۱۳۹۱ خرداد ۲۷, شنبه

در رثای شهنشاه غزل و شهنشاه پاپ

 فرنگیس
شماره 96/یکشنبه 28 جوزا 1391/ 17 جون 2012
با یورش خزان عمر، شمع زندگی هنرمندی که نیم قرن بر دلها فرمانروایی داشت خاموش شد و مهدی حسن شهنشاه غزل به دیار ابدیت پیوست.
آنچه شگفت انگیزست اینکه چسان روز وداع آن سحار غزل از دار فانی با روز پرواز آواز آن شهنشاه موسیقی پاپ افغانستان احمد ظاهر از دنیا به عقبا در تقویم فلک زده این گنبد دوار در یکروز اتفاق می افتد و اینکه روز تولد و مرگ احمد ظاهر چگونه در یکروز سال اتفاق می افتد.
احمد ظاهر موسیقی شبه قاره را در کاپی ها طوری به مردم افغانستان معرفی کرد که کاپی هایش را اکنون بجای اصل بر می گزینند و آهنگ «چشم به راهت دل به یادت» را بیشتر از «چل اکیلا، چل اکیلا» می شنوند و اصلاً کسی فکر نمیکند که اصل آهنگ های «بس که جفا ز خار و گل» و «شدم دیوانه دیوانه ی رویت» و... از هنرمندان شبه قاره باشد و با همین اعجاز است که صدایش یکی از پنجاه صدای طلایی جهان میشود.
به همینسان مهدی حسن آهنگ های «دیشب که تو از مهر به بام آمده بودی» و «تا ای می من رفتی ز برم-خونابه چکد از چشم ترم» و «خبرم رسیده امشب که نگار خواهی آمد» را آنچنان هنرمندانه و به دنیای موسیقی سرزمین افغانستان آشنا اجرا کرده که هیچکس فکر نمیکند این آهنگ ها از هنرمند شبه قاره باشند.
این تداخل و امتزاج هنری در واقع خدمت بزرگیست برای نزدیک ساختن مردمان افغانستان و شبه قاره. بعضی ها به این باور اند که هنرمندان آوازشان را از سه منبع بلند میکنند: از بینی، یا گلو و یا سینه و مهدی حسن که از آتشدان سینه اش ناله میکرد، حقا که در صدایش جاذبه اهورایی و جادویی داشت که بدون پی بردن به مفهوم ابیات انسان را آب و مذاب میکرد.
در همین ماه جوزا هنرمند دیگری که روزگاری با ناله های «چه کرده ام که ز جانان خود جدا شده ام» دلها را از جا می کند رُخ بر نقاب خاک گذاشت. او که روزگاری از جوانان پر شور و شوق کوچه ی خرابات به شمار میرفت و نزد استادان بزرگ خرابات چون استاد محمد حسین سرآهنگ تلمذ کرده بود، استاد هماهنگ میباشد که با رُخ بر نقاب خاک گذاشتن در ماه جوزا با احمد ظاهر، ضیا قاریزاده، استاد سرآهنگ و بالاخره مهدی حسن ماه جوزا را ماه یاد، یادبود از نام بزرگش گردانید از نظر برخی ها شاید وقوع مرگ این هنرمندان در ماه جوزا تصادفی نباشد. اگر حاکمان و زمامداران بر جسم انسانها حکومت دارند، هنرمندان فرمانروای دلها میباشند و با این حال الحق که استاد سرآهنگ، محمد رفیع، مکیش، لتا منگیشکر، غلام علی، احمد ظاهر، مهدی حسن، گوگوش، شجریان و دیگران کسانی اند که بر دلهای مردمان منطقه طوری فرمانروایی دارند که با هیچ تیر و تلوار و پیاده و سواری حاکمان جلو نفوذ محبوبیت آنها را در قلبهای ساکنان منطقه گرفته نمیتوانند.
هنوز نسل میانسال افغانستان کنسرتی را به یاد دارند که در دهه چهل خورشیدی مهدی حسن در کابل اجرا نموده میخواند:
همه آهوان صحرا سرخود نهاده بر سر
به امید آنکه روزی به شکار خواهی آمد
و عده یی هنوز آن کنسرت به یاد ماندنی مهدی حسن را در کابل ننداری به یاد می آورند که میخواند:
باشد که شبی در حلقه زنی
در باز کنی گیری خبرم
و بعضی ها در مجالس شخصی آن کنسرت شهنشاه غرل را در کابل هنوز زمزمه میکنند که مهدی حسن میخواند:
یار من در مکتب و من بر سر راه منتظر
منتظر بودم که یارم با کتاب آمد برون
از نظر برخی ها موسیقی خود زبان است و جاذبه آن به قوت لفظ کمتر مربوط میباشد چنانکه گیرایی نغمه ی پرندگان و چهچهه بلبلان بر شاخساران مؤید همین ادعاست و از همینجاست که وقتی الاب های سوزنده مهدی حسن از آتشدان سینه اش بلند میشد و یا ناله های مستانه احمد ظاهر در تالار ها به فضای شهر میپیچید و یا هنگامی که صدای «چون جان خراباتم، جانان خراباتم» سرتاج و بابای موسیقی در کوه های شیر دروازه و بالاحصار انعکاس و پژواک می یافت و یا وقتی که صدای «بیوفا بیا تو رحم کن به حالم» استاد هماهنگ در محافل عروسی شور و هلهله بر پا می کرد همه از یک منبع یعنی سوز درون و زمزمه عجین با شور فزونی منشأ میگرفت و در جانها طنین آفاق نورد عشق را به ارتعاش می آوردند، از همینجاست که خط هنرمندان از دیگران جداست و جایگاه شان در دلهاست و الحق که با پاکی آواز ها:
جان به جانان میرسد از راه عشق
دل به ایمان میرسد از راه عشق



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر