۱۳۹۴ مهر ۷, سهشنبه
راه دشوار آزادی -19
سپتامبر 29, 2015
شماره ( 246) چهارشنبه (8) میزان ( 1394) / ( 30 ) سپتمبر ( 2015)
خاطرات نلسون ماندلا
19
ترجمه : مهوش غلامی
در سال دوم تحصيل در فورت هير ، از « پل ماهابانه» دوست خود دعوت كردم كه تعطيلات زمستاني را با من در ترانسكي بگذارند. پل اهل بلوم فونتين بود و در فورت هير مشهور بود چون پدرش كشيش زاچيوس ماهابانه دوبار به مقام رياست كنگره ملي افريقا انتخاب شده بود. ارتباط او با اين سازمان، كه من هنوز چيز زيادي درباره آن نمي دانستم ، او را به عنوان يك شورشي زيا نزد همگان كرده بود.
يك روز در طول تعطيلات من وپل به او متا تا ، مركز ترانسكي رفته بوديم. در آن زمان او متاتا فقط از چند خيابان سنگفرش شده و تعدادي ساختمان دولتي تشكيل شده بود . ما خارج از دفتر پست ايستاده بوديم كه ريس ديوان محلي به مانزديك شد. او كه سفيد پوست بود و شصت وچند سالي داشت از پل خواست به دفتر پست برو د وبراي او تعدادي تمبر خريداري كند . در آن زمان كاملا عادي بود كه سفيد پوستي از سياهپوستي بخواهد كه كاري برايش انجام دهد . او سعي كرد مقداري پول به پل بدهد، اما پل آن را نگرفت. به اين ترتيب به ريس ديوان محلي اهانت شده بود . او كه صورتش از خشم سرخ شده بود گفت: ( تومي داني من كي هستم ؟ ) ماهابانه گفت :« لزومي ندارد بدانم كه توكي هستي اما مي دانم كه چي هستي » ريس ديوان محلي از پل پرسيد منظورش از اين حرف دقيقا چيست. پل به تندي جواب داد : « منظورم اين است كه تويك حيوان چموش هستي!» ريس ديوان محلي جوش آورده بود و با عصبانيت فرياد زد «توسزاي اين كاررا خواهي ديد!» وبعد از آنجا دور شد.
من از رفتار پل بشدت ناراحت شده بودم . در عين آنكه شهامت او را تحسين مي كردم ، اما آن را ناراحت كننده مي دانستم.
ريس ديوان محلي دقيقا مرا مي شناخت ومن مي دانستم كه اگر او از من و نه پل خواستار انجام اين كار شده بود من بسادگي آن را انجام داده وهمه چيز را فراموش كرده بودم. با وجودي كه هنوز آمادگي آن را نداشتم كه خودم مثل پل عمل كنم، اما در عين حال كاري را كه او انجام داده بود تحسين مي كردم . كم كم پي مي بردم كه لازم نيست سياهان ده ها مورد اهانتي را كه هر روز به آنها مي شود بپذيرند.
بقيه در آينده
خاطرات نلسون ماندلا
19
ترجمه : مهوش غلامی
در سال دوم تحصيل در فورت هير ، از « پل ماهابانه» دوست خود دعوت كردم كه تعطيلات زمستاني را با من در ترانسكي بگذارند. پل اهل بلوم فونتين بود و در فورت هير مشهور بود چون پدرش كشيش زاچيوس ماهابانه دوبار به مقام رياست كنگره ملي افريقا انتخاب شده بود. ارتباط او با اين سازمان، كه من هنوز چيز زيادي درباره آن نمي دانستم ، او را به عنوان يك شورشي زيا نزد همگان كرده بود.
يك روز در طول تعطيلات من وپل به او متا تا ، مركز ترانسكي رفته بوديم. در آن زمان او متاتا فقط از چند خيابان سنگفرش شده و تعدادي ساختمان دولتي تشكيل شده بود . ما خارج از دفتر پست ايستاده بوديم كه ريس ديوان محلي به مانزديك شد. او كه سفيد پوست بود و شصت وچند سالي داشت از پل خواست به دفتر پست برو د وبراي او تعدادي تمبر خريداري كند . در آن زمان كاملا عادي بود كه سفيد پوستي از سياهپوستي بخواهد كه كاري برايش انجام دهد . او سعي كرد مقداري پول به پل بدهد، اما پل آن را نگرفت. به اين ترتيب به ريس ديوان محلي اهانت شده بود . او كه صورتش از خشم سرخ شده بود گفت: ( تومي داني من كي هستم ؟ ) ماهابانه گفت :« لزومي ندارد بدانم كه توكي هستي اما مي دانم كه چي هستي » ريس ديوان محلي از پل پرسيد منظورش از اين حرف دقيقا چيست. پل به تندي جواب داد : « منظورم اين است كه تويك حيوان چموش هستي!» ريس ديوان محلي جوش آورده بود و با عصبانيت فرياد زد «توسزاي اين كاررا خواهي ديد!» وبعد از آنجا دور شد.
من از رفتار پل بشدت ناراحت شده بودم . در عين آنكه شهامت او را تحسين مي كردم ، اما آن را ناراحت كننده مي دانستم.
ريس ديوان محلي دقيقا مرا مي شناخت ومن مي دانستم كه اگر او از من و نه پل خواستار انجام اين كار شده بود من بسادگي آن را انجام داده وهمه چيز را فراموش كرده بودم. با وجودي كه هنوز آمادگي آن را نداشتم كه خودم مثل پل عمل كنم، اما در عين حال كاري را كه او انجام داده بود تحسين مي كردم . كم كم پي مي بردم كه لازم نيست سياهان ده ها مورد اهانتي را كه هر روز به آنها مي شود بپذيرند.
بقيه در آينده
۱۳۹۴ شهریور ۳۰, دوشنبه
به آنهایی که گوشه کتاب میسازند
سپتامبر 21, 2015
شماره ( 245) سه شنبه ( 31) سنبله ( 1394) / ( 22) سپتمبر ( 2015)
کاووس سیاووش
از قدیم در مورد کسانی که در نگهداری کتاب توجه نمیکردند نظم زیبایی میگفتند که «کتابت میدهم اما به سه شرط که سوق و بوق و صندوقش نسازی» اما برخلاف این توصیه به قشر کتابخوان و در عین حال بی توجه به حفاظه و وقایه کتاب، گروه دیگری در اجتماع از الماری های کتاب و کتابهای دست نخورده و اصلاً طی سالها خوانده نشده به شکل تفننی به صفت وسیله فیشن و جلوه به رخ کشیدن وجهه فرهنگی استفاده میکنند.
به امید آنکه قشر کتابخوان به وقایه و حفاظه کتابهایشان توجه کنند و قشر فیشنی یکبار دست به قفسچه های زیبای کتابهای شان برده حداقل خاک و گردشان پاک نموده چند سطر آن را مطالعه نمایند، چند طرح گوشۀ کتاب را خدمت علاقمندان ارائه مینماییم. علاقه به کتاب فی نفسه کار خوبیست حتا اگر برای گذاشتن در یک گوشه کتاب و در یک الماری زیبا باشد اما چه بهتر که کتابهای زینتی اتاق وسیله زینت افکار هم شود
کاووس سیاووش
از قدیم در مورد کسانی که در نگهداری کتاب توجه نمیکردند نظم زیبایی میگفتند که «کتابت میدهم اما به سه شرط که سوق و بوق و صندوقش نسازی» اما برخلاف این توصیه به قشر کتابخوان و در عین حال بی توجه به حفاظه و وقایه کتاب، گروه دیگری در اجتماع از الماری های کتاب و کتابهای دست نخورده و اصلاً طی سالها خوانده نشده به شکل تفننی به صفت وسیله فیشن و جلوه به رخ کشیدن وجهه فرهنگی استفاده میکنند.
به امید آنکه قشر کتابخوان به وقایه و حفاظه کتابهایشان توجه کنند و قشر فیشنی یکبار دست به قفسچه های زیبای کتابهای شان برده حداقل خاک و گردشان پاک نموده چند سطر آن را مطالعه نمایند، چند طرح گوشۀ کتاب را خدمت علاقمندان ارائه مینماییم. علاقه به کتاب فی نفسه کار خوبیست حتا اگر برای گذاشتن در یک گوشه کتاب و در یک الماری زیبا باشد اما چه بهتر که کتابهای زینتی اتاق وسیله زینت افکار هم شود
۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سهشنبه
با بازی آتش
نوشته : محمدداودسیاووش
از نظر کسانی که شاید شاهد حوادث سه دهه اخیر افغانستان بوده اند آنچه در این
روز ها در سیاست افغانستان واقع میشود مانند بازی با آتش است.
روزیکه حکومت نجیب سقوط کرد دروازه همسایه ها به این امید به روی افغانستان
باز بود که هر یک در فردای آن برای مطلب خود دلبری میکرد، اما در حال حاضر که
وضعیت جیوپولیتیک و جیوستراتیژیک منطقه کاملاً تغییر نموده وضعیت به حدی نازک و
شکنند میباشد که حتا رهبران نظام از خطر تشکیل حکومت مؤقت و رهبران از مرجع
تصمیمگیری و خطر مریضی صدر رهبری اظهار نگرانی میکنند.
هرگاه این دلهره و نگرانی دولتمردان، سیاستمداران و رهبران را به فرض وقوع هر
نوع استحاله و تحول و تغییر مدنظر گیریم در فردای آن شرایطی در کشور حکمفرما خواهد
بود که حتا برای خود همین رهبران نیز زمین سخت و آسمان دور گردیده مجبور میشوند تا آخرین فرد به حمایت نیروهای
بیگانه با هم بجنگند، بکشند یا کشته شوند.
آنچه این بازی را خیلی تیره و تار نشان میدهد عناصر مشهود و عیانیست که حتا
حاجت به بیان نیست، که در این سلسله از آن نام میبریم:
الف- دفاع زمامداران و دولتمردان از عاملان انفجار و انتحار:
1- در حالیکه چهره طراحان گرفتار شده حمله شاه شهید را رسانه ها مخفی نگاه
میکنند و فقط صدایشان شنیده میشود وقتی سازمانده اصلی این گروه با زبان خودش
اعتراف میکند که قبلاً به اتهام فعالیت های تروریستی زندانی بود و پس از یک و نیم
سال از زندان رها شد و رسانه ها افشا میکنند این فرد با هویت جعلی از بند رها شده،
اینکه چرا رها کننده قاتل بیش از چهارصد نفر مورد مؤاخذه علنی قرار نمیگیرد یک
سوال کاملاً عیان و آشکار نزد مردم است.
ب- وقتی فاریاب توسط جنرال دوستم معاون اول رییس جمهور تصفیه میشود و در فردای
آن نیروهای امنیتی و اردوی ملی پوسته ها را ترک نموده بقول نقیب ا لله فایق
نماینده مردم در پارلمان حتا مهمات شان چون تانک، توپ، هاوان، سیکو یک و دهشکه را
به دهشت افگنان میگذارند جداً یک سوال تکان دهنده است.
ج- اینکه چرا بقول احمدی فرمانده پولیس لوگر طی سیزده سال مرکز تربیتی طالبان
در زرغون شاه شهر لوگر به دستور حامد کرزی رییس جمهور پیشین مخفی نگهداشته شده و
رییس جمهور بطور کتبی به مسوولان امنیتی دستور داده که علیه این مرکز عملیات نکنند
یک سوال خیلی مبهم و مرموز نزد مردم میباشد.
د- اینکه چرا افرادیکه در تلویزیون ها از خط دیورند و گندمک حرف میزنند در برابر اعمار
تأسیسات نظامی پاکستان در منطقه انگور ادی واکنش نشان نمیدهند یک سوال جداً تکان
دهنده میباشد زیرا هر کس میپرسد چرا این آقایان به عوض سخنرانی در قصرهای مرمرین پیرامون
کنفرانس گندمک و دیورند با سوته، بیل، داس و تبر به خاطر دفاع از خاگ به انگور ادی
نمیروند؟ و در هسکه مینه، اچین و سایر مناطق ننگرهار بخاطر درهم شکستن زندانهای
داعش نمیروند و حداقل یک شب را در کنار یک سرباز و افسر سرحدی به سحر نمیرسانند.
هـ- اینکه چرا ارگانهای کشفی و استخباراتی افغانستان نمیتوانند با بازی های
اوپراتیفی از وضعیت پیش آمده اختلاف در صفوف و رهبری طالبان بهره برداری نمایند یک
سوال جدی میباشد. وقتی منصور دادا لله را در جنگ با اختر منصور داعش میتواند جذب
کند نقش دولت افغانستان در این پروسه چی بوده و چرا کارمندان اوپراتیفی افغانستان
نمیتوانند از اختلاف داعش و القاعده و طالب و داعش بهره برداری بالمثل کنند.
از نظر آگاهان سبوتاژ و تبلیغات علیه عملیات جنرال دوستم در شمال، سر به مُهر
گذاشتن انتخابات، سر و صدای تشکیل حکومت مؤقت، جرئت بخشیدن پاکستان تا آن حد که در
تشکیلات و تعینات دولت افغانستان نظر میدهد، رها نمودن گروهی هزاران طالب از زندان
ها که اکنون در صف مقدم نبرد با دولت می جنگند، رها شدن بیش از 300 زندانی توسط شش
طالب در غزنی، اجازه ندادن به توزیع تذکره الکترونیکی تا آن حد که جامعه جهانی کمک
های خود را قطع میکند، عدم تعریف دشمن، قتل های زنجیره ای، مذاکره با یک مرده طی
چند سال، عدم کارآیی 300 هزار نفر مسلح با تخنیک محاربوی در برابر 30 هزار نفر
شورشی مسلح با کلاشینکوف از اسراری اند که مخفی ماندن آنان جان ملت را به لب
رسانده.
موضعگیری های جدید حکومت وحدت ملی با تشکیل یک شورا و هشدار های مقابل آن با
خط کشی جدی و تعریف از طالبان آنهم در شرایطی که اکثر رهبری طالبان در پایتخت به
سر میبرند و در قدرت شامل اند و انفعال نیروهای کشفی و استخباراتی در جلوگیری از
حوادث قبل از وقوع سلسله مرموزی از یک رشته انکشافاتی میباشند که هر روز خشتی از
بنای دولت با آن می افتد در دیوار مخالف دولت گذاشته میشود.
از نظر بسیاری ها ستون پنجم اکنون به ستون فقرات نظام مبدل شده و مانور هایی
که آی اس آی مینماید متکی به همین هسته در نظام سیاسی افغانستان است.
جامعه جهانی و دولت افغانستان
در حالیکه در تأمین امنیت حتا یک علاقه داری ولسوالی حکومت مشکل دارد دست هایی
در حکومت وحدت ملی در نظر دارند چندین میدان هوایی بزرگ نظامی را که برای تأمین
امنیت هر یک چند هزار نیرو و وسایل حربی ضرورت است تسلیم بگیرند.
دولت افغانستان باید به عوض خاک زدن به چشم مردم، طفره رفتن از قضایا و کتمان
حقایق اولاً با استفاده از کمک های 369 میلیون دالری امریکا خود را در خط اولویت
های قوای زمینی و هوایی اکمال نماید و بعد با استفاده از کمک های جهانی و ارتقای
مورال رزمی و پوتانسیل دفاعی در سیاست منطقوی خود از موضع قوی خود را طوری مطرح
سازد که از صدای آتشین رهبران دولت افغانستان لرزه بر اندام دشمن بیافتد و بعد از
آن عفو عمومی اعلان نموده از طریق کار اوپراتیفی افراد مسلح را به صلح بکشاند.
در حالیکه برخی از جمهوریخواهان پشتیبانی شان را در صورت پیروزی حزب
جمهوریخواه امریکا از دولت افغانستان و در مخالفت با برنامه بارک اوباما اعلان
میکنند دولت افغانستان باید به ستون پنجم مجال ندهد که با ایجاد تناظر مساوی میان
دولت و طالبان دولت را در موقعیت همطراز یک گروه قرار دهد.
دولت افغانستان در شرایطی صلح را از طرف مقابل خود گدایی میکند که عملاً دارای
پوتانسیل قوی دفاعی و تعرضی در وجود جنرالان و افسران دلیر و با تجربه میباشد. در
چنین حالت با لب خشک و گردن پت به سوی حوادث رفتن به هیچ صورت به حال کشور مفید
نیست.
تجربه عملیات اخیر در شمال نشان داد که با شنیدن نام جنرال دوستم دشمن از
ولایات فرار مینمود، اینکه چرا از این نیرو برای تأمین صلح استفاده نمیشود جواب
آنرا در صورت سهل انگاری رهبران در میدان های جنگ خواهند یافت خواهند یافت.
گريه بر فابريكه هاي ويران افغانستان 6
شماره(244) ارمغان ملی چهارشنبه 25 سنبله 1394 / 16
سپتمبر2015
6
شركت پنبه
هرات:
دو منطقه
نسبتا مهم و ديگرمولد پنبه نيز در غرب افغانستان قرار دارند كه ولايات هرات و
هلمند و مناطق اطراف آنها را احتوا مينمايد. زرع و توليد پنبه در اين ولايات
مخصوصا در سالهاي اخير توسعه يافته است. شركت پنبه هرات كه با ماشين آلات عصري و
مجهز ميباشد. در سال 1345تاسيس گرديد ه است
كه توام با آن اندازه توليدات پنبه نيز در اين منطقه به 9000 تن افزايش
يافت.
دستگاه حلاجي
و عدل بندي هلمند:
زرع پنبه
دروادي هلمند وارغنداب در سال 1336 آغاز و در اخير سال 1340 به پيمانه رسيد، كه
ايجاب نصب و بكار انداختن يك دستگاه حلاجي و عدل بندي را مينمود. بنابر آن رياست
انكشاف وادي هلمند و ارغنداب در سال 1341 به توريد ماشين آلات و اعمار دستگاه
حلاجي اقدام نمود كه بعد از نصب در سال 1342 به فعاليت آغاز نمود. ظرفيت دستگاه در
24 ساعت 120 تن پنبه محلوج و در يكسال 24 تا 30 هزارتن پنبه غير محلوج ميرسد. بايد
گفت كه در سالهاي اول چون توليدات پنبه دراين ولايت از پنجاه هزار تن تجاوز نمي
كرد . بنابر آن فابريكه با استفاده از حداقل ظرفيت توليدي آن فعاليت داشت.
در سال 1352
توليدات اين موسسه بحد اعظمي آن رسيده بود . در همان سال تعداد كارگران آن به 227
نفر ميرسيد و بر علاوه در هنگام كمپاين در حدود 60 نفر كارگر روز مزد نيز استخدام
ميشدند. در سال 1356 اين موسسه باداشتن 179 نفر يا10.58 فيصد كارگر ان اين بخش در
حدود 7124 يا 15.12 فيصد تمام پنبه محلوج توليد شده در كشور را حاصل داشته بود.
اين تصدي بشمول دستگاه مولد روغن آن بسرمايه 225 ميليون افغاني شروع بكار نمود.
قيمت ماشين آلات مولد روغن از قرضه 650 هزار پوند سترلنگ انگلستان و مصارف محلي از
قرضه هاي داخلي يعني خزينه تقاعد بانك انكشاف صنعتي پشتني تجارتي بانك يك عده
سهمداران انفرادي تمويل شده بود. بصورت عمومي ارزش تاسيسات اين تصدي بر 122 ميليون
افغاني بالغ ميگردد و سرمايه دوراني آن كه 103 ميليون افغاني را احتوا مينمود. از
قرضه دافغانستان بانك تمويل گرديده بود و از همين جهت يك اندازه زياد سرمايه حاصله
در سالهاي اول بحيث تكت پولي پرداخته شده است.
صنعت مواد
خوراکه
شركت ارزاق:
اولين واحد
اختصاصي براي تهيه غله بنام شركت ارزاق در سال 1316 در كشور تاسيس شد . كه وظيفه
تهيه آرد و برنج و روغن را از داخل و قندو چاي را از خارج بعهده داشت. بنابر آن
بايد گفت كه اقدامات در قسمت ذخيره غله بغرض جلوگيري از مشكلات ناشي از قحطي از
سابق در افغانستان صورت گرفته است . با در نظر داشت همين آمر بود كه در سال 1326
بمنظور جلوگيري از تاثيرات نا گوار قلت مواد خوراكه ناشي از تاثيرات بعدي جنگ دو م
و عوامل طبيعي كميسيوني بنام مجلس رفاه عامه منظور شد تا به جمع آوري غله از داخل
و خارج كشور مبادرت ورزيد كه تاسيس ديپوي دولتي و كوپراتيف مامورين از تصاويب اين
مجلس بشمار ميرود.
رياست دولتي
تهيه غله :
قلت مواد
خوراكه در سال 1332 و تجارب گذشته باعث گرديد تا رياست دولتي تهيه غله تاسيس
گرديده و براي اولين بار در همين سال به مقدار پانزده هزار تن آرد بكشور وارد
گردد. در سال 1345 اين اداره بواحد اداري ارزاق و احتياجات عامه تعديل شد و در ختم
سال مذكور بحيث تصدي دولت با سرمايه يكهزار ميليون افغاني بنام دافغانستان دخوراكي مواد و او عامه ارتيا و موسسه
بوجود آمد.
سيلوي مركزي
كابل:
در جريان اين
تحولات دولت به تاسيس دستگاه هاي عصري حفاظه گندم و تهيه آرد و نان نيز مبادرت
ورزيد كه سيلوي مركزي كابل مهمترين و بزرگترين آنرا تشكيل ميدهد.
قرارداد
ساختمان سيلوي مركز بتاريخ 27 جنوري 1954 ( دلو 1332 ) با اتحاد شوروي عقد گرديد و
امور ساختماني آن با ظرفيت گرام كردن 20 هزار تن غله آرد نمودن 60 تن غله در 24
ساعت در پختن 50 تن نان در 24 ساعت در جنوري سال 1957 مطابق جدي 1335 تكميل گرديد.
به تعقيب آن با ارتباط به پروتوكول تاريخي 12/11/1962 در سالهاي بين 1964 و 1966
سيلوي جديدي در مجاورت آن احداث و باين ترتيب ظرفيت آن به 50 هزار تن غله در سال
افزايش يافت. همچنان ساختمان آسياب دوم در دوم حمل 1347 ( 22 مارچ 1968) آغاز و در
سرطان 1349 ( جولاي 1970) آماده بهره برداري گرديد كه قدرت توليد صد تن آرد درجه
اول و 70 تن آرد هاي مختلف را در يك شبانه روز دارا ميباشد . بهمين تناسب ظرفيت
توليدي فابريكه نان پزي نيز توسعه يافت. بهر صورت اين فابريكه در سال 1354 ظرفيت
توليد 56.7 هزار تن آرد و 18 هزار تن نان را دارا بود بعباره ديگر ظرفيت توليد ي
فابريكه نان پزي به 32 تن در روز ميرسد و با استفاده از 20 باب داش وطني روزانه
بتعداد تقريبا صد هزار نان به مشتريان عرضه ميشود كه از آنجمله فابريكه نانپزي همه
روزه از پنج داش بشمول بيك داش احتياطي در حدود 60 هزار قرص نان و 1700 كيلو ناشتا توليد نموده ميتواند در
حاليكه توليدات حقيقي آن معمولا در حدود 45 هزار قرص نان و 1500 كيلوناشتا ميباشد
.
در حاليكه
ظرفيت مجموعي سيلوهاي كشور بشمول سيلوهاي پلخمري، هرات، قندهار به 110 هزار تن
ميرسد . ناگفته نبايد گذاشت كه موجوديت بازار فروش از عوامل موثر بر انكشاف و
تمركز اين فابريكه در كابل بوده ساير عوامل چون موجوديت وسايل حمل ونقل ، انرژي،
موقعيت مركزي وغيره را نيز بايد در اين مورد در نظر گرفت. ضمنا بايد گفت كه با
تاسيس اين فابريكه كه توليدات آن بموسسات رسمي ( وزارت دفاع ، تعليم و تربيه وغيره
) و همچنان بازار عرضه ميشود از توريد مواد غذايي قسما جلو گيري بعمل آمده واز همه
مهمتر نرخ مواد ارتزاقي در بازار كنترول شده است . البته بايد علاوه نمود كه در
اين فابريكه معمولا سالانه در حدود 3147 تن زغال سنگ از معادن كركر واشپشته و
همچنان در حدود چهار هزار كيلوات برق بمصرف ميرسد . تعداد مجموعي كارگران اين
فابريكه كه در سال 1353 به 675 نفر ميرسيد . در سال 1356 به 785 نفر افزايش يافت
كه با استفاده از آن فابريكه در همان سال 59929 تن آرد و 20665 تن خوراكه باب را
توليد كرده بود.
بايد اظهار
داشت كه مصارف ساختماني مرحله اول سيلوي مركز به 151 ميليون افغاني ميرسد در
حاليكه گدام دوم آن با مصرف 67 ميليون و آسياب دوم بمصرف 95 ميليون افغاني تكميل
گرديد . كه به اين ترتيب مصارف مجموعي ساختماني اين فابريكه بر 263 ميليون افغاني
بالغ ميگردد .
مواد خام اين
موسسه صنعتي را گندم تشكيل ميدهد . كه البته بشكل آرد نان و اقسام مختلف خوراكه
باب عرضه ميشود. البته بايد گفت كه تهيه گندم از خارج از سال 1335 ببعد بصورت
تدريجي افزايش يافته است. تا آنكه در سالهاي 1350و 1351 با در نظر گرفتن خشكسالي
متواتر بحد اعظمي آن رسيده و در مدت 18 ماه به 320 هزار تن رسيد . بهر صورت مقدار
گندم مورد ضرورت سيلوي مركز از 100 تا 120 هزار تن تخمين ميگردد. در سال 1350 در
حدود 227857 تن گندم بكشور وارد شده بود كه از آنجمله در حدود 175 هزار تن آن از
كشور هاي اتحاد شوروي ( 25 هزار تن ) و ايالات متحده ( 150 هزار تن ) خريداري شده و قسمت باقيمانده
آن از كشور هاي كانادا ( 1491 تن ) ، چين ( 10866 تن) ، ايالات متحده ( 15000 تن )
و اداره پروگرام مواد غذايي جهان ( 15500 تن ) طور امداد بلاعوض بدست آمده است.
فابريكه قند
بغلان :
اساس اين
فابريكه در ثور سال 1317 با تاسيس شركت قند سازي گذاشته شد . ضرورت براي ايجاد اين
مركز صنعتي را در حاليكه مواد خام مورد ضرورت آن در داخل كشور دستياب ميشد .
افزايش سريع واردات شكر تشكيل ميداد. كه از 11806 تن در سال 1312 به 19746 تن با
مصرف بيش از 11 ميليون افغاني در سال 1316 ازدياد يافته بود. بهر صورت اين فابريكه
بالاخره بكمك تخنيكي چكوسلواكيه بتاريخ 30 عقرب سال 1319 به فعاليت آغاز نمود .
ناگفته نبايد گذاشت كه در ساختمان فابريكه روزانه بطور اوسط در حدود هزار نفر
عمله، 90 نفر گلكار و 60 نفر نجار كار نموده قيمت ماشين آلات آن 5.200 ميليون
افغاني كراهه آن 350 هزار افغاني و مصارف ساختمان عمارت اين فابريكه در حدود هشت
ميليون افغاني بوده است.
دوره فعاليت
آن سالانه 90 روز و مصرف مواد خام آن در هر روز 600 تن لبلبو پيش بيني گرديده بود
. البته بايد گفت كه اين شركت سهامي بوده و با اشتراك 91 نفر سهمدارو سرمايه
ابتدايي 30 ميليون افغاني توسط بانك ملي تشكيل شده بود.
از آنجمله 18
ميليون افغاني آن در سال 1317 و 1382000 ، افغاني آن در سال هاي 1318 و 1319 جمع
آوري گرديد. اما بايد گفت كه مخصوصا در چهار سال او ل فعاليت آن اين فابريكه با
مشكلات زيادي مواجه بود و معمولا بظرفيت اعظمي آن فعال نبوده است . چنانچه دوره
فعاليت فابريكه كه در سال 1319 به 21 روز ميرسد. در سال 1320 از 43 در سال 1321 از
28 و در سال 1344 از 41 روز تجاوز نكرده بود كه موازي آن در همين دوره معمولا عرضه
لبلبوي به فابريكه نيز از 30 هزار تن و توليد شكر از 3900 تن كمتر بوده است. باين
ترتيب بايد گفت كه فابريكه با مشكلات متعدد كه عبارت باشند از ادامه تاثيرات جنگ
عمومي دوم، انتقال لبلبو از مسافه هاي زياد ( 2 تا 26 ميل ) با استفاده از حيوانات
و قبول مصارف گزاف 1.2 ميليون افغاني در سال ، محدوديت حاصلات سالانه لبلبو نبودن
تيل سوخت ( از 700 تا 1200 تن در سال براي دور ه فوق ) و غيره مواجه بوده است. كه
البته در سالهاي بعدي واردات شكر ارزان اتحاد شوروي را نيز بايد بر آن افزود.
بهر صورت
فابريكه قند بغلان قدرت مصرف 600 تن لبلبو را در روز داشت و در صورت موجوديت مقدار كافي لبلبو ميتوانست
سالانه ازده تا يازده هزار تن شكر را توليد نمايد. حالانكه در عمل اين هدف بر
آورده نشد و تنها در سال هاي 1341 و 1342 مقدار كافي لبلبو براي استفاده در آن
توليد شد. بلند رفتن قيمت لبلبو بمقايسه پنبه در سال 1343 نيز تاثير مثبتي را در
زمينه با ر آورد . ضمنا مطالعات بعد نشان دادكه ظرفيت مصر ف اين فابريكه به 800 تن
لبلبو در روز نيز توسعه يافته مي تواند.
بنابر آن بتاريخ 28 جولائي 1968 ( سرطان 1347) قرار داد قرضه 225 هزار پوند
سترلنك بمنظور انكشاف اين فابريكه با حكومت بريتانيا به امضا رسيد.
بايد اظهار
داشت كه در مورد شكر و صنايع مربوط به آن موجوديت بازار مساعد فروش در داخل و بلند
رفتن قيمت هاي بين المللي از عوامل عمده در انكشاف ولي عدم موجوديت مواد خام كافي
از پرابلم هاي مهم در راه توسعه اين صنعت بشمار ميروند. البته منطقه مساعد آنرا كه
از عرضه تقريبا 40 سال در آن زرع لبلبو موفقانه صورت گرفته است. ساحه بين بغلان و
پلخمري تشكيل ميدهد زير ا در اين صورت قبول خطر براي سرمايه گذاري نيز كمتر خواهد
بود. ضمنا با استناد مطالعات موجود منطقه هرات نيز براي زرع لبلبو مساعد پنداشته
شده است. بنابر آن امكان توسعه اين صنعت در آنولايت و در صورت امكان دروادي هلمند
نيز وجود دارد.
بقيه در
آينده
باغبان48
شماره(244) ارمغان ملی چهارشنبه 25 سنبله 1394 / 16 سپتمبر
2015
باغبان48
اثر رابندرنات تاگور
ترجمۀ عبدالرحمان
پژواک
عکاسی اسراییل رویا
۴۸
مرا آزاد کن! مرا
ازینهمه بندهایکه شیرینی تو بر من گذاشته است، آزاد کن! دیگر این شراب بوسه ها بس است.
این غبار سنگین خوشبویی قلب مرا خفه میکند. این بخارهای معطر بسیار زیادند.
درها را باز کن. بگذار روشنی صبح در خانه بتابد.
من در تو فنا شده و در میان نوازشهای تو گمگشته ام.
مرا آزاد کن! من ازینهمه سحر و افسون آزاد کن! به من آدمیت را باز ده،
تا آنگاه قلب آزاد شدۀ خود را به تو هدیه آرم
راه دشوار آزادي 18
شماره(244) ارمغان ملی چهارشنبه 25 سنبله 1394 / 16
سپتمبر2015
خاطرات نلسون ماندلا
ترجمه : مهوش غلامي
(18)
فورت هير مانند ديري جدا از دنيا بود، اما در عين حال ما مشتاق اخبار جنگ
جهاني دوم بوديم و پيش رفت جنگ را زير نظر داشتم . من نيز مانند بسياري از هم
كلاسي هاي خود از حاميان سرسخت انگليس بودم ووقتي فهميدم قرار است در مراسم پايان
سال تحصيلي «يان اسمتس» نخست وزير سابق ما و مدافع بزرگ انگليس در آفريقا جنوبي
سخنراني كند، بشدت هيجان زده شدم. اين افتخاري بزرگ براي فورت هير بود كه ميزبان
مردي باشد كه به عنوان يك سياستمدار جهاني مورد تاييد بود. اسمتس كه در آن زمان
معاون نخست وزير بود ضمن سفر به اطراف كشور طرح اعلان جنگ دادن به آلمان را تبليغ
مي كرد، در حالي كه «جي.بي.هرتزوگ» نخست وزير از بيطرفي حمايت مي كرد. من بشدت
كنجكاو بودم تاببينم يك رهبر جهاني مثل اسمتس از نزديك چگونه است.
در حالي كه هر تزوگ سه سال قبل رهبري حركتي در جهت حذف كردن آخرين راي دهندگان
آفريقايي از فهرست راي دهندگان عمومي در
كيپ را بر عهده گرفته بود ، از نظر من اسمتس چهره اي دلسوز و غمخوار بود .
من بيشتر به اين موضوع اهميت مي دادم كه او در امر تاسيس جامعه ملل كمك كرده و
مروج آزادي در سراسر جهان بوده و اين مساله براي من مهم نبود كه او از
كساني است كه آزادي را در داخل كشور از بين برده است .
اسمتس دوباره اهميت حمايت از انگليس در مقابله با آلمان سخن گفت و اين ايده را
مورد تاكيد قرار داد كه انگليس نيز خواهان همان ارزشهاي غربي است كه ما مردم
آفريقا ي جنوبي خواهان آن هستيم. به خاطر مي آورد كه لهجه انگليسي اونيز مثل من ضعيف بود ! من همراه با ساير همكلاسي هاي
خود از صميم قلب براي او دست زدم و خواسته او براي مبارزه در راه آزادي اورپا را
مورد تاييد قرار دادم و اين نكته را فراموش كردم كه ما اينجا در سر زمين خود از
آزادي محروم هستيم.
اسمتس در فورت هير براي افرادي وعظ و سخنراني مي كرد كه كيش خود را تغيير داده
بودند . هرشب سر پرست كليساي وسلي به بررسي او ضاع نظامي در اروپا مي پرداخت و هر
شب ما دور يك راديوي قديمي حلقه مي زديم وبه بي بي سي كه سخنراني هاي مهيج وينستون
چرچيل را پخش مي كرد، گوش مي داديم. اما با و جودي كه ما از موضعگيري اسمتس حمايت
مي كرديم ، اما اين باز ديد او از فورت هير بحث هاي زيادي راه انداخت.
در يكي از جلسات يكي از هم دوره اي هاي من كه « نياتي خو نجيسا » نام داشت و
شا گرد فوق العاده با هوش بود ، او را نژادپرست ناميد و محكوم كرد . او گفت ، صرف
نظر از اختلافات موجود ميان « بوئر » و
انگليس، اين دو گروه سفيد پوست باهم متحد مي شوندتا با تهديدي كه از جانب سياهان
متوجه آنها ست مقابله كنند . ديدگاهها و نظرات « خونجيسا » مارا شوكه كرد . اين
نظر ها به شكل خطر ناكي راديكالي و تندرو
نظر مي رسيد . يكي از همكلاسي ها در گوش من زمزمه كرد كه نياتي از اعضا ي كنگره
ملي آفريقاست . من دور ادور نام اين سازمان را شنيده بودم ، اما چيز زيادي درباره
آن نمي دانستم به دنبال اعلان جنگ آفريقاي
جنوبي عليه آلمان ، هر تزوگ استعفا كرد و اسمتس نخست وزير شد.
نگاهی به فهرست 100 رمان برتر
شماره(244) ارمغان ملی چهارشنبه 25 سنبله 1394 / 16
سپتمبر2015
شصت عنوان این
رمان ها به قارسی دری ترجمه شده
به تازگی روزنامه گاردین و هفته نامه آبزرور
دو فهرست از رمانهای برتر در زبان انگلیسی را منتشر کردهاند.
فهرست اصلی به انتخاب رابرت مک کروم، رماننویس
و منتقد ادبی انگلیسی، است و دیگری فهرستی است که پس از انتشار اولی، به انتخاب خوانندگان
این روزنامه تهیه شد.
فهرست مک کروم شامل صد رمان انگلیسی و فهرست
خوانندگان شامل ۱۵ رمان است. به گفته مک کروم، گردآوری فهرست صد رمان انگلیسی دو سال طول
کشید.
انتخاب کلاسیک ها
رابرت مک کروم توضیح داده که رمانهای کلاسیک،
برای او "موضوع ویژه" بوده است. بنابراین رمانهایی را که از سال ۱۷۰۰ میلادی تا ۲۰۰۰ ویژگی "کلاسیکها" داشتند، مد نظر گرفته است.
مک کروم برای تعریف "کلاسیکها"
از ایتالو کالوینو، داستان نویس ایتالیایی، و ازرا پاوند، شاعر آمریکایی، نقل قول میکند
تا معیار انتخاب خود را توضیح دهد.
به نظر کالوینو، کلاسیک، "کتابی است
که چیزی را که میخواسته بگوید، هرگز تمام نمیکند" و به نظر پاوند، کلاسیک،
"همواره تازه و با طراوت" است.
معیاری که مک کروم سرانجام برای کلاسیک
بودن یک اثر به دست میدهد این است که رمان همیشه برای فروش در کتابفروشیها موجود
باشد، بهعبارتی همچنان منتشر شود و در بازار کتاب در دسترس باشد.
با این حال، با اشاره به تمایز منتقدان
و خوانندگان تاکید میکند که "سلیقه دلیل ندارد."
از میان این صد رمان، حدود ۶۰ عنوان از آنها به فارسی ترجمه شده است.
سه سده رمان
بنا به گقته مک کروم گزینش رمان از یک صدسال
اول (۱۸۰۰-۱۷۰۰) کاری " تقریبا سرراست" بود. از ۱۸۰۰ تا ۱۹۰۰ دشوارتر شد، و از ۱۹۰۰ تا ۲۰۰۰ "تقریبا میرفت که محال باشد."
صد سال نخست، رمان نویسی متعلق به طبقه
بالادست یا متوسط بود، مردانه، و اغلب وابسته به درآمدهای شخصی نویسنده. این رمانها،
اقلیت نخبه را در برمیگرفت.
اما از اوایل قرن نوزدهم و با ورود به
"رمان دوره ویکتوریا" که همزمان با استقلال آمریکا بود، رماننویسی سمت و
سویی دیگر یافت.
از آن دوره مدرنیسم، بهویژه بعد از جنگ
جهانی اول، تکنولوژی نشر، خوانندگان بسیار را ممکن کرد و "رمان دیگر مثل گذشته
ها نبود."
با تمام کوشش مک کروم برای ارائه معیارهایی
برای گزینش، به دلیل تنوع رمانها و دورههای نگارش آنها، او در نهایت اضافه میکند
که این فهرست درسی را میآموزاند.
او برای توضیح به نقل قولی از سامرست موام،
رماننویس انگلیسی، متوسل میشود که گفته بود "برای نوشتن رمان سه قاعده وجود
دارد. بدبختانه کسی نمیداند آن سه قاعده چیست؟"
به این ترتیب، مک کروم میافزاید:
"در واقع، تنها قاعده این است که هیچ قاعدهای وجود ندارد."
۱۰۰ رمان برتر به زبان
انگلیسی:
۱-
سیر و سلوک زائر (۱۶۷۸)/ جان
بانیان
۲-
رابینسون کروزنه (۱۷۱۹)/دنیل
دفو
۳-
سفرهای گالیور (۱۷۲۶)/جانثان
سویفت
۴-
کلاریسا (۱۷۴۸)/ساموئل ریچاردسون
۵-
تام جونز (۱۷۴۹)/هنری فیلدینگ
۶-
زندگی و عقاید تریستام شندی
(۱۷۵۹)/لارنس استرن
۷-
اما (۱۸۱۶)/ جین آستین
۸-
فرانکشتاین (۱۸۱۸)/مری شلی
۹-
نایتمر ابی (۱۸۱۸)/ توماس
لاو پیکاک
۱۰-
سرگذشت آرتور گوردن پیم
(۱۸۳۸)/ ادگار آلن پو
۱۱-
سیبیل (۱۸۴۵)/بنیجامین دیززاییلی
۱۲-
جین ایر (۱۸۴۷)/شارلوت برونته
۱۳-
بلندیهای بادگیر (۱۸۴۷)/امیلی
برونته
۱۴-
بازار خودفروشی (۱۸۴۸)/ویلیام
ثاکری
۱۵-
دیوید کاپرفیلد (۱۸۵۰)/ چارلز
دیکنز
۱۶-
داغ ننگ (۱۸۵۰)/ناثانیل هاثورن
۱۷-
موبی دیک (۱۸۵۱)/هرمان ملویل
۱۸-
آلیس در سرزمین عجایب
(۱۸۶۵)/لویس کارول
۱۹-
سنگ ماه (۱۸۶۸)/ویلیام کولینز
۲۰-
زنان کوچک (۹-۱۸۶۸)/لوئیسا
می آلکوت
۲۱-
میدل مارچ (۲-۱۸۷۱)/جورج الیوت
۲۲-
راه و رسم زندگی ما
(۱۸۷۵)/آنتونی ترولوپ
۲۳-
ماجراهای هاکلبری فین
(۵-۱۸۸۴)/مارک تواین
۲۴-
ربوده شده (۱۸۸۶)/رابرت لوئی
استیونسون
۲۵-
سه مرد در یک قایق
(۱۸۸۹)/جروم کی جروم
۲۶-
نشانه چهار (۱۸۹۰)/آرتور کانون
دویل
۲۷-
تصویر دوریان گری (۱۸۹۱)/اسکار
وایلد
۲۸-
خیابان نیوگراب (۱۸۹۱)/جورج
گیسینگ
۲۹-
جود گمنام (۱۸۹۵)/تامس هاردی
۳۰-
نشان سرخ دلیری (۱۸۹۵)/استیون
کرین
۳۱-
دراکولا (۱۸۹۷)/ برام استوکر
۳۲-
دل تاریکی (۱۸۹۹)/جوزف کنراد
۳۳-
خواهر کاری (۱۹۰۰)/تئودور
دزایر
۳۴-
کیم (۱۹۰۱)/رودیار کیپلینگ
۳۵-
آوای وحش (۱۹۰۳)/جک لندن
۳۶-
جام زرین (۱۹۰۴)/ هنری جیمز
۳۷-
هادرین هفتم (۱۹۰۴)/فردریک
رولف
۳۸-
باد در میان شاخههای بید
(۱۹۰۸)/کنث گراهام
۳۹-
سرگذشت آقای پولی (۱۹۱۰)/اچ
جی ولز
۴۰-
زلیخا دابسون (۱۹۱۱)/مکس بیربوم
۴۱-
سرباز خوب (۱۹۱۵)/فورد مادوکس
فورد
۴۲-
سی و نه پله (۱۹۱۵)/جان بوکان
۴۳-
رنگین کمان (۱۹۱۵)/دی اچ لارنس
۴۴-
پیرامون اسارت بشری
(۱۹۱۵)/سامرست موآم
۴۵-
عصر بیگناهی (۱۹۲۰)/ادیث
وارتن
۴۶-
اولیس (۱۹۲۲)/جیمز جویس
۴۷-
ببیت (۱۹۲۲)/سینکلر لویس
۴۸-
گذری به هند (۱۹۲۴)/ای ام
فوستر
۴۹-
مردها مو طلاییها را ترجیج
میدهند (۱۹۲۵)/آنیتا لوس
۵۰-
خانم دالووی (۱۹۲۵)/ویرجینیا
وولف
۵۱-
گتسبی بزرگ(۱۹۲۵)/اسکات فیتز
جرالد
۵۲-
بیدهای آب نبات چوبی
(۱۹۲۶)/سیلویا تونزند وارنر
۵۳-
خورشید همچنان میدمد
(۱۹۲۶)/ارنست همینگوی
۵۴-
شاهین مالت (۱۹۲۹)/دشیل همت
۵۵-
گور به گور (۱۹۳۰)/ویلیام
فاکنر
۵۶-
دنیای قشنگ نو (۱۹۳۲)/آلدوس
هکسلی
۵۷-
مزرعه سرد راحت (۱۹۳۲)/استلا
گیبونز
۵۸-
نوزده نوزده (۱۹۳۲)/جان دوس
پاسوس
۵۹-
مدار راس السرطان (۱۹۳۴)/هنری
میلر
۶۰-
ملاقه (۱۹۳۸)/اولین وا
۶۱-
مورفی (۱۹۳۸)/ ساموئل بکت
۶۲-
خواب گران (۱۹۳۹)/ریموند چندلر
۶۳-
مهمانی برو (۱۹۳۹)/هنری گرین
۶۴-
معبری بر رودخانه (۱۹۳۹)/فلن
اُ براین
۶۵-
خوشههای خشم (۱۹۳۹)/جان اشتاین
بک
۶۶-
طرب در صبحدم (۱۹۴۶)/ پی جی
وودهاوس
۶۷-
تمام مردان شاه (۱۹۴۶)/رابرت
پن وارن
۶۸-
زیر کوه آتشفشان (۱۹۴۷)/ملکم
لوری
۶۹-
کنه روز (۱۹۴۸)/الیزابت بون
۷۰-
۱۹۸۴
(۱۹۴۹)/جورج اورول
۷۱-
پایان یک پیوند (۱۹۵۱)/گراهام
گرین
۷۲-
ناطور دشت (۱۹۵۱)/جی دی سلینجر
۷۳-
ماجرای اوگی مارچ (۱۹۵۳)/سال
بلو
۷۴-
سالار مگسها (۱۹۵۴)/ویلیام
گلدینیگ
۷۵-
لولیتا (۱۹۵۵)/ ولادیمیر ناباکوف
۷۶-
در جاده (۱۹۵۷)/جک کرواک
۷۷-
وس (۱۹۵۷)/پاتریک وایت
۷۸-
کشتن مرغ مقلد (۱۹۶۰)/هارپر
لی
۷۹-
اوج زندگی خانم جین برودی
(۱۹۶۰)/موریل اسپارک
۸۰-
"کچ-۲۲" (۱۹۶۱)/جوزف هلر
۸۱-
دفتریادداشتهای طلایی
(۱۹۶۲)/دوریس لسینگ
۸۲-
پرتقالهای کوکی (۱۹۶۲)/آنتونی
برجس
۸۳-
مرد مجرد (۱۹۶۴)/کریستوفر
ایشروود
۸۴-
در کمال خونسردی (۱۹۶۶)/ترومن
کاپوتی
۸۵-
حباب شیشهای (۱۹۶۶)/سیلویا
پلات
۸۶-
غرولند پورتنوی (۱۹۶۹)/فیلیپ
راث
۸۷-
خانم پالفری در کلارمونت
(۱۹۷۱)/الیزابت تیلور
۸۸-
فرار کن خرگوش (۱۹۷۱)/جان
آپدایک
۸۹-
سرود سلیمان (۱۹۷۷)/تونی موریسون
۹۰-
خمی در رودخانه (۱۹۷۹)/وی
اس نایپل
۹۱-
۹۲-
خانه داری (۱۹۸۱)/ورلین رابینسون
۹۳-
پول: یک یادداشت خودکشی
(۱۹۸۴)/مارتین ایمیس
۹۴-
هنرمن جهان شناور (۱۹۸۶)/کازوئو
ایشیگورو
۹۵-
آغاز بهار (۱۹۸۸)/پنه لوپه
فیتزجرالد
۹۶-
درسهای تنفس (۱۹۸۸)/ آن تیلور
۹۷-
میان زنان (۱۹۹۰)/جان مکگارن
۹۸-
جهان زیرین (۱۹۹۷)/دن دلیلو
۹۹-
رسوایی (۱۹۹۹)/جی ام کوئتزی
۱۰۰-
سرگذشت دار و دسته کلی
(۲۰۰۰)/پیترکری
bbc
اشتراک در:
پستها (Atom)