابل مردم داوطلب نهال شانی شوند که من متیقن استم شهریان کابل این کار را انجام میدهند، حشر میکنند مثلاً ما اگر اینجا 5 تا 6 میلیون نفوس داشته باشیم هیچ نباشد یک میلیون نفر ما حاضر میشود که به یک حشر یک روزه، دو روزه، سه روزه راه اندازند و شما تصور کنید که اگر روزی یک میلیون نهال غرس شود در یک هفته چند میلیون نهال غرس خواهد شد.
ارمغان: آیا در حال حاضر ما اینقدر نهال پیدا کرده میتوانیم؟
ناصری: من در رادیو شنیدم خدا کند که همین گپ درست باشد که سی و چند میلیون نهال را ما امسال غرس میکنیم.
ارمغان: آن نهال های زینتی شاید برای پهلوی سرک ها و جاده و خیابانها باشد، به میکانیزمی که شما فرمودید آیا به کوه ها بید تخمدار یا ارغوان، در شرایط کنونی به این پیمانه وجود دارد؟
ناصری: در مجموع یعنی به وزارت زراعت اشخاصی که در آنجا در این موارد ذیدخل استند، تمام آنها فارغین همین فاکولته زراعت استند و شاگردان ما استند که آنها کاملاً از وضع اطلاع دارند، این که مسأله قوریه و تربیه نهال به کدام پیمانه است من اطلاع ندارم ولی متیقن استم وقتیکه میگویند ما در حدود سی یا سی و پنج میلیون نهال را میتوانیم در افغانستان توزیع بکنیم حتماً یک چیزی در اختیار شان قرار دارد.
ارمغان: ما و شما چند اداره در این بخش داریم، که وزارت زراعت، محیط زیست و شاروالی میباشد، برای همآهنگ ساختن کار اینها شما چه پیشنهاد دارید که چطور آن ظرفیت را ما ایجاد کنیم که مردم به کوهها بروند و حشر را انجام دهند؟
ناصری: خدمت شما عرض بکنم که اداره محیط زیست یک اداره پالیسی ساز است اصلاً اداره یی نیست که عمل بکند یا اجراآت بکند و بهترین توقع معلومدار از آنها برده میشود که در این مورد حتماً انشاا لله که پالیسی ها و ستراتیژی های مشخصی را ایجاد کرده باشند چونکه آنها تماس های بسیار نزدیک برای حفاظت محیط زیست با مساجد، تکایا و جا های مختلف دارند، من متیقن استم که اگر آنها همین تحرک را در اجتماع پیدا کرده بتوانند باز تطبیق کننده اصلی آن معلومدار وزارت زراعت و شاروالی کابل میباشد، که این دو نهاد میتواند با مشارکت مردم که از طریق اداره محیط زیست در تحرک افتیده باشند این کار را به حساب یک پلانگذاری بسیار کوتاه مدت به اصطلاح غرس شروع بکنند و عمل بکنند.
ارمغان: بعضی صاحبنظران به این باور استند که چون وقت بسیار کم است اگر یک کمیته یی ساخته شود که در رأس آن یکی از معاونین رییس جمهور باشد، وزیر زراعت، شهردار کابل و ادارات دیگر هم در آن عضویت داشته باشند و نمایندگان جامعه مدنی و دانشمندانی چون شما هم در آن عضویت داشته باشند و یک کار عاجل را آغاز کنند بهتر خواهد بود در غیر آن تا وقتی که ادارات دست بکار میشوند شاید فصل نهال شانی بگذرد و سوال دیگری که میخواهم خدمت شما مطرح کنم اینست که آیا همین بید تخمدار را که شما گفتید تخم و نهال این بید از خارج وارد شده میتواند؟
ناصری: کاملاً، ما همینجا در محلات مختلف چون پوهنتون کابل شما ببینید قسمت اعظم درخت های ما را بید تخمدار تشکیل میدهد. خودبخود رشد کرده، خودبخود نمو کرده و هیچکس هم از آنها مواظبت نکرده.
ارمغان: این بید که تخم دارد آیا میتوان تخم آنرا توسط طیاره به کوه ها پاشید؟
ناصری: بلی این بید تخم دارد و میشود که ذریعه طیاره و یا هر شکلی که باشد، اما همین موضوع سرسبزی که مطرح میشود باید معین باشد که از کدام قسمت کوه تا کدام قسمت را ما سرسبز میکنیم، موضوع این نیست که باید در یکسال دو سال تمام این گپ ها باید حل شود من به این عقیده استم که در همین وقتی ما و شما گپ میزنیم اگر شروع بکنیم اصلاً به این نتیجه نمیرسیم. تخم همین درخت ها در تیرماه میرسد که در آنوقت باید جمع آوری شود، پیشنهاد من اینست که از همین حالا دولت به فکر این بیافتد که چطور میتوانیم مردم را تشویق بکنم و تحریک بکنم به کار های مشارکتی سرسبزی، وقتیکه این پلانگذاری شد از طریق مساجد، از طریق مکاتب، از طریق نواحی شاروالی ها و امثال آن بعد از آن میتواند که به اساس آن یک پلان بسیار مختصری ترتیب شود، تخم جمع آوری شود، موضوع کشت آن پلانگذاری شود، مثلاً یک هلیکوپتر در ظرف یک ساعت تمام آن ساحه را تخم پاشی میکند منتهی یک ریسک وجود دارد که مثلاً اگر شما پنجاه سیر تخم را در آنجا پاش میدهید، حتماً بیست سیر آن ضایع میشود، و ما اگر بتوانیم که پنج سیر آن را رشد بدهیم این کاملاً به ما کفایت میکند و متیقن باشید که آنرا در همانجا بگذارید، یکسال، دو سال بعد ببینید همان نواحی را کاملاً خودش میگیرد.
ارمغان: تکرار عرض میکنم که این تخم آیا از خارج وارد شده میتواند حالا که وقت کم داریم؟
ناصری: نخیر، من فکر نمیکنم گرچه نمیدانم پوتانسیل آنها از چه قرار است ولی چیزی را که من می بینم در آنجا بسیار زیاد بالای اشجار و درختانی متمرکز میشوند که هم زیبایی داشته باشد، هم چوب داشته باشد، یعنی هم ارزشهای اقتصادی داشته باشد و هم ارزشهای محافظوی در حالیکه کابل ما فعلاً بسیار زیاد بالای ارزشهای محافظوی تکیه میکنید نظر به ارزشهای اقتصادی آن، از همین خاطر فقط بالای یک تعداد از انواع درختان متمرکز میشویم که آنها میتوانند در مقابل خشکی مقاومت بکنند، مشکل ما مشکل خشکی است، اگر تنها بتوانیم که همین بارندگی زمستانی و تیر ماهی را طوری مورد استفاده همین نبات مورد غرس قرار بدهیم که آن بتواند شش ماه، پنج ماه بعدی را توسط همین رطوبت حفظ بکند شما کاملاً مطمئن باشید که اگر یکدفعه ریشه جاگزین گردد دیگر به آب ضرورت ندارد.
ارمغان: پس همین لحظه چه باید کرد؟
ناصری: بطور عاجل زون های سرسبزی را باید مشخص ساخت، مثلاً طرف تپه هایی که حالا مردم آنقدر زیاد مسکن گزین نیستند در نزدیکی های آن، طرف های قرغه، طرف های باغ بالا، در جاهایی که برهنه استند، در اینجا فقط باید مردم را تحرک داد، نهال را به دسترس شان باید قرار داد در چند روز معین حشر تمامش را بالایشان غرس کرد و بالاخره آنها را برای حفاظت و مراقبتش تشویق کرد.
ارمغان: درخت ها را باید مُفت به اختیارشان قرار بدهند؟
ناصری: کاملاً، یعنی که گفتیم مشارکتی است، تنها جامعه ما، مردم ما، شهرنشین های ما بخاطر خود در این مشارکت سهم بگیرد.
ارمغان: این یک پلان کوتاه مدت شد، بفرمایید که از همین ماه حوت و حمل به سال آینده چه آمادگی این ادارات بگیرند؟
ناصری: بطور سیستماتیک خدمت شما عرض بکنم، که اداره محیط زیست تمام شهروند ها را باید به یک کار داوطلبانه و مشارکتی دعوت بکند بخاطر سرسبزی شهر کابل.
ارمغان: یعنی ادارات تبلیغاتی برای محیط زیست ایجاد نشود؟
ناصری: بالکل، حتا در مساجد و در نواحی باید آنها را متیقن بسازند.
به عقیده ما مردم اکادمیک سر همین بهاری که چند روز بعد می آید آنقدر زیاد فکر نشود، شاروالی و وزارت زراعت حتماً پلان هایی دارد که آنرا عملی کند ولی اگر ما میخواهیم که فضای شهر کابل به صورت عمومی سبز شود و بالاخره از ملوث بودن آب جلوگیری شود از این طریق ضرور است که در طول همینسالی که ما و شما قرار داریم پلانهایی را رویدست بگیریم که برای سال آینده کاملاً آماده باشیم.
ارمغان: مثلاً چه پلانهایی؟
ناصری: پلان مطالبۀ مشارکت مردم با نهادهای ذیربط، این کار ممکن سخت معلوم شود ولی ما میدانیم که این سخت نیست، به مجردیکه در نواحی، در مکاتب، در مساجد آگاهی عامه صورت بگیرد اینکه سالهای سال ما نتوانستیم فضای شهر را سرسبز بسازیم دلیلش آن بود که تنها دولت عمل میکرد، بیایید بخاطر شهر خود، بخاطر مردم خود، بخاطر صحت خود کل ما دست بدست هم بدهیم و در اینصورت از همان مفهوم حشر قدیمی خود ما باید استفاده شود. طبق یک برنامۀ معین باید جاهایی که سرسبزی شود باید علامه گذاری شود، بعد از علامه گذاری به جاهایی که باید سرسبز شود مواد غرسی جستجو شود، یعنی قوریه ها باید ایجاد شود که آن ها نهال بدهد، تخم باید جمع آوری شود که بطور آزاد انتشار پیدا بکند. یعنی بطور آزاد کشت شود در همان محل، در این مورد باید درخت و همان نهال هایی که مقاوم باشند و بالاخره نهالی که محیطی باشد انتخاب شود، ما وقتی نهال محیطی می گوییم آنهایی که کاملاً با محیط کابل سازگار استند، یعنی سالهای سال در اینجا اجدادشان گذشتانده اند این را من به بسیار آسانی فهرست کرده میتوانم که خدمت شما عرض کردم بید تخمدار است، ارغوان است، صفورای جاپانی است، عکاسی گلدار است و از همه مهمتر سنجد است، حالا شما میتوانید به پنج نوع شش نوع نهال که به آب ضرورت نداشته باشد فضای کابل را سبز بسازید.
ارمغان: پلان دوم چی است؟
ناصری: همین مفکوره کار کردن توسط حکومت ها و نهاد ها حالا در جهان رخت بسته، این موضوع بسیار قدیم بود که حکومت ها، ولسوالی ها، نواحی دست بر میزدند چند نفر استخدام میکردند مثلیکه ما مثلاً علفچر ها داریم در تمام افغانستان سی میلیون هکتار است و برای تمام آن بیش از پنجصد نفر محافظ نداریم چطور میتوانیم که سی میلیون هکتار را توسط آن محافظت کنیم، بیایید که بطرف همین گپی که من گفتم قدم بگذاریم و اگر برویم که این را در سلطه دولتی و نهاد های دولتی بدهیم من فکر میکنم نمیتوانیم نتیجه درستی را بدست بگیریم.
ارمغان: حرکت سبز از لحاظ سیاسی نه، بلکه از لحاظ سرسبزی بسیار یک کار مؤثر میباشد، آیا ما میتوانیم کمیته های سرسبزی را مثلاً به سطح شهر، به سطح نواحی، کوچه ها، خیابان ها و تا سطح مکاتب بسازیم و نقش مکاتب را شما در این زمینه چگونه ارزیابی میکنید؟
ناصری: عین حرف را که من خدمت شما عرض کردم که مردم، در مردم هم مکاتب شامل است، هم نواحی شامل است.
ارمغان: همین کار را کی بکند، شاروالی میگوید من، اداره محیط زیست میگوید من، وزارت زراعت میگوید من، شما چه پیشنهاد دارید یک همآهنگی برای این تحرک سبز چگونه میتواند ایجاد شود؟
ناصری: من اینطور فکر میکنم که اگر به اصطلاح یک کمیته یی مشترک از محیط زیست، وزارت زراعت و بالاخره شاروالی کابل تشکیل شود موضوع پالیسی سازی اش معلوم است که از محیط زیست است، تهیه نهال و مواد بذری را وزارت زراعت به عهده بگیرد، تطبیقش را شاروالی کابل.
ارمغان: نقش جامعه مدنی را شما چگونه ارزیابی میکنید؟ مثلاً نظریاتی وجود دارد که کمیته فعالان داوطلب جامعه مدنی در محیط زیست ایجاد شود، رییس جمهور، رهبران سیاسی، وکیل های پارلمان، معاونین رییس جمهور اینها همگی شان بطور سمبولیک هم اگر شده بیل هایی را بدست گرفته، درخت هایی را بنشانند، وظیفه بگیرند و وظیفه داشته باشند از آن مواظبت کنند گفته میشود که امان ا لله خان شخصاً در سرسبزی پغمان سهم میگیرفت درخت می نشاند یک نظر همین است که یک کمیته به سطح شهر داشته باشیم، این کمیته به قهرمان محیط زیست یک جایزه بماند، طی یک محفلی که تمام دانشمندان، علما و شخصیت های سیاسی حاضر باشند همین جایزه و تحفه ها را توزیع بکنیم، این را شما چی ارزیابی میکنید؟
ناصری: من فکر میکنم که از من کرده شما بسیار خوب مطرح کردید، ما چون مردم اکادمیک هستیم همه چیز را در یک کلمه خلاصه میکنیم ما که میگوییم کار اشتراکی یا مشارکتی این حالا به سطح جهان قبول شده، همین موضوع مشارکتی را که من خدمت شما قبلاً گفتم شما این را بسیار خوب توضیح دادید به این معنا که مشارکتی از رییس جمهور گرفته تا آخرین مأمور و مستخدم و این و آن نهاد های ذیربط و بالاخره مردم. ما مردم را که میگوییم به این مفهوم است که آنها هم در نواحی وجود دارند، آنها در مکاتب وجود دارند، آنها هم معلم استند، آنها هم مأمور استند که هر دو نقش را آنها انجام داده میتوانند، هم نقش یک فرد عادی که در یکی از گوشه های شهر کابل زندگی میکند و دومش اینست که در یکی از شاخه های دولتی کار میکند، حالا که شما میگویید که اینطور یک انجمن ساخته شود، این انجمن های سبز فعلاً در جهان آنقدر وسعت پیدا کرده که منشأ اش از همین کاری که همین دقیقه ما و شما صحبت میکنیم شروع شده و حالا به انقلاب های سبز تبدیل شده، شما انقلاب سبز هندوستان را ببینید که نفوس را خود کفا ساخته و این کار کار مشارکتی است اگر ما میگوییم که فضای کابل سبز شود ما میگوییم مشارکتی کار می کنیم، کی کند این کار را میگوییم دولت و مردم، پس مشخص میسازیم که دولت کیست، آنجا بسیار ساده، ما ریاست مستقل محیط زیست داریم، ما وزارت زراعت داریم ما شاروالی ها داریم، گذر ها داریم، نواحی داریم، امثال آن، مکاتب داریم، فقط یک دو ماه، سه ماه سر این کار شود که یک تحرک پیدا شود، بگو بچه را که او به خانه خود بگوید که نهال شاندن یک کار ضروری است.
ارمغان: در جامعه ما یک فرهنگی رواج دارد کلان ها کارهای خورد را باید نکنند و غیر مسوول و واجب الاحترام در موتر ها بروند، در موتر ها بیایند گویا سرسبزی کار چند نفر عمله و فعله شاروالی است. من از یکی از رسانه ها شنیدم که میشل اوباما همسر بارک اوباما در قصر سفید هدایت داده که ترکاری قصر از بازار خریداری نشود همین میشل اوباما با همان عمله و فعله مربوط قصر سفید در کُرد ها ترکاری کشت میکنند و از آن استفاده می نمایند، در کینیا یک بانو یک میلیون درخت با کار داوطلبانه غرس نموده. این کار آنهاست ولی ما اگر در سطح کشور خود توقع کنیم که کدام مقام از چوکی پایین شده، بیل بدست گرفته ترکاری کشت کند شاید این تقاضا را وی به خود توهین فکر کند. این فرهنگ کاری امروز ماست، در حالیکه سالها قبل شاه فارم های زراعتی و مالداری داشت و صدراعظم هایی در افغانستان بودند که باغداری و مرغداری میکردند و آن باغها هنوز بنام شان یاد میشود و گفته میشود که باری یکی از باغبانان بر صدراعظم وقت بخاطر پایمال نمودن گل ها در کُرد بر آشفت شد و صدراعظم از وی معذرت خواسته او را مورد نوازش قرار داد، برای احیای چنان فرهنگی چه باید کرد؟
ناصری: شما به موضوع فرهنگ اشاره کردید ما در این نواقص داریم، ما و شما بسیار آسان گرفتیم در یکجای هشت منزله و هوتل ها و شفاخانه ها اعمار شده بسیار مجلل ولی پیشروی آن که سرک وجود دارد از چتلی و چقوری و آب آن اصلاً موتر عبور کرده نمیتواند، ببینید اگر شما اینجا ما گپ مشارکت را گفتیم و شما آن را خوب توضیح دادید همان دوست هایی که اینجا همین تعمیر ها را جور کرده اند برای خود زحمت نمیدهند که یک قسمتی همان تعمیر خود را با هم مشترک بسازند همان سرک را قیر بسازند.Ÿ