۱۳۹۴ تیر ۲۳, سه‌شنبه

راه دشـــــوارآزادي – 16

16

ژوئیه 14, 2015
شماره ( 235) چهارشنبه ( 24) سرطان ( 1394) / ( 15) جولای ( 2015 )
mandela
خاطرات نلسون ماندلا
ترجمه: مهوش غلامی
16
من در سال اول ، انگليسي ، انسان شناسي ، مديريت بومي و حقوق رومي- هلندي مي خواندم . مديريت بومي درباره قوانين مربوط به آفريقايي ها بود و خواندن آن به افرادي توصيه مي شد كه قصد كار كردن در « اداره امور بوميان » را داشتند. هرچند كي . دي. به من توصيه مي كرددر رشته حقوق درس بخوانم، اما من به طور جدي تصميم داشتم يا در « اداره امور بوميان » منشي شوم ويا مترجم ديوان محلي باشم. در آن زمان داشتن شغلي به عنوان كارمند براي يك آفريقايي مقامي عالي محسوب مي شد ودر واقع عالي ترين مقامي بود كه يك آفريقايي مي توانست در آرزوي آن باشد . در مناطق روستايي مترجم دفتر ديوان محلي از نظر رتبه بعد از خود رييس ديوان محلي بود. وقتي در سال دوم تحصيل در فورت هير ،‌ درسي درباره ترجمه ارائه شد كه مدرس آن نيز تيامزاشه ، از مترجمان باز نشسته ومعتاز داد گستري بود ، من يكي از نخستين دانشجوياني بودم كه در اين كلاس ثبت نام كردند.
فورت هير محيطي نسبتا « نخبه گرا» بود ومانند بسياري از موسسات آموزش عالي در آنجا نيز دست انداختن پايين ترها امري عادي بود و شاگردان سالهاي آخر افرادي را كه در سالهاي اول تحصيل بودند مورد اهانت قرار مي دادند و رفتاري متكبرانه داشتند . وقتي نخستين بار وارد آنجا شدم در حياط اصلي دانشگاه «گامالي يل وابازا» را ديدم. او چند سالي از من بزرگتر بود ومن قبلا در كلارك بري با او آشنا شده بودم. به گرمي به او سلام كردم، اما پاسخ او بسيار سرد واز موضعي بالا بود. همچنين كلمات اهانت آميزي درباره اقامت من در خوابگاه دانشجويان سال اول گفت. سپس « وبازا» به من گفت با وجودي كه به عنوان يك دانشجوي سال چهارديگر در خوابگاه من اقامت ندارد، اما از اعضاي « كميته نگهداري ومحافظت » در خوابگاه من است. از نظر من چنين چيزي عجيب و خلاف دموكراسي بود، اما در آنجا رسمي مقبول بود.
مدت زيادي از اقامت من نگذشته بود كه يك شب گروهي از ما اين حقيقت را مورد بحث قرار داديم كه هيچيك از دانشجويان مقيم در خوابگاه ما در كميته نگهداري و محافظت عضو نيستند. ما تصميم گرفتيم كه بايدسنت شكني كنيم ويك كميته مخصوص خود كه از نماينده گان خود ما تشكيل شده باشد، انتخاب كنيم . براي نيل به اين منظور جلساتي ترتيب داديم و دانشجويان مقيم خوابگاه را تحت فشار قرار داديم و در طول چند هفته انتخاباتي براي بر گزيدن اعضاي كميته بر گزار كرديم و دانشجويان سالهاي بالاتر را شكست داديم.من يكي از افرادي بودم كه اين برنامه را ترتيب داد وبه عضويت كميته تازه تاسيس نيز انتخاب شدم.
اما رام كردن شاگرد هاي بالاتر چندان راحت نبود. آنها جلسه اي تشكيل دادند و در آن جلسه يكي از آنها به نام « ركس تاتان » كه به زبان انگليسي كاملا مسلط بود گفته بود: « اين رفتار سال اولي ها غير قابل قبول است. چگونه دهاتي عقب مانده اي مثل ماندلا كه حتي نمي تواند به زبان انگليسي حرف بزند اجازه ميدهد ما سال چهارمي ها را از خوابگاه بيرون بيندازد؟ » او در ادامه حرف خود به تمسخر اداي حرف زدن مرا در آورده و گفته بود به لهجه گالكايي سخن مي گويم و با اين حرف همه حاضران به خنده افتاده بودند. اين سخنراني تمسخر آميز تاتان عزم ما را راسخ تر كرد. حال ، ما سال اولي ها نيز رسما داراي كميته نگهداري و محافظت بوديم و سال آخري ها را مامور انجام نا خوشايند ترين كارهامي كرديم و اين تحقير ي براي آنها بود.
كشيش اي . جي . كوك، سرپرست كالج از اين مشاجره مطلع شد و ما را به دفترش احضار كرد. ما بر اين عقيده بوديم كه حق به جانب ماست و حاضر به تسليم نبوديم . تاتان از سرپرست كالج تقاضا كرد كه عليه ما راي دهد و حتي در وسط حرفهايش كنترل خود را از دست داد و شروع به گريه كرد. كشيش كوك از ما خواست رفتار خود را تغيير دهيم ، اما ما حاضر به اين كار نبوديم. تاتان مثل اكثر افرادي كه به ضعيف تر از خود زور مي گويند ظاهري خشن و قوي ، ولي در واقع شكننده و توخالي داشت. ما به سر پرست كالج گفتيم اگر عليه ما راي دهد همگي از كميته محافظت و نگهداري استعفا مي كنيم و كميته را از هرگونه اعتبار و مشروعيت محروم مي نماييم . در پايان او تصميم گرفت در اين مساله دخالت نكند . ما محكم سر حرف خود ايستاده بوديم و برنده شديم . اين يكي از نخستين در گيريهاي من با مقامات مسول بود و در جريان آن به احساس قدرت ناشي از برخورداري از عدالت و حق پي بردم، اما در نبردها و در گيريهاي آتي با مقامات كالج ديگر اين طور خوش شانس نبودم .Ÿ
بقيه در آينده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر